جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 15

پدر به روایت پسر: شریعتی سوسیال دموکرات بود

کد خبر: ۶۶۳۴۱
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۱
فرزند دکتر علی شریعتی می‌گوید اقتصاد ایران بعد از انقلاب ربطی به اندیشه‌های پدرش ندارد.
 
احسان شریعتی در سالگرد درگذشت پدرش در مصاحبه‌ای با روزنامه «قانون» گفته است: «بعضی فکر می‌کنند چون شریعتی بر عدالت تاکید داشته و معلم انقلاب بوده، حالا که اقتصاد ایران به این صورت درآمده، نتیجه اندیشه‌های شریعتی است. باید تاکید کنم این نوع تفکرات اصلاً صحیح نیست. به این دلیل که اندیشه سوسیال شریعتی از نظر خاستگاهی اروپایی است نه کمونیستی و دولتی. ایشان به دنبال تجربه‌های تعاونی و شورایی و کنترل جامعه از پایین یا همان خود مردم بودند. اما در مورد سنخ‌شناسی سوسیالیسم مورد نظر دکتر که موضوع شبهه‌آلودی شده و عده‌ای می‌پندارند که سوسیالیسمی از نوع لنینیستی است و امامت او اتوریتر و توتالیتر تلقی شده، باید یادآوری کرد که آبشخورهای سوسیالیسم او بیشتر اروپایی است تا نوع اردوگاهی و بلوک شرقی و حتی «جهان سومی» سابق زیرا شریعتی به عنوان شاگرد گورویچ و لوفور و... بیشتر متأثر از آرای آنارشیست‌ها و نئومارکسیست‌ها، از لوکاچ تا آلتوسر بود و از روشنفکرانی بود که برای اولین بار این اندیشه‌ها را در برابر «چپ سنتی» از نوع روسی و چینی و کوبایی و... در ایران مطرح کرده است. جالب آن که قبل از انقلاب برخی از گروه‌های چپ مسلمان و غیرمسلمان به او ایراد گرفته‌اند که بحث‌های او «علمی و پرولتری و انقلابی» نیست زیرا جامعه‌شناسی او تحت تأثیر جامعه‌شناسی بورژوایی ماکس وبر است و از ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک ماتریالیسم فاصله دارد. اگر بخواهیم بین رفرمیسم در سنت سوسیال دموکراسی اروپا و اشکال مارکسیسم - لنینیسم دولتی، راه سومی بجوییم، این راه سوم که شریعتی بدان نزدیک بود را شاید بتوان همسو با رزا لوکزامبورگ و در مرز آنارشیسم (نفی سلطه) به طور کلی یا همان دموکراسی شورایی، البته به روال اسلامی و ایرانی آن دانست.»
 
به گفته فرزند شریعتی، او اگر در قید حیات بود سوسیال دموکرات باقی می‌ماند و در اندیشه‌اش آزادی بر عدالت تقدم دارد: «به این دلیل که جامعه‌ای که آزاد نباشد نه عدالت و نه عرفان آن ره به جایی نخواهد برد. چون می‌دانید که تثلیث عرفان، برابری، آزادی تألیف نهایی شریعتی است که در اواخر عمر به آن رسیده بود و به صورت یک مانیفست آن را ارائه کرد اما این عرفان وقتی ممکن است که عدالت و آزادی باشد. در این مثلث عرفان، برابری، آزادی، اول آزادی است یعنی جامعه‌ای که مستقل باشد، آحاد شهروندان در آن احساس کرامت و آرامش می‌کنند. بعد از آن عدالت مهم است. البته این مکانیکی نیست که قبل و بعد داشته باشد. آزادی برای این خوب است که بتوانیم انتخاب آگاهانه داشته باشیم برای رسیدن به جامعه‌ای عادلانه که امکانات به شکل مساوی برای رشد افراد تقسیم شده باشد. بنابراین آزادی و عدالت مکمل همدیگر هستند. به این معنا با این که آزادی پیش‌شرط است اما شرط کافی نیست.»
 
 
ترور شخصیت مطهری به خاطر انتقاد از شریعتی بود
 
رسول جعفریان، استاد تاریخ دانشگاه تهران نیز در گفت‌وگویی با خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی (آنا)، یکی از آخرین نتایج منفی برخی از افکار دکتر شریعتی را طرح نظریه تشیع صفوی دانسته و افزوده است: «این طرح در این چند سال برای ایران بسیار بد بوده و با نگارش ده‌ها مقاله و چندین کتاب، ایران معاصر به عنوان ایران شیعه صفوی مورد طعن دشمنان ما از اعراب قرار گرفته است. کتاب‌هایی نظیر «عودت الصفویین» یا بازگشت صفوی‌ها که کم لها من نظیر و در سعودی چاپ شده، به همین معناست. البته همه قضیه به کتاب تشیع صفوی و علوی برنمی‌گردد، اما این کتاب نقش محوری دارد. جنبه‌های مثبتی هم از تأثیر او وجود دارد، اما بهتر است عرض کنم اصلاً نمی‌خواهم و دوست ندارم در این باره اظهارنظر و قضاوت ارزشی کنم که افکار مرحوم شریعتی چه تأثیری داشته است.»
 
او درباره ارزیابی دو طیف چپ و راست سیاسی ایران از آرای شریعتی گفته است: «چپ‌ها، چه آن زمان که تند بودند و تحت تأثیر مارکسیسم و حرکت‌های انقلابی عالم و بازتفسیر انقلابی دین، و چه بعدها که تحت تأثیر شکست جریان چپ در دنیا به سمت لیبرالیسم فکری رفتند و دموکرات و آزادی‌خواه شدند، همیشه مدافع شریعتی بوده و هستند. برای آن‌ها تغییر و طرفداری از آن مهم است. اوضاع جوامعی مثل ما هر روز تغییر را می‌طلبد چون ثبات ندارد. البته برخی از آن‌ها در این زمینه تندتر و برخی که متدین‌تر بودند با احتیاط بیشتری نظر می‌دادند.
 
اما جریان راست یا آنچه حالا به آن اصولگرایی گفته می‌شود، دو بخش بودند، چنانکه قبل از انقلاب هم همین تقسیم مطرح بود. جناحی از راست‌های انقلابی، مدافع شریعتی بودند و او را دوست داشتند، ضمن اینکه مرتب می‌گفتند البته اشکالاتی دارد. عده‌ای هم سخت منتقد بودند و در عین حال انقلابی. بخشی از جریان راست انقلابی، پیش از انقلاب به خاطر انتقاد از شریعتی، انقلاب و روش انقلابی را هم کنار گذاشتند و رفتند. نمونه‌اش خود آیت‌الله میلانی و اطرافیان ایشان بودند. آقای مصباح هم جزو همین‌هاست، که اول خیلی خیلی انقلابی بودند و بعد تردید کردند. آقای میلانی در این زمینه، یک پدیده است. البته آقای مصباح بعد از انقلاب باز به تدریج به دامن انقلاب برگشت که این هم به خاطر سیاست امام(ره) بود که از کارهای ایشان برای آموزش طلاب حمایت کرد. ایشان اوایل با احتیاط وارد انقلاب شد و البته سال‌هاست که دیگر به صورت جدی در مجموعه کار می‌کند. این را بگویم که بعد از انقلاب، جریان اصولگرایی کمابیش به همین صورت ماند. البته هر از چندی در این جریان تحولی رخ می‌داد و مثلاً نامه‌ای یا سندی کشف می‌شد و کسانی مطالب تازه‌ای می‌گفتند، اما واقعیت آن است که جناح راست همچنان آن حالت را دارد. بخشی که خیلی سنت‌گراست، معمولاً انتقاد بیشتری نسبت به شریعتی دارد. در عوض، برخی از انقلابیون اصولگرا، نسبت به تأثیر شریعتی در انقلاب واقف هستند و از زاویه انقلابی بودن و اینکه واقعیاتی را دیده‌اند، از او حمایت می‌کردند و می‌کنند.»
 
جعفریان با اشاره به نامه‌های انتقادی آیت‌الله مطهری به شریعتی می‌گوید: «اصلاح‌طلبی آقای مطهری را باید به طور جدی پذیرفت. نقش او در تأسیس حسینیه ارشاد، شرکت در برنامه‌ها و برنامه‌ریزی‌ها، همه نشان می‌دهد که او خیلی به روش‌های سنتی اعتقاد نداشته است. این را از انتقادات وی نسبت به روحانیت هم می‌توان دریافت. مسائل حسینیه ارشاد که حالا بسیاری از آن‌ها با انتشار نامه‌های آقای مطهری یا مطالب منتشره توسط آقای میناچی و جناب استاد خسروشاهی روشن شده است، بسیاری از واقعیات را نشان می‌دهد. آقای مطهری تندروی را نمی‌پسندید و حاضر نبود اجازه دهد شریعتی هر چیزی که می‌خواهد علیه روحانیت بگوید. این شکی هم که پیدا کرد روی همین جهات بود. در ایران برای اصلاح‌طلبی بر پایه دین یا ایجاد انقلاب بر اساس دین، امیدی به جز روحانیت از نظر مطهری نبود. بنابراین کسی حق نداشت آن را خرد و خمیر کند. در حالی که شریعتی گاه در این ‌باره افراط می‌کرد. اینکه شاید آقای مطهری درباره مرحوم شریعتی قدری تند رفته باشد، ممکن است، بالاخره ایشان هم مثل بقیه است، اما شجاعت او اینجا هم خود را نشان داد. او حس کرد این خط را باید کنترل کند حتی اگر به حذف خودش از صحنه منجر شود. مطهری اول ترور شخصیت شد، از همان ماه‌های قبل از انقلاب؛ بعد ترور فیزیکی شد. همه‌اش هم به خاطر مرحوم شریعتی بود. اما آنچه ماند، شجاعت او بود. از طرف دیگر امام(ره) هم آقای مطهری را قبول داشت. به هر کس تذکر می‌داد به نظرم به او تذکر نمی‌داد. به عکس، آقای مطهری شجاعت داشت و به طور جدی مطالب را به امام(ره) می‌نوشت. شهامت آقای مطهری مثل بسیاری از جنبه‌های دیگر او بی‌نظیر است.»
 
وی افزود: «آنچه آن روزگار را پدید آورد مسیری بود که به یک انقلاب منتهی شد و آن شرایط فعلاً تکرارپذیر نیست. بنابراین دنبال شریعتی و مطهری نگردید. البته هستند کسانی که در حرف زدن و نصیحت کردن و انتقادی برخورد کردن، ادای شریعتی را درمی‌آورند، اما این‌ها اساساً زمان را عوضی گرفته‌اند. اتفاقاً این‌ها هم به همان اندازه که سواد دارند و فکر می‌کنند اگر ادای او را درآورند کار درست می‌شود. در حالی که نه ادب او را دارند نه ادبیات او و نه اصلاً زمان آن زمان است، و نه تجربه انقلاب و آن روحی که در مردم دمیده شد و آن وضعیت را پدید آورد، وجود دارد. به نظرم الان نوعی سردرگمی هست که چیز بدی هم نیست. زاییده تغییر شرایط و تصادم افکار قدیمی با آن است که نیاز به تجدید را پدید می‌آورد. در این میان روشنفکری دینی شکست‌های فاحشی خورده و چندین تجربه آن از شریعتی تا سروش و مجاهدین و دیگر جریان‌ها شکست را تحمل کرده است. مدل‌های جدید آن هم که روی اخلاق تکیه می‌کند، گرچه قشنگ است ولی خیلی واقع‌گرا نیست و در این دنیای خشن راه به جایی نخواهد برد. دنیای اسلامی که داعش تولید می‌کند اینجا هم ممکن است و الزاماً تندرو تولید می‌کند. دست ما نیست که چه دستوری بدهیم.»
 
نظر رهبر انقلاب درباره ساواکی بودن شریعتی
 
پنجشنبه گذشته روزنامه خراسان نوشت: رهبر معظم انقلاب در کتابی با موضوع ۵۰ سال تاریخ مبارزات مذهبی، در بخشی که مربوط به دکتر شریعتی است حاشیه‌هایی نوشته‌اند. در آن کتاب مطالبی از شریعتی بر اساس اسناد ساواک آمده که او خطاب به ساواک گفته است «من هم مثل شما با روحانیت مخالفم و راه ما یکی است». رهبر انقلاب در این باره حاشیه ای بر این کتاب نوشته‌اند با این مضمون که «این که کسی بگوید شریعتی به استناد این اسناد، ساواکی است نادرست است و قطعاً این گفته‌های او از سنخ تقیه است و در شرایط سخت شکنجه و بازجویی مطرح شده است. معنایش این نیست که این حرف‌ها عقاید واقعی او است.» ایشان حاشیه دیگری هم بر این کتاب مرقوم داشته‌اند با این مضمون که «بعضی حرف‌های شریعتی دچار سوءتفاهم شده و عده ای از حرف‌های او برداشت‌های دیگری کرده‌اند».
نظر شما