نگاهی به عصر یخبندان/ فیلمی که یخ گیشه را آب میکند
مصطفی کیایی در ادامه «خط ویژه»، همان خطوربط را گرفته و اینک در «عصر یخبندان» به آن شاخ و برگ بیشتری میبخشد. به این معنی که با عمیقترکردن عمق تعلیق و ساختار روایی پرکشش، جذابیت دراماتیکی به قصهاش بخشید تا عصر یخبندان به فیلمی گرم بدل شود. آنچه در پسزمینه دراماتیکی «عصر یخبندان» که در بسط درام هم مؤثر بود، وسایل ارتباط جمعی مدرن و دیجیتالی بود که صورتی بیرونی و عملیتر آن را میتوان در فیلم «رخ دیوانه» ابوالحسن داوودی مشاهده کرد. در اینجا نیز شاهد نگاهی آسیبشناختی به نسل جوان اما به زبان نسل جدید هستیم و تأثیر ابزارهای نوین ارتباطی و فضای مجازی در قبض و بسط عملی زندگی واقعی.
کیایی با ترسیم فضای معمایی برای قصهاش رمزگشایی از آن را برای مخاطب هیجانانگیز میکند؛ معمایی که تا حد یک مخمصه پیش میرود و شخصیتهای قصه را در یک دام گریزناپذیر گرفتار میکند. این فضای عنکبوتی از طریق گرهخوردن سرنوشت شخصیتهای قصه به هم شکل میگیرد. این درهمتنیدگی قصه و شخصیتها واجد تأویلهای جامعهشناختی از شرایط پیچیده اجتماعی کنونی است که همچون فیلم خط ویژه بخشی از واقعیت زیست- اجتماعی را در جامعه معاصر بازنمایی میکند. از سوی دیگر این موقعیت از حیث فرم و ساختار روایی واجد روایت غیرخطی داستان است که در یک بازی زمانی/ زاویهای، قصه را به تصویر میکشد.
البته گاهی همین غیرخطیبودن روایت، مخاطب را در بازخوانی معنا و موقعیت قصه گیج میکند، اما نمیتوان انکار کرد که بخشی از التهاب و هیجان قصه به همین دلیل صورتبندی میشود. کاش کمی از حجم این درهمتنیدگی کم میشد تا مخاطب در درک موقعیتهای دایرهای قصه دچار سردرگمی نمیشد. البته این سردرگمی در حدی نیست که نخ قصه از دستش در برود، اما میتوانست به انسجام و یکدستی بیشتر فیلم کمک کند. عصر یخبندان سرشار از موقعیتهای طنز کلامی و موقعیت خوبی است که در ادامه همان مسیر خط ویژه قابل ردیابی است منتها در یکسوم پایانی کمی لحن قصه تغییر کرده و بین کمدی و جدی در نوسان است. این جدیت البته بیشتر به معنای اضافهشدن بار انتقادی قصه به مسائل اجتماعی و سیاسی است که در خط ویژه نیز شاهد آن بودیم. البته این تغییر لحن در نسبت با موقعیت مرکزی داستان که قصهای جدی است، دچار تضاد میشود.
درهمتنیدگی لحن جدی و رگههای طنز قصه البته بهواسطه ریتم خوب آن و تعلیقآفرینیهای متعدد تا حد زیادی بهنفع جذب مخاطب عمل کرده و در نهایت واجد پویایی و نشاط است. همین گرما و گرهافکنی و رمزگشاییهای متوالی کمک میکند تا قصه سرپا بایستد و مخاطب با درگیرشدن در تاروپود این تعلیقات با قصه همراه شده و از تماشای آن لذت ببرد. اوج این لذت در غافلگیریهای دراماتیکی است که هربار در فرازی از قصه رخ داده و رمزگشایی را برای بیننده جذاب میکند. اینکه فیلمی بتواند با تکیه بر مصالح داستانی پروپیمان خود مخاطبان را تا پایان مشتاق نگه دارد، دستاورد کمی نیست و مصطفی کیایی نشان داده این کار را بهخوبی بهخصوص بعد از ضدگلوله و خط ویژه یاد گرفته است. اگرچه عصر یخبندان در مقایسه با خط ویژه شاید حرکتی روبهجلو نباشد، اما درجازدن هم نیست و نشان میدهد کیایی گامبهگام به سمت سینمای پرمخاطب و جذاب و سرگرمکننده پیش میرود؛ سینمایی که بهشدت به آن علاقهمند است. سینمای قصهگو و سرگرمکنندهای که در سطح نازل تقلیل نمییابد و پایههای مستحکمی دارد. اگرچه هنوز گامهای دیگری مانده تا مصطفی کیایی به پختگی بیشتری در کارگردانی برسد و اگرچه حفرهها و خلأهای دراماتیک در کارهایش وجود دارد، اما این میزان نسبت به موقعیتی که او اینک در سینمای ایران به دست آورده کم نیست و مطمئنا این فیلم در گیشه نیز موفق خواهد بود. سینمای ایران در شرایط کنونی به ساخت فیلمهایی از جنس عصر یخبندان بهشدت نیازمند است. در عصری که سینمای ایران دچار یخبندان شده، فیلمهایی از این دست شاید بتواند یخ گیشه را آب کند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما