در یادداشتی با عنوان "ژئوپولیتیک برجام"
ابوطالبی: هیچ ضرورتی ندارد ایران و آمریکا یکدیگر را در آغوش بگیرند
معاون سیاسی دفتر رییسجمهوری نوشت: هیچ ضرورتی ندارد ایران و آمریکا الزاما یکدیگر را درآغوش بگیرند؛ این نه ممکن است و نه لازم. فقط کافی است همدیگر را به رسمیت بشناسند؛ به منافع هم احترام بگذارند؛ موانع جدایی بیشتر را برطرف کنند؛ و به دور از هرگونه تهدید، گفتوگو و تعامل را در برخی زمینهها، جایگزین تقابل کنند.
به گزارش صدای ایران، حمید ابوطالبی در یادداشتی با عنوان "ژئوپولیتیک برجام" که در پایگاه اطلاعرسانی دولت منتشر شده است نوشت:
میان اجلاس منطقهیی "کنفرانس امنیتی مونیخ" (msc) در تهران و روز اعلام تصویب برجام فاصله چندانی وجود ندارد. با طی شدن مراحل قانونی آن در ایران و اعلام رسمی تصویب، یک گام اساسی در جهت اجرای برجام برداشته خواهد شد. این همزمانیِ تقریبی زمینه مناسبی را برای بحثهایی جدی درباره امنیت منطقهیی و بررسی بحرانهای فزاینده آن در پرتو تجربههای برآمده از برجام، پیش آورده است. شرکت در نشست صبح اجلاس منطقهیی (msc) در تهران و نظرات وزیران و شرکتکنندگان محترم، این دریافت را تقویت میکرد که نگرانیهای پیش روی برجام در حوزه اجرا و امنیت منطقه اصلیترین دغدغه این روزهاست.
لذا و اگرچه در مسیر تحولات برجام، نشیب و فرازهای فراوانی طی شد و ویژگیهای متعددی به هم گره خورد تا سرانجام:
الف) گفتوگوهای کنگره پس از سخنان عجیبی که در این مدت زده شد و اتهامات و ابهامات وسیعی که مطرح شد، پایان یافت. و اگر چه تهدیدات، به همراه طرحهای احتمالی و مملو از تحریک و تطمیع مطرح شد، ولی سرانجام برجام در آمریکا در حالی فرجام یافت که در تاریخ دهههای اخیر آمریکا، این واقعیت که موضوعی متعلق به یک کشورخارجی تا این اندازه فضای سیاست داخلی این کشور را متاثر و ملتهب کرده و سبب ایجاد دوقطبی شدید شد، بیسابقه بوده است. اروپا هم مدتی پیش به این روند پیوسته بود؛ و تاکنون رییسجمهور اتریش، و وزیران خارجه آلمان، فرانسه، ایتالیا، انگلستان، اسپانیا، هلند، ژاپن و... در کنار سایر مسوولان اقتصادی آنها به ایران آمده و دعوت از رییسجمهور نیز در دستور کار اروپا قرار گرفته است.
ب) در ایران نیز برجام از موقعیتی قانونی- و نه الزامآ حقوقی تحت حاکمیت حقوق بینالملل – برخوردار شد. بدین معنا که اگر چه مجلس محترم قبل از تایید و امضاء آن در وین، با تصویب قانونی، خود را از پرداختن به برجام مبری کرده و با برخی شروط، آن را به شورای عالی امینت ملی سپرده بود؛ و اگر چه در کمیسیون ویژهای مجددا به بررسی آن پرداخته و در گزارش آن چنین نمایانده که تمام اتفاقات و تحریمها و محدودیتها از سال 84 تا 92 حاصل اقدامات این دولت بوده است! اما در نهایت با ارائه طرحی با اجرایی کردن آن موافقت کرده است. این امری رو به جلو است؛ که تصویب شورای عالی امنیت ملی و طرح مجلس محترم، اجرای برجام را سرانجام صورتی قانونی بخشیده است.
ج) اما در این مدت، و در شرایطی که کار با اروپا سامان مییافت و پیش میرفت، مباحث سیاسی - پارلمانی و مشترکات دوطرف در نظرات و تعاملات و اقدامات، بر سه امر استوار بود:
- توافق هسته ای دستاوردی گرانسنگ و تاریخی است؛
- درهم تنیدگی اقتصادی ایران و اروپا، ضمانتی بزرگ برای اجرای توافق و ایجاد اعتماد تدریجی است؛
- همکاریهای منطقهیی با ایران یک ضرورت است؛
اما در کنار این مشترکات طرفینی، در مجلس ایران همواره دو دغدغه موج میزد:
• اول این که آمریکا کشوری غیرقابل اعتماد است؛
• دوم آن که برجام، ارتباطی با ژئوپلتیک منطقه ندارد و نباید بر آن اثرگذار باشد؛
و در کنگره آمریکا نیز دو دغدغه متفاوت نمایان بود:
• اول این که آیا با توافق هستهای آرامش خاطری همه جانبه مستولی خواهد شد؟
• دوم آن که آیا برجام و اثرات آن ژئوپلیتیک منطقه را تغییر خواهد داد؟
به نظر میآید، دغدغههای اول هر دو طرف حداقل تا 10 سال و تا سرانجامِ اجرایی برجام، به صورت روشنی تداوم خواهد داشت؛ و تضمین اصلی کاهش آن دغدغهها هم، همان اعتماد تدریجی و درهم تنیدگی اقتصادی است که با اروپا در حال پیشرفت است.
لذا در این زمینه و در اوج بیاعتمادی:
1) آرامش حاصل از توافق هستهای را نباید به مخاطره انداخت؛ چرا که این مخاطره، خطایی استراتژیک و نابخشودنی است. بنابراین بعد از آغاز اجرای توافق، همه باید برای موفقیت آن بکوشیم و بپذیریم که بازی دموکرات – جمهوریخواه، یا افراطی – اعتدالی، ازم تعلقات پیشینی این امر بود؛ نه از ضروریات پسینی آن. این نکته مهمی است.
2) برنامه صلحآمیزهستهای ایران، یک نگرانی جهانی نیست؛ و ایران نیز نیت آن نداشته و ندارد که این بحث را به مشکلی دیگر تبدیل کند. این کشورهای غربی بودند که آن را به یک معضل تبدیل کردند. لذا تنها یک چیز میتواند پس از 10 سال اجرای توافق، نگرانیها را مرتفع و دو طرف را متقاعد به استواری برآن کند، و آن نیز ایجاد و گسترش رابطهای بسیار مستحکم، قوی و قانع کننده طرفینی است؛ به نحوی که هر کسی که در آن زمان به وضعیت حاصل از این توافق بنگرد، آن را بستاید وب رای پیشرفتش بکوشد، ومردم ایران و غرب هم آن را ملاک رویکردهای خود بدانند. لذا فرصت توافق، پس از 10 سال، یک تضمین ویژه میطلبد؛ غرب باید در این مسیر حرکت کند.
3) هیچ ضرورتی ندارد در این روند، ایران و آمریکا الزاما یکدیگر را درآغوش بگیرند؛ این نه ممکن است و نه لازم. فقط کافی است: همدیگر را به رسمیت بشناسند؛ به منافع هم احترام بگذارند؛ موانع جدایی بیشتر را برطرف کنند؛ و به دور از هرگونه تهدید، گفتوگو و تعامل را در برخی زمینهها، جایگزین تقابل کنند.
اما اکنون زمان آن است که بر دغدغههای دوم متمرکز شویم؛ چرا که در اینجا تفاوتهای نمایان میان رویکردها ممکن است به تعارض بیانجامد. زیرا برای منطقه و ژئوپلیتیک در حال دگرگونی آن، چهار فرض و یا احتمال قابل پیشبینی است:
- آمریکا تلاش کند با قدرت منطقهیی ایران مقابله کند؛
- ایران بکوشد با حضور منطقهیی آمریکا مقابله کند؛
- ایران و آمریکا برای کنترل یکدیگر به درگیرهای نیابتی بپردازند؛
- ایران و آمریکا از طرق شفاف به سمت تعامل حرکت کنند؛
تلاشها در حوزه رئال پالیتیکس بر دو فرض نخست متمرکز شده است؛ اگرچه تداوم این امر در منطقهای که تروریسم به گونهای ویژه در حال ریشه دواندن در آن است، ثبات آفرین نیست. درگیریهای نیابتی هم به نفع هیچ کس بخصوص منطقه خاورمیانه و جهان اسلام نیست. و امکان تعامل در فرض آخر هم، با رویکرد فعلی آمریکا به منطقه و اسراییل و تسلیح کشورهای آن، اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت و پیچیده و تقریبا ناشدنی خواهد بود.
د) لذا در این بنبست و شرائط پیچیده، وبا این باور که نه واقعبینانه است که بحران امنیتی وجود نداشته باشد و نه ممکن است جلوی تمامی اینگونه بحرانها گرفته شود، بلکه توانایی دیپلماتیک ما اداره صلحآمیزبحرانهاست، ضرورت دارد که حداقل بر موارد ذیل تفاهم کرده و آنها را مدنظر قرار دهیم:
1) درآغازین ایام جایگزینی آمریکا به جای بریتانیا و خروج آن از منطقه، شرایط چندان حادی بر اوضاع ژئوپلیتیک منطقه حاکم نبود؛ اما به تدریج آمریکا مجبور به استفاده از نیروی نظامی، عملیات محدود و سپس درگیری وآنگاه حضور مستقیم در جنگها در کویت و عراق و افغانستان شد، تا آن که به تدریج و با پذیرش لطمات و تلفات سرانجام تصمیم به خروج از صبغه حضور نظامی گرفت. این خطا نباید دوباره تکرار شود؛ چرا که شرایط منطقه قطعا نمیپذیرد شاهد بحرانی دیگر باشد. تشویق آمریکا و غرب به حضور بیشتردر منطقه متعاقب توافق هستهای، به منزله دامن زدن به گرایشات تروریستی، رشد افراطگرایی سلفی و تعمیق تلاشهای تئوریک آنان خواهد بود. این پازلی است که پیچیدگیهای خاصی دارد و نمی توان برای امنیت خود، ثبات ژئوپلیتیک منطقه را دستخوش بحران کرد. لذا این محاسبهای مخاطرهآمیزاست؛ زیرا حضور بیشتر آمریکا در منطقه و گسترش ایدههای سکتاریستی، هم دلیل توسعه تروریسم و افراط و روی آوری به درگیری های بیشتر نیابتی و هم علت مشروعیت بخشی به تعلیل های افراطیون برای تداوم مبارزه است.
2) این روزها خشونت گرایان و افراطیون نیز برای رادیکالیزه کردن خط کشی ها وم رزبندی ها ازهیچ تلاشی دریغ نمی نمایند؛ ازمرزبندی شیعه وسنی، تا خط کشی تهدید به تصرف درآمدن سرزمین های سنی واماکن مقدسه، ودرنتیجه ضرورت گردهم آمدن ویکپارچگی جناح افراط وترورتحت الزام تئوریک مقابله شیعه وسنی. درطرف مقابل وجبهه مبارزه با تروریسم وافراط هم تلاش برای سکتاریستی کردن مبارزه با تروریسم وافراط، مانند مهاروکاهش حضورومقابله با شبه نظامیان شیعه جهت گسترش مشارکت شبه نظامیان اهل سنت وحمایت ازآن - باتمسک به این ایده که بسیج کشورهای عربی درمقابله باتروریسم داعش وافراط سنی گرایانه درتضاد باهمکاری با شیعیان دراین مسیراست، زیراهرگونه همکاری با شیعیان برتلاش مناسب اعراب واهل سنت تاثیرمنفی خواهد گذاشت - گام نهادن ناآگاهانه درهمان مسیری است که افراط گرایی و تروریسم گسترش یافته درمنطقه برآن اساس تئوریزه شده وبنیان پذیرفته است.
3) درگیری های نیابتی برای کنترل ایران وآمریکا، ویا روسیه وغرب، نیزقابلیت ثبات رااز منطقه خاورمیانه می گیرد. دراین صورت، تروریسم خواهد توانست ازخلاء امنیتی موجود درتامین توانایی های نیابتی طرفین استفاده کرده وبهره فراوانی ازتمایلات حامیان درگیری های نیابتی – چه مالی، چه تسلیحاتی، چه ایدئولوژیکی، وچه عضوگیری – برده ودست به قدرت افزایی بزند. این یک کابوس جمعی درمنطقه وجهان خواهد بود.
4) تبدیل درگیری های نیابتی به حضوررسمی هم – مانندآنچه دریمن اتفاق افتاده است – وجه خطرناک دیگراین وضعیت است. حاصل این حضورنیزچیزی جزنابودی جهان اسلام و توانایی ها وقابلیت های آن، کشتاربیگناهان ونابودی زیرساخت های آنان، ودرنتیجه افزایش قدرت ایدئولوژیکی تروریسم برای جذب نیرو نیست. چراکه نتیجه این اقدام، نابودی یمن ومردم آن، وگسترش تروریسم وافراط برپهنه فقروویرانی است؛ وآنانکه جنوب یمن را تقدیم افراطی گری وتروریسم می کنند، می بایست پاسخگوی این خطای محاسبه ورشد تئوریک افراط وتروروخشونت بوده، وعلاوه برپذیرش مسئولیت نابودی اقتصاد وزیربناهای این کشور، مسئولیت نتایج مخاطره آمیز برآمده ازگسترش تروروافراط را نیزبه دوش بگیرند.
5) گسترش روزافزون تروریسم در حالی که به:
- نگرانی های روانی – سیاسی جهانی و منطقهیی؛
- خطرات امنیتی گسترش تروریسم و افراط گرایی، جهانی شدن خشونت وکشتار، و برهم زدن نظم جوامع؛
- خطرات اجتماعی گسترش تروریسم و افراط، جهانی شدن پناهندگی وبی خانمانی و مهاجرت؛
- خطرات فرهنگی گسترش تروریسم و افراط، جهانی شدن درگیری و نزاع خرده فرهنگها؛ و
- خطرات اقتصادی گسترش تروریسم و افراط، پذیرش جهانی بهای سنگین مقابله با نابودی زیرساختها و برهم خوردن بنیانهای زندگی مردمان؛
دامن زده است، انتظاراتِ جهانی از ایرانِ باثبات را نیز افزایش داده است. بدین معنا که خشونت و وحشت در منطقه، جهان را به سمت ایران با ثبات و نقش آفرینی آن سوق داده است. آنگونه که ازاجلاس امروز (msc) برمی آمد، اکنون ثباتِ ایران،اصلی ترین امید جهانی برای بازسازی مجدد ثبات وامنیت فراگیرمنطقه ای می باشد؛ لذا این فرصت را بزرگ باید قدردانست، وآنرا به تعامل وهمکاری تبدیل نمود. چراکه سیاست درایران، براین نیست که توافق هسته ای و تغییرات ژئوپلیتیک منطقه سمت و سویی دوقطبی ومقابل هم درسیاست خارجی داشته باشد؛ بدین معنا که توافق هسته ای از متعلقات برخی باشد، وقدرت منطقه ای ازانحصارات برخ دیگر. درنظرنگرفتن قدر و ارزش این فرصت، خواهد توانست کل ثبات منطقه وسیاست ورزی آن را مخاطره آمیزکند؛ و رقابتی مخرب را دامن زند که به تخریب توان کشورها درتمامی حوزه ها بینجامد.
6) اکنون دومجموعه ائتلاف گونه درخصوص مبارزه با تروریسم وافراط درمنطقه شکل گرفته است، که اگرچه کشورهای منطقه ممکن است دربرخی اهداف استراتژیک ویا رویه شدن های احتمالی برخی اقدامات نظراتی داشته باشند، اما درزمینه های مبارزه با تروریسم وافراط گرایی دیدگاههای آنها به هم نزدیک است؛ مانند مقابله با تروریسم و خشونت، ایجاد امنیت منطقهیی، برقراری صلح، و در نهایت دموکراسی.
لذا اگرچه ائتلاف این دومجموعه برعلیه تروریسم ممکن نیست، که اگرممکن بود دو مجموعه شکل نمیگرفت؛ و اگرچه ابهاماتِ اقدامات هر دو مجموعه که به تدریج مسئله آفرین میشود نیز باید برطرف گردد، و این ممکن نیست مگر از راه هماهنگی و دیالوگ؛ اما در هر صورت، دو راه در برابر این دو مجموعه وجود دارد: یا چالش بر سر افتراقات، و یا تفاهم بر اشتراکات؛ که اولی راهی بی پایان است وبه ناکجاآباد خواهد انجامید، و دومی حداقل در میان مدت تروریسم وافراط را ریشه کن وامنیت منطقهیی را برقرار خواهد کرد. برای این امر و با این باور برآمده ازژئوپلتیک برجام که منطقه را باید با دیپلماسی اداره کرد و نه با جنگ، ضرورت دارد این دو مجموعه در نشستی منطقهیی گرد هم آمده و با شروع گفتوگوها برای گسترش همکاریهای جمعی، سخن بر راههای تعامل برانند؛ بهویژه آن که در صحنه مبارزه اصلی میدانی، هر دو طرف ولو به گونهای موقت - در مورد سوریه - حداقل برماندن بشار اسد تا ریشه کنی تروریستها و افراطیون تفاهم دارند.
7) اقدامات اجرایی سه ماه آخرسال جاری میلادی وپیشرفت های برجام درحوزه اجرا، بویژه تحولات مرتبط درسطح آژانس و1+5 و عبور از مسائلی مانند (PMD)، زمینه را برای تفاهم و تعامل در سطوح واقعی سیاست در منطقه و پذیرش "ژئوپلتیک نوین برآمده از برجام" فراهم میکند.
لذا دراین راستا، شروع "گفتگوهای سامان یافته هدفمند" برای "گسترش اقدامات جمعی" تنها راه موجود برای تعمیق همکاری ها درمبارزه با تروروافراط خواهد بود؛ و کشورهای غربی ومتحدین آنان هم باید به جای دامن زدن به اهداف افراط گرایانه، به تعامل با ایران از طریق این گفتوگوها روی بیاورند. ایران، اکنون مرکزیت این گفتوگوهای منطقهیی است.
نظر شما