اگر نامزد تندروی جمهوری خواه در انتخابات آمریکا پیروز شود؟
هر تحلیلگر سیاسی، هر علاقهمند به حوزه سیاست و هر سیاستمداری این را میداند که «دونالد ترامپ» بهعنوان نامزد نهایی جمهوریخواهان برای انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ انتخاب نخواهد شد و طبیعتا همه ما این را میدانیم ترامپ روز بیستم جولای سال ۲۰۱۷، بهعنوان رئیسجمهور آمریکا سوگند نخواهد خورد. اما ممکن است تمامی ما اشتباه کنیم؟
تا به امروز، اینطور بهنظر میرسد تمامی نظرسنجیها بهنفع اوست. تا همین یک ماه پیش چه کسی فکرش را میکرد که قبل از اولین مناظره جمهوریخواهان، ترامپ در تمامی نظرسنجیهای ملی اول باشد و در انتخاباتهای ایالتی پیش از موعد حزبی نیز قدرتش افزایش یابد؟ اما بهنظر میرسد فقط در ظرف چند هفته، او از حملات و تحلیلهای کسانی که بهطور حرفهای سیاست را دنبال میکنند و گافها و اشتباهاتش را فاحش میخوانند، جان سالم بهدر برده است. اما آیا این موضوع از موارد نادری است که بهراستی سیاست غیرقابل کنترل و پیشبینی میشود؟
اگر توپی را به آسمان پرت کنیم و شاهد فرودش نباشیم، چه چیزی به ذهنمان میرسد؟ شاید روی سقفی افتاده یا بین شاخههای درختی گیر کرده باشد. طبیعتا قانون جاذبه زیر سؤال نمیرود. بنابراین اگر میخواهید از این موضوع سر دربیاورید که چرا دونالد ترامپ سیاستمداران و علاقهمندان به سیاست را در حیرتی ناباورانه قرار داده، عاقلانه است فرضیاتمان راجعبه علم سیاست را زیر سؤال نبرده و درعوض، سؤال متفاوتی از خود بپرسیم: چه موقع و چرا رأیدهندگان بهگونهای رفتار میکنند که گویی قوانین را زیر پا گذاشتهاند؟ چه زمانی فرضیات بنیادین راجعبه کمپینها حداقل بهطور موقت ناکارآمد میشوند؟ در این زمینه، اعداد و ارقام حاصله از نظرسنجیهایی که ماهها پیش از انتخابات انجام شده، جوابگو نخواهد بود؛ اگرچه آنها افکار عمومی را میسنجند، اما انتخاب یک کاندیدا مثل خریداری میماند که در فروشگاهی، کلاههای مختلفی را امتحان میکند تا یکی را خریداری کند. پس سؤال مفید در اینباره آن است: چه زمانی رأیدهندگان بهگونهای انتخاب میکنند که فرضیات اساسی زیر سؤال میرود؟
اگر براساس آنچه در تاریخ سیاسی آمریکا رخ داده است و نه براساس حدسیات، به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم وقتی رأیدهندگانِ ناامید، متوجه قدرتی میشوند که وجودش را قبلا احساس نمیکردند، ممکن است اتفاقات پیشبینینشدهای رخ دهد.
برای مثال، اگر قرار باشد ایالتی را انتخاب کنیم که دو حزب اصلی را کنار بگذارد و برای فرمانداری ایالت، به یک کشتیگیرِ سابق رأی دهد، ایالت «مینهسوتا» در اولویت فهرست ما قرار نمیگیرد؛ چراکه این ایالت جزء تحصیلکردهترین ایالتهاست؛ همیشه بیشترین یا نزدیک به بیشترین رأی را دارد. اما درحقیقت، مینهسوتا زمینه تاریخی خوبی برای سنتشکنی دارد؛ فرمانداران، سناتورها و نمایندگان مجلسی از حزب «کشاورز-کارگر» در دهههای ۲۰ و ۳۰ در انتخابات رأی آوردند (این حزب در سال ۱۹۴۴ با حزب دموکرات تلفیق شد). اینجاست که رأیدهندگانِ ناامید میتوانند در جهتی خلاف سنتها حرکت کنند و بهدنبال مرجع قدرتمند جدیدی بگردند.
در «کالیفرنیا»، رأیدهندگان سابقهای طولانی در استفاده از رأی برای قانونگذاری و حتی انجام اصلاحات قانون اساسی توسط خودشان دارند؛ میراثی که از ابتدای قرن بیستم، ترقیخواهانی مانند فرماندار «هیرام جانسون» از خود به جای گذاشتند. آنها بهراحتی توانستند با قدرتشان انفعال را به فعالیت و کنش تبدیل کنند. لغو فرمان ایالتی مسکنِ عادلانه در سال ۱۹۶۴، تحمیل محدودیتهایی سخت بر دارایی و اعمال دیگر مالیاتها در سال ۱۹۷۸، اعلام انزجار از جرم و جنایت با عوضکردن سه قاضی دیوانعالی در سال ۱۹۸۶، مثالهای روشنی در این زمینه هستند.
برای کسانیکه امروز از ترامپ حمایت میکنند و اقلیتی در میان اقلیتی دیگر هستند، بهنظر میرسد کمپین انتخاباتی او نیز چنین کار ویژهای را دنبال کرده و مکانیسمی برای تبدیل انفعال و ناامیدی سیاسی به فعالیت و کنش در خود دارد. با چنین نگاهی، برای ترامپ این موقعیت وجود دارد که مفهوم امر امکانپذیر سیاسی را بازتعریف کرده و به هنجارهای سیاسی مرسوم بیتوجه باشد. آیا او ثروتش را به رخ دیگران میکشد؟ خب دیگر نباید نگران این بود که در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان صاحب نفوذ، سر خم کند. آیا او بهروشنی مواضع گذشته خود را زیر سؤال میبرد؟ اهمیتی ندارد، هر سیاستمداری دروغ میگوید یا به ما آن چیزی را میگوید که ما میخواهیم بشنویم. او به اندازه کافی باهوش است که این مسائل را جدی نگیرد. اگر محافظهکاران او را کنار میگذارند و دیگر کاندیداها ارتباط با او را انکار میکنند، این نشاندهنده مقاومت آنها در برابر غریبهای راستگو است.
به همین دلیل است که «مارک کیوبن»، میلیاردر و ستاره تلویزیونی، بهدرستی میگوید: «من اهمیت نمیدهم مواضع واقعی او چه هستند... . من اهمیت نمیدهم، اگر او اشتباه میگوید. او آنچه را که در ذهن دارد، میگوید. او بهجای جوابهای از قبل آماده شده، جوابهای صادقانه میدهد. این مهمتر از هر چیزی است که کاندیداها سالها انجام دادهاند». چیزی هنوز درون من میگوید ترامپ زمین میخورد؛ یا با دست و زبان خودش یا به هر دلیلی دیگر. آنچه من در این مقاله سعی داشتم یادآور شوم، این بود زمانهایی در سیاست وجود دارد که رأیدهندگان متهورانه کاری میکنند و درنتیجه، اتفاقاتی بسیار غیرقابل پیشبینی و باورنکردنی رخ میدهد و فرضیات چند ساله ما نابود میشود. پیش از نظردادن قطعی، راجعبه آنچه در مورد ترامپ رخ میدهد، بهتر است از ابزاری که خود ترامپ هرگز استفاده نکرده، استفاده کنیم: فروتنی.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما