جوک شهید مطهری به روایت هاشمی رفسنجانی
خاطراتی از شهید مطهری به روایت هاشمی رفسنجانی را در زیر بخوانید:
جوک شهید مطهری
مرحوم شهید مطهرى یک چیزى نقل کرد،... ایشان مى گفتند که ما همسایهاى داشتیم (در زمان حکومت جبهه ملى در ایران، زمان دکتر مصدق) آدم صادقى هم بوده (این را من از آقاى مطهرى نقل مىکنم) او یک مستأجرى داشته و این آقا مىگوید که ما مىدیدیم این مستأجر طبقه بالاى ما، اکثر وقت خود را در پشت بام مىگذارند و ساعاتى طولانى از شب و روز در پشت بام است.
اول فکر کردیم کفتر بازى مىکند. بعد دیده بودیم کاسب است، دلال است، این آدم نمىشود کفتر باز باشد و به علاوه شب به پشت بام مىرود، این نمىشود. در کار این مرد به شک افتادیم.
موقعى بود که نفت را از ما نمىخریدند و دولت دکتر مصدق صادرات را تشویق مىکرد. هر چیزى از ایران صادر مى شد، از پوست انار تا چیزهاى دیگر. آن موقع خیلى روى صادرات فشار آمده بود و تشویق مى شد.
از چیزهایى که آن موقع صادر مى شد، فضله سگ بود که حالا من نمى دانم کدام کشورى مى خرید و براى چى مى خرید! بعد مى گفت: ما دنبالش را گرفتیم. دیدیم یک مقدار شن و ماسه و خاک و پشم و این چیزها جمع کرده و لوله هاى پلاستیکى درست کرده، اینها را گلِ مىکند، و در یک لوله پلاستیکى مىریزد و فشار مىدهد، اطراف پشت بام از این چیزها درست کرده: شبیه فضله سگ.
ما گفتیم که اینها چیه درست کردى؟ گفت: براى اینکه خارجىها فضله سگ مىخرند، ما فضله سگ تقلبى درست مىکنیم! بعد ایشان (شهید مطهرى) جوکش این بود، مىگفت: حالا خود فضله سگ چیه که تقلبى اش باشد!
عراقیها، آن کماندوهاى اصلى تربیت شده شان آمد و تپهها را گرفت و بعد هم آن جورى در رفتند، حالا آمدند براى ما کماندوهاى تقلبى بدلى آوردند! تیپ اینها این است. آن ارتش مىخواهد در مقابل این مردم بجنگد؟! [۱]
[۱]. مجموعه آثار هاشمی رفسنجانی> خطبههاى نماز جمعه، ج۳، ص: ۲۷۹ و ۲۸۰
سیماى انقلاب و نخستین حضور
هنوز غروب ۲۲ بهمن نشده بود که رادیو و تلویزیون ایران به دست مردم تصرف شد و کمى بعد صادق قطب زاده به عنوان اولین مسئول دولت انقلاب، در آنجا منصوب گردید.
امام از همان آغاز به برنامه هاى رادیو و تلویزیون توجه داشتند و بعضى از برنامهها و موسیقى هاى تند را نمىپسندیدند و از آنها راضى نبودند.
موسیقىهاى حماسى، سرود و مانند اینها را قبول داشتند اما آنها در روزهاى اول گاهى موسیقى هاى مبتذل زمان شاه را نیز پخش مى کردند؛ از همان نوارهایى که از قبل داشتند. همچنین امام انتظار داشتند تعبیرات و ادبیات خاصى را بشنوند مثلًا مایل بودند گویندگان رادیو و تلویزیون، بگویند انقلاب اسلامى، ولى آنها این کار را نمىکردند. ایشان، فرداى پیروزى انقلاب من و شهید مطهرى را خواستند و گفتند: نباید این جورى باشد؛ شما بروید وضع رادیو و تلویزیون را درست کنید.
من و شهید مطهرى بیرون آمدیم، در اطراف هم ترافیک فشردهاى بود. من رفتم تا ماشین خودم را از پارک بیرون بیاورم که میسر نشد؛ سرانجام یک ماشین پیدا کردیم و دو نفرى به ساختمان جام جم رفتیم.
کسانى که آنجا را گرفته و اداره مى کردند، ما را مى شناختند، به همین دلیل براى ورود به آنجا با مشکلى روبرو نشدیم. رفتیم و نظرات امام را گفتیم. افرادى که در آنجا بودند به من گفتند شما یک سخنرانى براى مردم ایراد کنید و من داشتم فکر مىکردم که چه بگویم که آنها مرا به اتاق پخش مستقیم تلویزیونى بردند و گفتند شروع کن. من هم بدون آمادگى، صحبت کردن را شروع کردم. گویا بحث دو چهره از انسان یعنى حالت شیطانى و حالت انسانى را مطرح ساختم. روز بعد در خیابان دیدم مردم مرا به همدیگر نشان مىدهند؛ قبل از آنچهره من کمتر شناخته شده بود.
این حساسیت امام نسبت به برنامه هاى رادیو و تلویزیون، چندین بار دیگر نیز مطرح شد که هر بار با حضور جمع دوستان ما، مسأله به نوعى حل و فصل مىشد. از آن به بعد براى ما و خصوصاً براى دست اندرکاران رادیو و تلویزیون، مشخص شد که امام دقت نظر خاصى بر روى این رسانه دارند و برنامه هاى آن، با حساسیت بالایى مورد توجه ایشان است.
البته مشکلات مدیریتى این رسانه و اختلافات مربوط به شیوه اداره آن، بعد از حدود یکصد روز اعتصاب در بخشهاى مختلف و نیز سهم خواهى هر یک از گروههاى سیاسى، براى بهره بردارى از رادیو و تلویزیون و تفاوت نگاهها براى تهیه برنامهها و مسائلى از این دست از جمله بحثهاى مهم روزها و حتى ماههاى آغازین پیروزى انقلاب بود. [۱]
[۱]. مجموعه آثار هاشمی رفسنجانی> کارنامه و خاطرات، انقلاب وپیروزى، ص: ۱۹۶ تا ص: ۱۹۸
در سوگ آیت الله مطهرى
در فرداى شهادت آیت الله مطهرى، امام، مجلس سوگوارى در مدرسه فیضیه قم بر پا كردند. حضور مردم همانند روز تشیع جنازه با شكوه و پر عظمت بود؛ تا چشم كار مىكرد انسانهاى عزادار بود و چشمهاى گریان. من با وضعیت روحى كه داشتم، بنا نداشتم كه در این مجلس سخنرانى كنم، اما امام مرا به این كار امر نمودند و من اطاعت كردم.
در این سخنرانى گفتم: دشمنان انقلاب، حلقههاى خاصى از كارهاى مخصوص ترتیب دادهاند كه روحیه ملت را تضعیف كند كه یكى از آنها ترور است. در واقع بدترین و ضعیفترینش همین است. اینها خیال مىكنند كسانى كه در این انقلاب نقش دارند از مرگ مىترسند؛ والله من احساس مىكنم و به طور محسوسى برایم روشن است كه آقاى مطهرى وقتى كه گلوله مىخورد حالت روانىاش- اگر كه توجه داشته- جمله فُزتُ و رّبِ الكعبه، امیرالمومنین، به یادش آمده استو بعد تاكید كردم: مدرسه فیضیه امروز شكوه شهادت یك رهبر مذهبى را نشان مىدهد. دشمنان ما ببینند و یاد بگیرند و از این به بعد، دیگر دنبال این توطئههاى ضعیف و كارهاى بىرمق و بىخرد نروند و بدانند كه همه ما آمادهایم؛ والله آمادهایم و از شهادت استقبال مىكنیم. آن گاه با اشاره به هیاهوهایى كه گروههاى سیاسى، در ارتباط با آزادى و سانسور بپا كردهاند، گفتم: یكى از مسائلى كه این روزها علم كردهاند و به رخ دنیا مىكشند و جوانهاى ما را مىخواهند فریب بدهند، مساله سانسور است؛ شنیدهاید كه همین روزنامهها و همین عوامل ارتجاع و عوامل امپریالیسم سرخ و سیاه، دولت و ملت ما و حتى رهبرى انقلاب را به سانسور متهم كردهاند. خدا مىداند در تاریخ دنیا، انقلابى به وجود نیامده كه در روزهاى اول بتواند مثل كشور ما، این جور باز و همه چیز آن در اختیار مردم باشد. انقلابهاى دنیا را ببینید؛ شوروى پس از شصت سال كه از عمر انقلابش مىگذرد، هنوز پشت پردههاى آهنین زندگى مىكند، و در آنجا هنوز از آنچه كه در خانه همسایه مىگذرد، همسایه دیگر چیزى نمىفهمد، این در حالى است كه ما روز بعد از انقلابمان مرزهاى هوایى و زمینى را به روى خبرنگاران داخلى و خارجى، باز كردیم تا حقیقت انقلاب را انعكاس دهند، هر چند كه آنها هر چه مىخواهند ولو دروغ و تهمت، علیه انقلاب ما مىگویند. شما این روزنامه هایى كه با قدرت انقلاب ملت ما پیروز و آزاد شدهاند و توطئه گرانه خبرهایى را كه بویى از حقیقت ندارند، منعكس مىكنند، ببینید.
در واقع نود و نه درصد مردم، چیزى را مىخواهند و نیم درصد دیگر ممكن است چیزهاى دیگرى را بخواهند، اما صداى آن نیم درصد بیشتر از صداى آن نود و نه درصد در مطبوعات و رادیو و تلویزیون شنیده مىشود؛ باز هم با كمال پررویى، این انقلاب را متهم به سانسور مىكنند و انتخابات و رفراندوم را تحریم مىكنند. حالا هم كه اسلحه به دوش گرفتهاند و آزادانه در خیابانها حركت مىكنند و ذخایر انقلاب را ناجوانمردانه در دل شب به خاك و خون مى كشند؛ آن هم چه شخصیتى را، یك فیلسوفى را كه حاضر نبود كمترین حفاظتى برایش در نظر گرفته شود و هیچ محافظ شخصى نداشت. ترور كردن ایشان كه كار سختى نیست، و هر كسى مىتواند چنین كارى بكند. لابد این را به حساب قدرتشان مىخواهند بگذارند. ولى اشتباهشان همین جاست. آنها نمىدانستند، الگوى انقلاب با مسائل گذشته فرق دارد. جامعه ما در ظرف دیروز و امروز همان حالى را نشان داد كه در روزهاى انقلاب از خود نشان داده بود و بر خلاف نغمه هایى كه ساز شده بود و ادعاهایى كه مىشد، معلوم شد كه جامعه ما به انقلاب خود، بیش از هر چیز دیگر فكر مىكند.
این صحبتهاى من در مدرسه فیضیه، در روزهاى بعد، از سوى گروههاى سیاسى بهویژه گروههاى چپ، تحریف شد و با هیاهو و جنجال و اظهار اینكه صداى پاى فاشیسم به گوش مىرسد به مبارزه با ما پرداختند. من با توضیح اینكه: در آن سخنرانى نگفتهام كه چپىها مسئول خون استاد مطهرى هستند، بلكه گفتهام كه توطئههاى شرق و غرب، یكى از حلقه هایش را نشان داده و حلقههاى دیگرش را بعد مىگویم و یك سرى انتقادات از گروههاى چپ و گروههاى راست افراطى كردهام، خطاب به آنها گفتم: آزادى بسیار مقدس است و ما به خاطر آزادى مبارزه كردهایم؛ اما كار شما فریبكارى و خیانت به ملت است و بدانید كه شما نمىتوانید این نقاب را به چهرههایتان بكشید و با سوء استفاده از آزادى، علیه انقلاب سخن بگویید و آن را در جهان بدنام كنید.[1]
[1] . مجموعه آثار هاشمی رفسنجانی> كارنامه و خاطرات، انقلاب وپیروزى، ص: 278 تا ص: 280
نظر شما