چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 06

سوتی‌های فائزه هاشمی به روایت خودش

کد خبر: ۹۱۶۰۲
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۰
آرمان نوشت: فائزه هاشمی گفت:اگر رییس جمهور شوم تاکید بسیاری دارم که شایستگان بر سر کار بیایند، یعنی کسانی که واقعا توانایی دارند. فارغ از اینکه با من باشند یا نباشند.

وی در پاسخ به اینکه اگر رییس جمهور شوید چه خواهید کرد گفت: من الان نماينده مجلس هم نمي‌توان بشوم، چه برسد به رئيس‌جمهور! (مي‌خندد) يكي اينكه بايد ارتباطمان را با همه كشورهاي جهان بهبود ببخشيم و به صورت عادي برگردانيم. دوم تاكيد بسياري دارم كه شايستگان بر سر كار بيايند، يعني كساني كه واقعا توانايي دارند. فارغ از اينكه با من باشند يا نباشند. اينكه گروهي را از حقشان محروم كنم و بگويم اين نمي‌تواند رئيس‌جمهور شود و آن نمي‌تواند نماينده مجلس و وزير شود، به نظرم بي‌معناست.

وی افزود: بايد برعكس اين باشد و اتفاقا من كه انتخاب شده‌ام بايد احساس كنم رقيبي دارم تا خوب كار كنم. وقتي من همه رقيب هايم را حذف مي‌كنم كه نتوانند وارد ميدان شوند، ديگر انگيزه‌اي براي خوب كار كردن نخواهم داشت. من نوعي يا همفكر من و مجموعه ما. من اين رفتار را نمي‌توانم تحمل كنم. چون به نظرم با دموكراسي واقعي و سازندگي و رشد و توسعه مغايرت دارد. ما به چيزهاي زيربنايي احتياج داريم كه اگر حل شود، مسائل ديگر هم حل مي‌شوند.

عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران گفت: من كلا سياستم درهاي باز است! اگر ببينيد شيشه‌هاي ماشينم هميشه يك مقدار پايين است. اكثرا ماشينم قفل نيست. پنجره خانه‌مان هميشه باز است. در خانه‌مان قفل نيست. در دفترم در دانشگاه قفل نيست. همه جا من سياست در‌هاي باز دارم! اعتقادي به بستن ندارم. من فكر مي‌كنم محدوديت‌هايي كه ايجاد مي‌كنيم، هيچ‌وقت مثبت نيست و هميشه بار منفي دارد.

اهم اظهارات وی را در ادامه می خوانید:

*درباره رابطه اش با طنز : خانواده ما كلا تمش طنز است! و خنده در خانواده ما زياد است. همه اعضاي خانواده هميشه حرف‌هايشان همراه با طنز و شوخي است. ما بحث جدي كمتر داريم! و بحث‌هاي جدي‌مان هم قالب طنز دارد. ما كمتر از چيزي ناراحت مي‌شويم و هميشه مي‌خنديم.

*در پاسخ به اینکه تا به حال سوتی داده یا نه: حتما. يكي از سوتي‌هايي كه اخيرا زياد مرتكب مي‌شوم، فراموش كردن اسامي افراد است. فرضا با فردي مواجه مي‌شوم و سلام عليك گرمي انجام مي‌دهم- خب بايد كمي سياستمدار باشم و نگويم نمي‌شناسمت!- بعد از طرف مي‌پرسم شما كي بوديد؟ كجا ديده‌ام‌تان؟ خب خيلي بد مي‌شود ديگر! چون گاهي اوقات طرف خيلي آشناست و من خيلي خجالت مي‌كشم. از اين اتفاق‌ها خيلي برايم مي‌افتد. 

