پنجشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 12

چه‌راهبردي‌پس‌از پايان چالش‌هسته‌ای منطبق با منافع ملي ايران است؟

کد خبر: ۶۸۹۱۹
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۹
آینده چالش هسته‌ای ایران و غرب هنوز کاملا معلوم نیست. با وجود این ناروشنی بحث جدی درباره سمت‌گیری سیاست خارجی ایران در آینده، لازم و خوشبختانه در جریان است. تا آنجا که پیداست می‌توان دو گرایش عمده را که در مقابل یکدیگر نیز قرار گرفته‌اند، مشاهده کرد: یکی گرایش به همسويی با آمریکا و دیگری گرایش به همسويی منطقه‌ای. هر دو این گرایش‌ها هم در درون و هم در میان غیرخودی‌ها رواج دارند. از نظر نویسنده راهبرد «قدرت اول در منطقه» که جایگاهی جدا از دو امکان گفته‌شده دارد، با چالش‌ اساسي مواجه شده است و همین چالش، دلیل اصلی تأمل درباره راهبردهای جایگزین است. با توجه به اهمیت سرنوشت‌ساز این دو امکان همسويی که در حال انسجام هستند، وقت آن رسیده که ارزیابی واقع‌بینانه‌ای ازآنها به بحث گذاشته شود.

شکی نیست که همسويی سیاست خارجی ایران با آمریکا با مزایای قابل توجهی همراه خواهد بود: اول اینکه ایران از زير فشار در سطح بین‌المللی بیرون خواهد آمد و وسايل ارتباطات جمعی زیر نفوذ آمریکا دست از تبلیغات ضد ایرانی برخواهند داشت. دوم اینکه درهای نهادهای اقتصادی زیر چتر آمریکا از قبیل صندوق پول و بانک جهانی به روی اقتصاد ایران گشوده خواهد شد و تبعیضاتی که تاکنون برای سرمایه‌داران ایرانی و سرمایه‌گذاری در ایران موانع بزرگی را ایجاد کرده بودند هم به کنار خواهند رفت. سوم اینکه رفت و آمد متقابل به ایالات متحده و سایر کشورهای غربی ساده‌تر و کم‌هزینه‌ترخواهد شد. چهارم اینکه می‌توان با حذف هزینه‌های انزوا، انتظار داشت که اقتصاد ایران رونق پیدا کند و سرمایه‌داری ایران جایگاه مناسب‌تری را در تقسیم کار جهانی و بازار بین المللی کسب کند. لذا می‌توان نتیجه‌گیری کرد که همسويی ایران با آمریکا علاوه بر تسهیلات انسانی برای شهروندان ایرانی، به رشد سرمایه‌داری کمک و شرايط انحصاری حال را تعدیل خواهد کرد. اما معلوم نیست که این تعدیل شامل افزایش قدرت طبقات متوسط و عدالت اجتماعی هم شود. در هر صورت سرمایه‌داری همسو با نظام آمریکايی در بهترین حالت، نوع بهتری از سرمایه‌داری نئولیبرالیستی، یعنی همان چیزی که در خود ایالات‌متحده مسلط است، نمی‌تواند باشد. بنابراین چنانچه ما همسويی با ایالات متحده را در کل مثبت تلقی کنیم جایگزین شدن اقتصاد انحصاری از طریق سرمایه‌داری نئولیبرالی- یعنی آنچه که در کلیه کشورهای همسوی آمریکا رواج دارد- تغیير چندانی در تقسیم ثروت به نفع طبقات تهی‌دست جامعه نخواهد داشت، بنابراین می‌توان ادعا كرد گزینه همسويی با آمریکا به احتمال بسیار زیاد چیزی جز تعویض اقتصاد انحصاری با اقتصاد نئولیبرالی با مزایای جدیدی برای طبقات مرفه نخواهد بود.

با وجود این معضل این سؤال مطرح است که آیا می‌توان به ایالات متحده که همواره با تمام قوا در حفظ موقعیت سلطه‌گرانه خود کوشا بوده است، اساسا اعتماد كرد و از این طریق در منطقه شرایط بهتر و با‌ثبات‌تری را به‌وجود آورد. از نظر نویسنده دورنمای صلح و ثبات پایدار در منطقه، معیار سیاسی مهمی برای مقایسه همه‌جانبه پیامدهای دو جایگزین موردبحث است، زیرا ثبات و امنیت در خاورمیانه پیش‌شرط ساختاری برای هرگونه تحول مثبت در راستای شکوفايی اقتصادی و رفاه اجتماعی در منطقه‌ای است که در چند دهه اخیر با چالش‌های بزرگی روبه‌رو شده است.

داستان ٢ آمريكا

برای بررسی این سؤال لازم است ابتدا این واقعیت را بپذیریم که ایران و جهان با دو آمریکای ماهیتا متفاوت سروکار دارند؛ یکی آمریکای وابسته به مجتمع نظامی صنعتی، صنایع نفتی و سرمایه مالی این کشور که این بخش‌ها بعد از جنگ جهانی دوم- صرف‌نظر از اينكه رئیس‌جمهوري منتخب از جمهوری‌خواهان یا دموکرات‌ها بوده است- از جانب نئوکان‌ها نماینده شده‌اند به ترتیبی که این جریان سیاسی تقریبا همه نهادهای خبری و ارتباط جمعی قدرتمند آمریکا و غرب را زیر نفوذ خود آورده و موفق هم شده است، جهت و عمق روابط سیاسی آمریکا با دنیا را در درازمدت تعیين کند و دوم آمریکايی که شامل قسمت عمده بخش‌های خلاق اقتصادی از قبیل صنایع خودروسازی، سایر صنایع فراورده‌های مصرفی، صنایع الکترونیک و کشاورزی که در بازار جهانی در رقابت شديد و مستقیم قرار دارند، است که بارک اوباما بهترین رئیس‌جمهوری است که این بخش تاکنون توانسته به قدرت برساند و همان‌طور که جهانیان تجربه کردند، می‌بینیم که وی از ابتدای انتخابش تاکنون در موضع عقب‌نشینی قرارگرفته است و موفق به پیاده‌کردن هیچ‌یک از آرمان‌های خود که به‌خاطر آنها انتخاب شده و یک سال بعد هم جایزه صلح نوبل را از آنِ خود کرد، نشده است.

بنابراین ما با آن آمریکايی سروکار داریم که موجودیت آن به سلطه‌گری، دشمن‌تراشی، صدور مداوم تسلیحات و ایجاد پایگاه‌های نظامی، ایجاد نفاق و هرج و مرج و بالاخره جنگ‌افروزی به بهانه‌های گوناگون در اقصي‌نقاط دنیا، گره خورده است و تمام هم‌وغم خود را در این راه به‌کار می‌برد تا موقعیت سلطه‌گری و چپاول منابع طبیعی و مالی دنیا را برای چندصباحی بیشتر حفظ کند. برای نمونه هم اتفاقات جنایت‌آمیزی که در ٦٠ سال اخیر در منطقة خاورمیانه به‌وقوع پیوسته است، حاصل عملکرد آمریکای نئوکان‌هاست که هدفمندانه به دنبال کنترل کامل منابع طبیعی نفت و گاز آن بوده‌اند تا بتوانند به کمک اهرم نفت و دلار وابسته به تجارت نفت در بازار جهانی سیاست‌های سلطه‌گرایانه خود را به دنیا تحمیل کنند.این آمریکا ابتدا کودتای ٢٨ مرداد را علیه دکتر مصدق در ایران به‌راه انداخت تا از جنبش‌های ملی و استقلال‌طلبانه کشورهای منطقه برای دسترسی بلامانع و استفاده کامل از منابع طبیعی خود از همان ابتدا جلوگیری و کشورهای منطقه مانند شیخ‌نشینان عربی خلیج فارس و به‌خصوص عربستان سعودی را به انگل سیاست‌های هژمونیستی خود تبدیل کند. در مرحله بعد همین آمریکای زیر نفوذ نئوکان‌ها در ایران کنسرسیوم نفتی، در عربستان سعودی آرامکو و در کویت، کمپانی نفت کویت را با الگوی کاملا مشابه طراحی و پیاده کردند تا بتوانند برای شرکت‌های بین‌المللی نفتی موقعیت انحصاری ایجاد كنند و کشورهای نفت‌خیز منطقه را در شرایط رقابتی به جان یکدیگر بیندازند و از این طریق برای چندین دهه قیمت نفت را در سطح دو دلار و کمتر تثبیت کنند.

زمانی‌که دیگر امکان جلوگیری از افزایش جهشي قیمت نفت از دو به ١٠ دلار در سال ١٩٧٤ وجود نداشت- شماری از پژوهشگران این اتفاق را نیز به حساب واشنگتن می‌گذارند و دلايل مستندی هم ارائه می‌کنند- آمریکای نئوکان‌ها دست به دسیسه جدیدی زد و رژیم شاه در ایران را از طریق مجهزکردنش با جدیدترین تسلیحات نظامی زمینی و به‌خصوص جنگنده‌های هوايی به ژاندارم منطقه تبدیل کرد و بدین منوال از ١٩٧٥ به بعد بزرگ‌ترین مسابقه تسلیحاتی تاریخی در منطقه خاورمیانه را به راه انداخت و با روش حساب‌شده از یک طرف بخشی از دلارهای نفتی کشورها را به دایره اقتصادی غرب بازگرداند و از طرف دیگر شرایط نفاق و بلبشوی کلانی را در کل منطقه آماده کرد. حاصل این مسابقه تسلیحاتی آن زمان جنگ طولانی ایران و عراق و جنگ‌های بعدی عراق با غصب نظامی کویت بود که این درگیری‌ها به نوبه خود جنگ‌های آمریکای نئوکان‌ها در افغانستان و عراق از سال‌های ٢٠٠١ به بعد را نیز درپی داشت. اما همه این جنایت‌ها هنوز کافی نبودند، زیرا نئوکان‌ها به‌دنبال دسیسه بسیاربزرگ تغیر رژیم در ایران افتادند و به همین مناسبت هم کشمکش هسته‌ای با ایران را به‌میان کشیدند و اکنون بیش از یک دهه است که به کمک هم‌پيمانان مرئی و نامرئی خود در منطقه از حل این درگیری جلوگیری می‌کنند. درحال‌حاضر تعداد آن عده از کارشناسان خاورمیانه روزبه‌روز در حال افزایش است که اتفاقات وحشیانه‌ای که در ٦٠ سال اخیر در این منطقه روی داده‌اند را تصادفی نمی‌د‌انند و همگی آنها را در یک خط سلطه‌گرایانه ایجاد شکاف، دشمن‌تراشی، به‌جان‌یکدیگرانداختن کشورها و اقوام منطقه قرار می‌دهند، زیرا تنها برندگان اوضاع آشفتگی در بزرگ‌ترین منطقه نفت‌خیز جهان صنایع نظامی آمریکا و در پی آن همین صنایع در اسرائیل، در سایر کشورهای غربی و روسیه هستند. این در حالی است که این راهبرد برای مردم خاورمیانه چیزی جز میلیون‌ها کشته و معلول در جنگ‌های پیاپی، اقتصاد رانتی و مانع توسعه، تخریب وحشیگرانه مناطق جنگ‌زده، منابع طبیعی و محیط‌زیست باقی نگذاشته است.

همکاری و امنیت مشترک منطقه‌ای

با تکیه بر این وقایع غیرقابل‌انکار، معلوم نیست که به چه دلیل و با کدام تجربه مثبت، عده‌ای به دنبال نسخه‌پیچاندن هم‌سويی با آمریکای نئوکان‌ها به راه افتاده‌اند، به جای اینکه با کارنامه سیاه و سلطه‌گرانه ایالات متحده در پی گزینه‌های دیگری به‌خصوص گزینه همسويی منطقه برای سیاست خارجی ایران، که هیچ‌گونه قرابتی هم با عادی کردن روابط با آمریکا ندارد، بروند. این درحالی است که تجربه گذشته «سیاست شکاف‌انداز و حکومت‌کن»، همکاری منطقه‌ای و دورنمای امنیت مشترک را آشکارا به‌عنوان تنها گزینه معقول وآینده‌ساز برای ایران و کل منطقه در دستور کار قرار می‌دهد. علاوه بر آن هم تجربیات همکاری اقتصادی در اروپا و هم ظرفیت‌های خاورمیانه، در تأیید این راهبرد هستند. نمونه اروپا یعنی منطقه‌ای که تاریخ آن از قرون وسطا تا قرن بیستم بر جنگ و خونریزی بنا شده و مبدا دو جنگ جهانی با ٣٠ میلیون کشته و میلیون‌ها معلول بوده است و ملل آن دشمنی با یکدیگر را به‌عنوان دشمنی خونی احساس می‌کردند، نشان می‌دهد که می‌توان با وجود دشمنی عمیق از راه همکاری اقتصادی و فرهنگی روند تاریخ را به جهت همزیستی مسالمت‌آمیز و شکوفايی اقتصادی سوق داد و حداقل خطر درگیری و جنگ را بین کشورهای اروپايی بازار مشترک ریشه کن کرد.

بنابراین دلیلی وجود ندارد که چنین روندی به طرف همزیستی مسالمت‌آمیز در منطقه خاورمیانه، با وجود شکاف‌ها و دشمنی‌های موجود که بخشی از آنها حاصل دسیسه‌ها و سیاست‌های وارداتی و امپریالیستی بوده‌اند، ممکن باشد. دورنمای همکاری اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و به‌خصوص امنیتی، مهم‌ترین اقدامی است که می‌تواند منابع طبیعی و ظرفیت‌های انسانی عظیم منطقه خاورمیانه را در راه توسعه و شکوفايی اقتصادی و همچنین افزایش عدالت اجتماعی به جریان بیندازد. این دورنما برای اولین بار در تاریخ این فرصت طلايی را به‌وجود می‌آورد که ملل ساکن این دیار خودشان امنیت خود را با تکیه بر منافع درازمدت خود تعریف کنند و از اینکه قدرت‌های ذی‌نفع، امنیت این کشورها را به میل و در راستای منافع امپریالیستی خود تفسیر کنند، برای همیشه جلوگیری کنند. اگرچه اکثر کشورهای منطقه جزء کشورهای توسعه‌نیافته به‌شمار می‌آیند، اما همگی با هم بازار بزرگ و قدرتمندی را تشکیل می‌دهند که از جهات گوناگون از جمله سرمایه سرشار مالی و ظرفیت‌های انسانی بسیار قوی و انگیزه توسعه‌خواهی مردم و به‌خصوص نسل جوان آن در جهان سوم بی‌نظیر است. مازاد سرمایه مالی کشورهای شیخ‌نشین خلیج فارس می‌تواند مکمل مناسبی برای نیروی انسانی انبوه این منطقه باشد. ظرفیت‌های کشاورزی نسبتا قوی ترکیه و ایران می‌توانند تقاضای کشورهای ازنظر کشاورزی‌ضعیف را جبران کنند. بازار داخلی چند صد میلیونی منطقه می‌تواند صنایع موجود در ترکیه و ایران را در مدت نه‌چندان طولانی به سطح صنایع کره جنوبی برساند.

در شرایط همزیستی مسالمت‌آمیز زمینه به‌راه‌انداختن جنگ سنی و شیعه و ایجاد جریاناتی از جنس داعش ازبین می‌رود. مسئله کردستان به‌صورت صلح‌آمیزی میان چهار کشور ترکیه، ایران، عراق، سوریه و مردم کرد به سمت راه‌حل عادلانه در دستور کار قرار می‌گیرد و کلیه اقوام و اقلیت‌های منطقه به‌جای هدردادن نیروی خود در جهت جداشدن، تقویت احساسات ناسیونالیستی و درگیری‌های خونین، می‌توانند از انرژی و ظرفیت‌های خود برای توسعه و رفاه بیشتر استفاده کنند و امکان اینکه به ابزار سلطه‌گری قدرت‌های سلطه‌گر جهانی تبدیل شوند را از ايشان برای همیشه سلب كنند. خاورمیانه‌ای‌ که در مسیر تفاهم، همکاری اقتصادی، فرهنگی و امنیتی منطقه‌ای حرکت کند، می‌تواند به راهبردهای جنایت‌بار نئوکان‌ها ضربه کارآمدی بزند و فضا و کاربری نیروهای آینده‌ساز را در خود آمریکا و سایر نقاط جهان تقویت کند. شاید اوضاع آشفته موجود در منطقه برای این گزینه امیدوارکننده نباشد. ولی تأمل و زمینه‌سازی در این راستا را نمی‌توان و نباید به آینده محول کرد. حتی اگر نیمی از این پیامدهای امیدوارکننده تحقق‌پذیر باشند، این دورنما آن‌قدر از جذابیت برخوردار است و امکانات وسیع و راه‌گشایانه برای منطقه و دنیا به‌وجود می‌آورد که هیچ‌یک از جریانات سیاسی و اجتماعی صلح‌دوست نمی‌توانند به آن بی‌توجه باشند.
نظر شما