دوشنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 16

پدر عود نوازی ایران، از علاقه به عبدالوهاب شهیدی تا مشکاتیان

منصور نریمان دیروز درگذشت و روز جمعه مراسم تشییع پیکر وی از جلوی تالار وحدت برگزار می شود. این هنرمند هیچ معلمی نداشته و ردیف ها را از پدرش یاد گرفته.اسم واقعی اش، اسکندر ابراهیمی زنجانی است.
کد خبر: ۷۱۱۷۰
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۰
صدای ایران - منصور نریمان دیروز درگذشت و روز جمعه مراسم تشییع پیکر وی از جلوی تالار وحدت برگزار می شود. این هنرمند هیچ معلمی نداشته  و ردیف ها را از پدرش یاد گرفته.اسم واقعی اش، اسکندر ابراهیمی زنجانی است.سیزده، چهارده ساله بوده که به صدای بم علاقه خاصی داشته.وی به کارهای عبدالوهاب شهیدی علاقه خاصی داشته و از نسل جدیدی ها مشکاتیان و حسین علیزاده را دوست داشت. در گزارش زیر برخی از صحبت های خاص  این هنرمند با رسانه ها را روایت کرده ایم:



نریمان در گفت و گویی با روزنامه ایران خودش را اینگونه معرفی کرده بود: من اسکندر ابراهیمی زنجانی معروف به منصور نریمان متولد 20 اسفند 1314 در مشهد هستم. از بچگی موسیقی را با روح و جسمم احساس کردم، پدرم پزشک بود و با اینکه کار موسیقی را به‌صورت حرفه‌ای ارائه نداد اما موسیقی را بخوبی می‌شناخت. او 12 فرزند داشت و همه ما آشنا به موسیقی بودیم. برادر بزرگتر من صدای خوبی داشت، برادر دوم سه تار می‌زد و سومین برادر من نیز نوازنده تار بود، پدرم نیز تار و نی و سه‌تار می‌زد و صدای خوبی داشت و در منزل آواز می‌خواند، من از زمان کودکی یعنی حدوداً دو سه ساله بودم که موسیقی و ردیف‌های دستگاهی را نزد پدرم فرا گرفتم، این موسیقی برای من حالت لالایی مادرانه داشت کما اینکه انسان نخستین موسیقی‌ای که می‌شنود لالایی مادرش است. این لالایی‌ها تأثیر بسیاری روی من داشت تا اینکه در سن چهار سالگی پدرم برای من یک سه‌تار کوچک درست کرد که هنوز هم به یادگار دارم و با این سه‌تار شروع به نوازندگی کردم. پدرم همیشه تعجب می‌کرد؛ این کودک با این سن کم چطور می‌تواند صدای ملودی‌ها را تشخیص بدهد اما من تقریباً با سه‌تار براحتی توانستم همه سازها را در حد سن خودم استفاده کنم، اما چون علاقه‌مند به صدای بم بودم به سراغ عود رفتم؛ به زحمت فراوان یک عود تهیه کردم و به آموختن این ساز مشغول شدم تا آنکه به دبستان رفتم و در آنجا درس‌هایی که مربوط به موسیقی و ساز بود عاشقانه یاد گرفتم و به آن عشق می‌ورزیدم. در کلاس ششم ابتدایی نخستین کنسرت را که توسط اداره فرهنگ استان خراسان برگزار شد در دستگاه شور به مدت 25 دقیقه اجرا کردم که خوشبختانه مورد توجه مردم قرار گرفت. پس از آن در رادیو مشهد سرپرستی برنامه کودکان را برعهده داشتم. در این دوران جزئیات موسیقی را بسیار علاقه‌مند دنبال می‌کردم و تنها آرزوی من این بود که برای یک‌بار در رادیو ایران نوازندگی کنم.

نریمانوی درباره اینکه چگونه به موسیقی علاقه مند شده است، گفته است: سیزده، چهارده ساله بودم که از همان زمان به صدای بم علاقه خاصی داشتم و این صداهای بم تنها در سازهای عود و بم تار قرار دارد که آن زمان متأسفانه در مشهد به سادگی در دسترس کسی نبود، چون سازنده‌ای نداشت اما خوشبختانه توانستم از رادیو و برنامه‌هایی که توسط آقای عبدالوهاب شهیدی و یوسف کاووسی پخش می‌شد با صدای عود بیشتر آشنا شوم و بشدت به این ساز علاقه‌ پیدا کردم به‌طوری که این ساز را به سازهای دیگر مانند تار و سه تار ترجیح می‌دادم. کلاس دوم در هنرستان صنعتی مشهد تحصیل می‌کردم، در آنجا گروهی از دانش‌آموزان خراسان حدود 22 نفر را انتخاب کردند که تقریباً همسن وسالم بودند و با تمرینات مداوم، کنسرت‌های بسیاری برگزار ‌کردیم، تا اینکه در رادیو سن‌ام به حد قانونی رسید و وارد رادیو شدم آن زمان مسئولیت دو ارکستر رادیو خراسان را برعهده گرفتم. در آنجا من رهبر ارکستر و تکنواز رادیو خراسان بودم آهنگسازی را از دوره دبیرستان شروع کردم تا سال 1341 که آقای معینیان مسئولیت سازمان رادیو و تلویزیون را به عهده داشتند و به من مسئولیت دادند که به شیراز بروم و بخش موسیقی رادیو استان فارس را راه‌اندازی کنم.من به همراه خانواده چهارسال در آنجا اقامت داشتم و پس از آن تصمیم گرفتم در تهران زندگی کنم. پدرم همیشه می‌گفتند که هر کس می‌خواهد در هنر پیشرفت کند باید مقیم مرکز باشد. زمانی که به تهران آمدم به رادیو رفتم و در آزمونی که توسط مشیر همایون شهردار، علی تجویدی و روح‌الله خالقی برگزار شد شرکت کردم و با توجه به سوابق گذشته من در رادیو مشهد و شیراز، مقام تکنواز و بداهه نوازی را که بالاترین مقام برای یک نوازنده است در رادیو به من دادند و این امر باعث تعجب‌ام شد. در آن دوران با خواننده‌های برنامه گلها مانند ایرج و گلپایگانی همکاری می‌کردم و به آرزوی‌های خودم (که در رادیو برای یک بار تکنوازی کنم) رسیده بودم و مقام خوبی داشتم. حال در سن 80 سالگی خوشحال هستم که مدیون موسیقی و مردمی که علاقه‌مند به هنر هستند نیستم.

نریمان درباره لقبش یعنی پدر عود ایران به شرق اینطوری گفته است: زمانی که یهودی منوهین، موسیقیدان و نوازنده مشهور ویولن، در دهه 40 به ایران آمد، گفت می‌خواهم چند نفر از استادان موسیقی و نوازندگان برجسته شما را ببینم. بنده به همراه آقایان فرهنگ شریف و اسدالله ملک و چند نفر دیگر از طرف رادیو به دیدار ایشان رفتیم. آقای ابراهیم قنبری‌مهر هم با ایشان ملاقاتی داشت و یکی از ویولن‌های ساخت خودش را به او اهدا کرد. منوهین ساز استاد قنبری‌مهر را بسیار پسندید و با آن نواخت. از سرعت عمل آقای شریف هم در نواختن تار بسیار تعریف کرد. اما ساز مرا که شنید، بسیار تحسین کرد و گفت من شیوه عودنوازی شما را در هیچ‌یک از کشورهای عربی و ترکی نشنیده‌ام. آقای شریف هم گفت به همین دلیل است که به ایشان پدر عود ایران می‌گویند. بعد از آن بود که این لقب برای من به‌تدریج بر سر زبان‌ها افتاد.

پدر عود ایران علاقه وافری به آثار عبدالوهاب شهیدی دارد و درباره آن چنین می گوید: من به کارهای آقای شهیدی علاقه‌مند بودم. وی از جمله هنرمندانی بود که در ساز عود مانند خود من«خود آموخته» بودند، البته تخصص ایشان صدا و آوازش بود اما گاهی برای خود نیز عود می‌زد و نوازنده کسی نبود. آقای شهیدی جزو نخستین کسانی بود که در رادیو ایران عود می‌زد، اما من از کار او تأثیر نگرفتم و در جوانی همواره سعی می‌کردم برای خود سبکی داشته باشم، لذا با اینکه کار مشکلی بود سبک خودم را پایه‌ریزی کردم و امروزه هر علاقه‌مند به عود، زمانی که نوازندگی مرا می‌شنود از نوع سبک کاری متوجه می‌شود که من نوازندگی می‌کنم. سبک من در شرایطی به وجود آمد که در دوران جوانی ساز عود خیلی در دسترس نبود و ساخته نمی‌شد و خیلی فکر کردم که چه کنم که مانند صدای عود را با ساز دیگری بزنم، این شد که سیم‌هایی را با صدای بم تر، برای ساز بم تار انتخاب کردم و همین کارها باعث شد با سبک جدیدی در نوازندگی عود آشنا شوم که نقطه آغازین این سبک بود، اما با وجود هنرجویان فراوانی که داشتم هر چه سعی کردم آنها این سبک را آموزش ببینند نشد و متأسفانه با این سبک بیگانه بودند، البته من هم هیچ‌وقت اصراری نداشتم که مانند من باشند. سعی می‌کردم آن‌ها بهتر از من باشند.
نریمان درباره اینکه کدام نوزانده عرب را دوست دارد، می گوید: من در آن زمان صدای عود محمد عبدالوهاب مصری را زیاد گوش می‌کردم که دکترای موسیقی داشت و صدای خوبی هم داشت. در سال‌های دهه 20 که من دبیرستانی بودم، تکنوازی عودش از رادیو پخش می‌شد. از ساز او لذت می‌بردم، اما مطالبش عربی بود. خود من هم در آن زمان سه‌تار می‌زدم. بعدها پدرم برایم تاری تهیه کرد.

پدر عود ایران دربار خاطرات همکاری با هنرمندانی مانند یاحقی، بدیعی و گلپا گفته است: در زمان قبل از پیروزی انقلاب یکی از نکات جالب برنامه‌های رادیو به شکل داستانی مطرح می‌شد، یکی از این‌برنامه‌ها داستان لیلی و مجنون بود که بسیار روی من تأثیر گذاشت، این برنامه به شکل ساز و آواز بود. آقای اکبرگلپایگانی جای مجنون برنامه اجرا می‌کرد و به ترتیب هنرمندان جای یک نفر بودند و من هم به جای پدر مجنون هنرنمایی می‌کردم و هفته‌ای دو بار پخش می‌شد. خاطره چه از این بهتر که ما در کنار دوستان که بزرگان موسیقی کشور هستند مدام برنامه داشتیم و از طرف رادیو تلویزیون به کشورهای آلمان، انگلستان و... سفر می‌کردیم. باید بگویم به هیچ عنوان برای شخص خاصی ساز نزدم، لذا از طریق رادیو و تلویزیون مأموریت داشتیم و در اکثر کشور‌ها با آقایان تجویدی، حنانه، فرهنگ شریف، فضل‌الله توکل و جهانگیر ملک که همیشه همنواز ضرب من بودند و همدوره‌ای‌های خود من نیز بودند اجرای برنامه داشتیم. البته یکی از خاطرات به یاد ماندنی من این بود که با زنده یاد همایون خرم همکاری بسیاری داشتیم. ما همکار و همدل بودیم و نخستین باری که ایشان را دیدم در رادیو برنامه رادیوFMکه به صورت استریو بود که زنده یاد خرم سرپرستی آن برنامه را برعهده داشتند. آقای خرم از نوازندگانی مانند من، آقای شهناز، فرهنگ شریف و مجید نجاحی دعوت کرد که در آن برنامه اجرا داشته باشیم، این عده از نوازندگان برنامه آقای خرم بودند و خوانندگی آن برعهده آقایان قوامی و محمودی خوانساری بود. نخستین برخوردم با خرم زمانی بود که به من گفت می‌شود چهارگاه بزنید، چهارگاه مشکل‌ترین دستگاه در ساز عود و تار است و من شروع کردم و بعد از ساز زدن خرم مرا در آغوش گرفت و به من گفت (نریمان مرد با ایمان) و از آن به بعد هرجا مرا می‌دید این جمله را تکرار می‌کرد. ما در تکنوازان باهم بودیم و در برنامه «هفت شهرعشق» در تلویزیون در کنار هم ساز می‌زدیم.

ما نظر نریمان درباره نسل پس از انقلاب موسیقی ایران اینگونه است: به‌نظر من کار اینها هیچ ارتباطی با موسیقی نسل پیش و دوره‌ای که موسیقی ایران همچون انبانی پر از گوهرهای قیمتی بود، ندارد. این آقایان علیزاده و مشکاتیان و چند نفر دیگر که در این سال‌ها جزو بهترین‌ها هستند، نیمی از میراث آن نسل را با خود دارند و نیمه دیگرشان محصول این دوره است. بنابراین آنها را باید تا حدی جزو همان نسل به‌حساب آورد، مثلا آقای مشکاتیان که من بسیار دوستش می‌داشتم و کارش بسیار خوب بود و انسان خوبی هم بود را باید پرورده فرهنگ موسیقی نسل قبل قلمداد کرد. خود آقای علیزاده هم که سال‌ها در هنرستان در کنار هم تدریس می‌کردیم و انصافا به من هم بسیار محبت و احترام می‌کرد، در آن شرایط رشد کرده است. موسیقی دوره ما همه‌اش احساس بود. بارها دیده بودم که موقع تکنوازی اکثر هنرمندان گلها احساساتی می‌شدند و اشک می‌ریختند. بعد از فوت آقای داوود پیرنیا که سرپرست برنامه گلها بود، کسانی که وابستگی حزبی و توده‌ای داشتند، وارد مسوولیت‌های موسیقی رادیو شدند و یکی از آنها یک‌بار در حیاط رادیو، من و آقای شهناز را دید و با اشاره به تارنواز جوانی که آن روزها کارش را تازه شروع کرده بود، گفت آقای شهناز دیگر دوره شما تمام شده و حالا غول تار این جوان است که همراه من است. بعد از انقلاب همین آدم‌ها آمدند و برنامه‌ای چیدند که از همه هنرمندان باسابقه امتحان بگیرند. حتی به آقای تجویدی هم گفته بودند بیا امتحان بده که ایشان گفته بود چه کسی می‌خواهد ما را امتحان کند؟ به من هم گفتند بیا اما گفتم من با تمام سوابقم هیچ‌چیزی نمی‌خواهم و لطفا اسم مرا کلا خط بزنید. پس از آن 16سال خانه‌نشین شدم که البته بابت این خانه‌نشینی بسیار ممنونم چون در این سال‌ها کتاب‌هایی برای آموزش عود تالیف و شاگردان بسیاری تربیت کردم. کتاب ردیف موسیقی ایران برای عود که تالیف آن بیشتر از 13سال طول کشید، محصول همین دوره است. دفتری دارم که نام همه شاگردان قدیم و جدیدم را با تاریخ ورود و خروجشان در آن نوشته‌ام. محمد فیروزی، حسین بهروزی‌نیا، ارسلان کامکار، نگار بوبان، شاپور رحیمی و علی پژوهشگر از شاگردان خوب من بوده‌اند. من هیچ‌وقت به شاگردانم فشار نیاورده‌ام که شما هم درست مثل من ساز بزنید. همیشه گفته‌ام شما راه خودتان را بروید. هر کسی یک احساسی دارد. هیچ‌وقت احساس دو نفر مثل هم نیست. پس نیازی نیست که کسی ادای دیگری را دربیاورد، مثلا علی پژوهشگر در جایی چند دقیقه مثل من ساز زد، اما در نهایت آنچه از خودش زد خیلی بهتر بود. امروز همه‌جا عود تدریس می‌شود و هنرجویان این ساز روزبه‌روز بیشتر می‌شوند؛ این باعث خوشحالی و امیدواری من می‌شود که می‌بینم زحماتم بی‌حاصل نبوده است.
نظر شما