*در پاسخ به سوال روز خواستگاری تان را به یاد دارید: بله. اما به آن معنا خواستگاري‌اي نداشتيم. بابام آقاي هاشمي به من و فاطي گفت پسرهاي آقاي لاهوتي، حميد و سعيد از شماها خواستگاري كرده‌اند، جوابتان چيست؟ ما هم گفتيم بله و تمام شد. يعني همه خواستگاري ما همين بود. قبل از آن، در حالي كه نمي‌دانستيم جريان از چه قرار است، سفر خانوادگي‌اي رفتيم كه براي آشنايي بود ولي ما خبر نداشتيم. آنجا به شكل طبيعي صحبت كرده بوديم. البته قبل‌تر از آن هم در زمان شاه، در جلوی زندان ارتباط وجود داشت. از زندان كه بيرون آمدم - هنوز انقلاب پيروز نشده بود- اين اتفاق افتاد و همه‌چيز تمام شد. بنابراین خواستگاري و چايي نداشتيم. اصلا من هميشه از چاي بردن بدم مي‌آمد، يعني هميشه در ذهنم بود كه هيچ‌وقت چنين كاري را انجام ندهم كه خوشبختانه اتفاق هم نيفتاد.
*در پاسخ به احتمال تجدید فراش آیت الله هاشمی: اولا كه ايشان چنين كاري نمي‌كنند و هيچ‌وقت هم خوشبختانه دنبال چنين چيزهايي نبوده‌اند. اما حتما عكس‌العمل‌مان چيز خوبي نخواهد بود! حتي ممكن است خطرناك هم باشد!

*من در مدرسه رفاه يك سال مدرسه مي‌رفتم. كلاس اول راهنمايي. قبل از انقلاب. بابا از موسسان آنجا بود. نمره ديني من 4 شد. بابا حرصش گرفت كه حالا چرا نمره ديني‌ات 4 شد؟! رياضي را 4 مي‌شدي! تو آبروي من را آنجا بردي! بالاخره همه آنجا مرا مي‌شناختند و مي‌دانستند دختر آقاي هاشمي‌ام. من گفتم به خدا همه‌چيز را درست نوشتم و به من نمره نداده‌اند. بابا گفت چه نوشته‌اي؟ گفتم پرسيده بودند توحيد يعني چه؟ من هم نوشتم يعني راستي و درستي. بابا هم گفت خيلي هم درست نوشتي. اصلا توحيد يعني يگانگي خدا.

*درپاسخ به این سوال که تا به حال دروغ گفته اید: حتما گفته‌ام. نمي‌توانم حتما بگويم كه نگفته‌ام. اما خيلي به استثنا. چون معمولا دروغ نمي‌گويم و هميشه خيلي هم رك هستم. اگر بگوييد آخرين بار چه وقت دروغ گفته‌اي و چه گفته‌اي يادم نمي‌آيد ولي نمي‌توانم قاطعانه بگويم دروغ نگفته‌ام. حتما گفته‌ام گهگاهي. حالا ضرورتي بوده كه احساس كرده‌ام بايد دروغ بگويم، يا ترسيده‌ام مثلا. فرضا دوران كودكي بوده و كار خطايي كرده‌ام و دروغ گفته‌ام. بله اينها بوده است.

*معمولا از موقعیت ام سوءاستفاده نكرده‌ام. آهان! معمولا اين كار را نمي‌كنم. اما چند باري در جاده پليس جلوی راهم را گرفته است- چون خودم رانندگي مي‌كنم- من خودم را هيچ‌وقت معرفي نمي‌كنم. چون مي‌دانم آنها موظفند جريمه كنند. اما يكي دو باري گير داده بودند ماشينم را توقيف كنند. خب وسط جاده يك يا چند خانم و بچه، اگر بخواهند ماشين را توقيف كنند خيلي سخت است، اين‌طور مواقع خودم را معرفي كرده‌ام كه فقط ماشينم را توقيف نكنند. مثلا گفته‌ام تو رو خدا فقط جريمه‌ام كنيد!
*در پاسخ به اینکه ماشین مدل بالا دارید: نه. الان جك دارم. ماشين چيني. قبلش هم ورنا بود.

*برجام را بخواهم توضيح بدهم مي‌گويم توافقي است به نفع ملت ايران. اگر اين اتفاق نيفتد، دوباره يك فرصت‌سوزي تاريخي خواهد بود.

*مادرم در زندگی ما فراتر از مادر بوده‌اند. چون در دوران بچگي ما بابا خيلي از وقت‌ها زندان بود و پيش ما نبود و مامان هم پدر بود و هم مادر. مسئوليت خانه و تربيت ما با ايشان بود و من فكر مي‌كنم خيلي از ويژگي‌هايي كه من الان دارم، از ايشان است. يعني ارث و ژن ايشان است كه به من رسيده است. فكر مي‌كنم بخش عمده‌اي از هر چيزي كه ما داريم براي مادر است. به ويژه مامان ما كه در بسياري دوران‌ها جاي پدر هم بود.

*در پاسخ به اینکه شما دست بزن هم دارید: گاهي آره! خيلي كم البته.

*در پاسخ به اینکه همسرتان را هم زده اید: نه. (مي‌خندد) اصلا نمي‌توانم بگويم دست بزن دارم. استثنائا اگر اتفاق افتاده باشد كه مثلا بچه هايم كوچك بوده‌اند و يكي و دوبار در نهايت. اما نمي‌توانم بگويم اصلا نزده‌ام. 

*يكي از اتفاقات طنزي كه براي من زياد رخ مي‌دهد، سوسك است! چون من از سوسك مي‌ترسم و هر وقت سوسك مي‌بينم وقايعي اتفاق مي‌افتد كه بعدا خودم خنده‌ام مي‌گيرد كه چطور چنين چيزي اتفاق افتاد. مثلا يك بار كه نماينده مجلس پنجم بودم و آن روز استيضاح آقايان مهاجراني و عبدا... نوري بود، داشتم به سمت مجلس رانندگي مي‌كردم و كسي همراهم نبود. يكدفعه در آيينه بود يا بالاي سرم، ديدم كه يك سوسك چسبيده! من بلافاصله ماشين را نگه داشتم و پياده شدم و درب را بستم و به منزل بابا اينها زنگ زدم. چون منزلشان نزديك پل رومي بود و به موقعيت من نزديك بود. زنگ زدم كه يك نفر از آنجا بود. رويم هم نمي‌شد كه در خيابان جلوی كسي را بگيرم و بگويم بيا اين سوسك را از ماشين من در بياور يا بكش! ديگر نشستم همانجا. از مجلس هم مرتب نماينده‌ها تماس مي‌گرفتند كه چرا نمي‌آيي؟ دير شده! الان استيضاح شروع مي‌شود! بايد همه در مجلس باشيم! من ولي رويم نمي‌شد به آنها بگويم منتظرم يك نفر بيايد سوسك را بكشد تا بتوانم سوار ماشين بشوم و بيايم.

*معمولا دلگير نمي‌شوم، مگر به استثنا. در انتخابات مجلس ششم كه راي نياوردم دلگير شدم. البته گاهي پيش مي‌آيد. اما خيلي دير به دير. بايد اتفاق اساسي‌اي باشد كه دلگيرم كند.

* بايد مجلسي تشكيل شود كه يار و همراه دولت باشد تا دولت بتواند برنامه‌هايش را پيش ببرد. آن‌قدر براي وزرا مانع ايجاد نكنند كه وزرا محافظه‌كار شوند. مردم نقش اساسي دارند كه راي بدهند و كانديدا شوند. ثبت‌نام حداكثري به عنوان كانديدا و راي دادن حداكثري. معمولا اگر مردم آمده‌اند پاي صندوق‌هاي راي، اصلاح‌طلبان پيروز بوده‌اند. اما وقتي مردم نيامده‌اند يا كم آمده‌اند، راي ثابت و هميشگي اصولگرايان باعث پيروزي‌شان شده است. بايد مجلس متفاوتي بسازيم تا بتواند آرمان‌هاي اصلاح‌طلبان و اهداف دولت را محقق كند و كشور را به سمت توسعه ببرد. اگر چنين اتفاقي بيفتد تازه اول راه است. آن‌قدر موانع زياد است و بايد تغييرات اساسي صورت گيرد كه اميدوارم بعد از انتخابات 92، مجلس دومين قدم باشد و اين راه هموار شود.
نظر شما