پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 14

فرید زکریا: مداخله روسیه در سوریه هم به نفع آمریکا است

کد خبر: ۸۴۸۵۳
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۹
به گفته مجری معروف شبکه سی‌ان‌ان و ستون‌نویس روزنامه واشنگتن‌پست، به رغم گلایه‌هایی که در آمریکا از انفعال در قبال سوریه در مواجهه با قاطعیت ولادیمیر پوتین در این کشور مطرح شده‌اند، باید اذعان کرد که در نهایت مداخله روسیه در سوریه به نفع واشنگتن نیز خواهد بود.

به گزارش ایسنا، فرید زکریا، مجری معروف شبکه سی‌ان‌ان در ستون خود در روزنامه واشنگتن‌پست درباره واکنش‌ نخبگان آمریکایی نسبت به مداخله روسیه در سوریه می‌نویسد:

«ولادیمیر پوتین موجب شد تشکیلات سیاست خارجه آمریکا دچار غش‌وضعف شود. یک ستون‌نویس "قاطعیتی" را که موجب شده او در خاورمیانه در "صندلی راننده پشت فرمان" قرار بگیرد، تحسین کرد. یک دیپلمات کهنه‌کار هشدار می‌دهد: "این تنزل‌یافته‌ترین موقعیت نفوذ و مشارکت آمریکا در منطقه از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است." یک کارشناس بدبین نیز می‌گوید: "از زمان پایان جنگ سرد در 25 سال پیش تاکنون روسیه هیچ‌گاه به این میزان جسور و واشنگتن هیچ‌گاه به این میزان سازش‌کار نبوده است."

این درست است که مسکو تنها 25 سال پیش در سطح فعلی در خارج از مرزهایش مداخله‌گر بود. آخرین باری که مسکو دست به این اقدامات زد مربوط به اواخر دهه 1970 و دهه 1980 بود که به افغانستان حمله کرد و در چند کشور دیگر نیز مداخله کرد. در آن زمان مفسران همچون زمان حاضر این اقدامات را تحسین کرده و گفتند که این نشان می‌دهد مسکو در حال برنده شدن در جنگ سرد است. اما در پایان چه اتفاقی برای اتحاد شوروی افتاد؟

سیاست خارجه واشنگتن و نخبگان آن ذهنیتی به دست آورده‌اند که فعالیت‌ها را به جای "نتیجه" به اشتباه می‌گیرند. آنها فرض می‌کنند که هر بحرانی در جهان می‌تواند و باید با استفاده از اعمال قدرت آمریکا و ترجیحاً با قدرت نظامی حل شود. از نظر این ذهنیت شکست در انجام این کار معادل انفعال بوده و ضعف به وجود می‌آورد. براساس این منطق روسیه و ایران ارباب‌های خاورمیانه هستند. آمریکا به مدت 14 سال در افغانستان "در صندلی راننده پشت فرمان" قرار داشته است اما آیا این باعث قدرتمندتر شدن آمریکا شد؟

در دهه 1870 و 1880 قدرت‌های بزرگ اروپا درصدد به دست آوردن نفوذ در آفریقا که در آن زمان آخرین زمین بدون ادعا در جهان بود، بودند اما همه کشورهای اروپایی بجز یک کشور یعنی آلمان. صدراعظم خونسرد این کشور یعنی "اوتو وون بیسمارک" معتقد بود که چنین مداخله‌هایی باعث هدر رفتن قدرت آلمان و منحرف شدن توجه‌اش از چالش‌های راهبردی محوری‌اش خواهد شد. او هنگامی که با نقشه قاره آفریقا با هدف جلب توجه‌اش مواجه شد، پاسخ داد: "نقشه‌ای که شما از آفریقا دارید خیلی خوب است اما نقشه من از آفریقا در داخل اروپا است. در این طرف کشور ما روسیه و در طرف دیگر فرانسه قرار دارند و ما در وسط هستیم. این نقشه‌ای است که من از آفریقا دارم."

تصور کنید مداخله‌جویان امروز در آمریکا موفق به اجرای طرح‌شان شوند و باراک اوباما اعمال زور را تشدید کرده و حکومت بشار اسد سقوط کند. نتیجه این کار چه چیزی خواهد بود؟ چند سرنخ به شما می‌دهم. واشنگتن سال‌ها قبل حکومت صدام را در عراق (همسایه مجاور سوریه با بسیاری از اختلافات فرقه‌ای و قبیله‌ای مشابه) سرنگون کرد. واشنگتن در عراق خیلی بیشتر از مداخله‌هایی که اکنون برای سوریه تقاضا می‌شود انجام داد و ضمن آنکه 170 هزار سرباز را در زمان اوج اشغال در این کشور مستقر کرد، نزدیک به دو تریلیون دلار هزینه برای آن صرف کرد. اما می‌بینیم که یک فاجعه انسانی پس از آن به وجود آمد و بالغ بر چهار میلیون غیرنظامی آواره و دست‌کم 150 هزار نفر کشته شدند. همچنین واشنگتن معمر قذافی را در لیبی سرنگون کرد اما تصمیم گرفت که محلی‌ها در این کشور آن را بسازند. نشریه نیویورکر به درستی نتیجه این کار را "یک زمین بایر جنگ‌زده" توصیف کرد. در یمن، آمریکا از تغییر رژیم و انتخابات جدید حمایت کرد اما نتیجه چه بود: یک جنگ داخلی که در حال چند تکه کردن این کشور است. کسانی که مطمئن هستند که مداخله بعدی آمریکا در سوریه باعث نجات جان انسانها خواهد شد دست کم باید صبر کنند و کمی به تبعات انسانی سه مداخله قبلی فکر کنند.

من هنگام خواندن بیوگرافی هوشمندانه نیال فرگوسن از اوایل زندگی سیاسی هنری کیسینجر تعجب کردم که چطور حال و هوای امروز شبیه به حال و هوای دهه 1950 است. ما اکنون باور داریم که آن دهه نقطه عطفی برای آمریکا بود اما در آن زمان نخبگان سیاست خارجی آمریکا سرخورده بودند از این که واشنگتن چقدر منفعل است و در مواجهه با فعال بودن اتحاد شوروی فلج شده است. کیسینجر در ابتدای این کتاب که در سال 1961 تحت عنوان "اجبار برای انتخاب" منتشر شد، نوشته است: اگر 15 سال دیگر این چنین روند بدتر شدن موضع ما در جهان ادامه یابد ما به حد "دژ آمریکا" در جهانی که تا حد زیادی در آن به حاشیه رانده شده‌ایم، تنزل پیدا خواهیم کرد.

چند سال قبل تر کیسینجر در کتاب دیگری تحت عنوان "تسلیحات هسته‌ای و سیاست خارجی" از استفاده تاکتیکی از سلاح هسته‌ای به منظور پاسخ به فعالیتهای اتحاد شوروی حمایت کرد. البته کیسینجر یکی از بدبینترین و با هوشترین این نخبگان بوده است.

با نگاهی به گذشته در دهه 1950 می‌بینیم که این دهه آکنده از پیشنهادهای خطرناکی به منظور نشان دادن قدرت آمریکا بوده‌اند شامل سرنگون کردن جمال عبدالناصر در مصر، رویارویی‌های نظامی در مجارستان و استفاده از سلاح هسته‌ای در مناقشه بر سر تایوان. صاحب‌نظران آمریکایی خشمگین بودند از این که ویتنام شمالی و کوبا کمونیست شدند در حالی که آمریکا فقط نشست و این تحولات را تماشا کرد.

اما در این بحبوحه اصرار بر مداخله، یک نفر یعنی رئیس جمهور دوایت آیزنهاور آرامش خود را حتی به قیمت از دست دادن محبوبیتش در نظرسنجی‌ها حفظ کرد (دولت کندی/جانسون انفعال آمریکا را به ویژه در کوبا و ویتنام از بین بردند و نتایجی فاجعه بار به بار آوردند.) من معتقدم که چند دهه بعد ما خوشحال خواهیم بود از این که باراک اوباما هم راه آیزنهاور را برای قدرت جهانی در پیش گرفت نه راه ولادیمیر پوتین را.»
نظر شما