پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 10

تحلیل «گری‌سیک» از تفاوت نگاه واشنگتن و ریاض به تهران

کد خبر: ۶۴۸۸۵
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۵
حدود ٥٠ سالی است که این منطقه را زيرنظر دارم. سطح آشوب در خاورمیانه امروزه بالاتر از هر زمان ديگری است. در میان این توفان کامل، دراماتیک‌ترین چرخش در سیاست سعودی‌ها، حداقل از زمان جنگ‌جهانی دوم به وقوع پیوسته است و این نشانه نقطه‌عطفی خطیر در روابط عربستان‌سعودی با حافظان تاریخی‌اش، ایالات‌متحده و با همسایگانش در خاورمیانه است. 

اصرار رژیم سعودی بر برجسته‌كردن خطرهایی که این پادشاهی را تهدید می‌کند - در چارچوب عبارت اساسا فرقه‌گرایانه سنی علیه شیعه- آنها را به طرزی فزاینده در تضاد با اربابان آمریکایی‌شان قرار می‌دهد و می‌تواند منجر به بروز درگیری شود که قابل مقایسه با جنگ ٣٠ ساله اروپا {در قرن هفدهم ميلادي} است؛ يك جنگ وسیع مذهبی‌ که یک فرهنگ کامل را نابود کرد. عاملی که استراتژی عربستان‌سعودی را به پیش می‌راند، ترس از هژمونی منطقه‌ای ایران است. «گاردگرفتن» در برابر ایران چیز جدیدی نیست، اما از روزهای اول دولت کلینتون، عربستان‌سعودی قادر بوده براي مهار ایران بر واشنگتن تکیه کند. ایالات‌متحده، دولت انقلابي ایران را با پایگاه‌ها و نیروهایش و فشارهاي اقتصادی فزاینده محاصره کرده بود. این سیاست پس از اینکه دولت «جورج بوش پدر» پیروزی بزرگ خود علیه نیروهای صدام حسین را رقم زد (سال ١٩٩١)، شروع شد و درحالی‌که اتحاد شوروی در حال فروپاشی بود، ایالات‌متحده را تبدیل به تنها قدرت نظامی در خلیج‌فارس کرد.

پس از آن دولت کلینتون تعادل حاصل از مواجهه ایران یا عراق را در تقابل با دیگری مورد ملاحظه قرار داد و سياست «مهار دوگانه»، راهی برای حفظ درجه‌ای از ثبات منطقه‌ای، به منظور حفاظت از دولت‌های کوچک‌ نفت‌خیز عرب حاشيه جنوبی خلیج‌فارس شد. «مارتین ایندیک»، رئیس‌ سیاست خاورمیانه‌ای در شورای امنیت ملی دولت کلینتون، در اين مورد گفته بود: «در شرايطي که عراق به وسیله تحریم‌های سازمان ملل مهار شده و ایران از هشت سال جنگ با عراق آسيب ديده بود، ایالات‌متحده این امکان را یافت که هم با حکومت عراق و هم با حکومت ایران مقابله کند». ایندیک افزوده بود: «حالا دیگر نیازی به اتکا به یک طرف برای متعادل‌کردن طرف دیگر نداریم». تلاش ایالات‌متحده برای مهار عراق هنگامی خاتمه یافت که جنگ عراق (سال ٢٠٠٣) آغاز شد، اما ایالات‌متحده به استراتژی خود براي مهار ایران ادامه داد. این هدف پس از اینکه «بوش پسر» به افغانستان حمله و طالبان - که بدترین دشمن ایران در شرق بود- را پراکنده کرد و بعد هنگامی‌که به صدام‌حسین - بدترین دشمن ایران در غرب - حمله و به‌‌جای او یک دولت شیعه متحد ایران را بر سر کار آورد، عملا به پايان رسيد. اگرچه دخالت ایران در این فرایند حداقلی بود، اما ایران يك‌شبه تبدیل به بانفوذترین دولت دربی  خلیج‌فارس شد. این نفوذ منطقه‌ای حتی هنگامی‌که ایالات‌متحده سنگین‌ترین تحریم‌ها را علیه ایران به‌کار گرفت، همچنان توسعه يافت.

اكنون پرزیدنت اوباما در فرایند جایگزین‌کردن سياست مهار ایران با سیاستی مبتنی‌بر تعامل محدود با ایران است. سروصداي زيادي علیه این تغییر و چرخش در سیاست واشنگتن - تقریبا از سوی همه دولت‌های منطقه؛ از اسرائیل تا عربستان‌سعودی-  به‌پا شده است. کشورهای منطقه از گذشته‌ دور به اینکه آمریکا به‌عنوان یک کلانتر منطقه‌ای، دست‌تنها تضمین بدهد که ایران ایزوله و زير فشار باقی بماند، عادت کرده‌اند. دولت‌های سنی عرب این منطقه به طرزی دوپهلو ادبیات نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، را به‌کار مي‌گيرند که مدعي است ایران در جست‌وجوی سلاح هسته‌ای  است. در پاسخ به چنین نگرانی‌هایی است که ایالات‌متحده راه مذاکره برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای را در پیش گرفته است. در کمال تعجب همگانی، این تلاش منجر به توافق اولیه در ماه نوامبر سال ٢٠١٣ و یک اعلامیه رسمی در مورد پارامترهای یک توافق‌نامه نهایی در آوریل ٢٠١٥ شد و كار روي پیش‌نویس توافق‌نامه نهایی به‌خوبی در دست اقدام است.

با وجود اينكه چشم‌انداز توافق، به طرزی دراماتیک احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای را کاهش می‌دهد، اما عکس‌العمل کشورهای منطقه - از (رژيم) اسرائیل گرفته تا دولت‌های عرب خلیج‌فارس-  چیزی نزدیک به هیستری بوده است.

 این نوع عکس‌العمل به‌روشني نشان می‌دهد که نگرانی‌های طرح‌شده از سوی دولت‌های عرب و اسرائیل، واقعا در مورد خطر سلاح‌های هسته‌‌ای نيست بلکه نگرانی‌ آنها ناشي از رشد و توسعه سریع نفوذ سیاسی ایران در منطقه است. ظاهرا ترس آنها این است که خلاص‌شدن از تحریم‌های اقتصادی به همراه نمایش مهارت ایران در مذاکره با قوي‌ترين دولت جهان، باعث تشدید نفوذ سیاسی تهران در سرتاسر منطقه شود. اين در حالي است كه نخبگان امنیتی اسرائیل فریادهای نتانیاهو را در مورد خطر بالفعل ایران رد مي‌كنند. در واقع امر، نه اعراب و نه اسرائیل هیچ جایگزین عملی‌ای برای راهبرد كنوني ایالات‌متحده ندارند، با این‌همه مقاومت در برابر چرخش سیاسی اوباما در کنگره آمریکا، در رهبری اسرائیل و در میان رهبران عرب سنی که می‌بینند منافع و نفوذ منطقه‌ای‌‌شان در برابر یک ایران درحال قوي‌ترشدن با خطر مواجه است، قدرتمند باقی می‌ماند.با توجه به ظهور قدرت ایران در منطقه و چرخش ایالات‌متحده از سیاست مهار به سیاست تعامل مثبت با ايران، تعجبی ندارد که عربستان‌سعودی سیاست خارجی‌اش را بار دیگر بازنگري کند، اما سرعت چرخش استراتژیک و بزرگی‌اش میخکوب‌کننده بوده است. دهه‌های متمادی است که عربستان‌سعودی یک نقش کلاسیک مبتنی‌بر دولتی ضعیف با یک منبع درآمد منفرد ( پول نفت) را ایفا کرده است.  دولت عربستان‌سعودی روي برخورداري از محافظان قدرتمند سرمایه‌گذاری کرده و از نفود خود در پشت‌صحنه برای ارتقای درآمدهایی که نمی‌توانسته امیدی به تولید آنها توسط خودش داشته باشد، استفاده کرده است. احتیاط سعودی‌ها، افسانه‌ای است و آنها (در گذشته) پیوسته از در معرض سیاست‌های جنجال‌برانگیز قرار گرفتن دوري جسته‌اند.صدالبته ایالات‌متحده و کشورهای بسیار دیگری تاحدود زیادی مدیون سیاست‌های جدی و آگاهانه‌ای هستند که عربستان‌سعودی (در سال‌هاي قبل) در پیش گرفت؛ به‌ویژه در رابطه با سیاست‌های مهم و همه‌جانبه‌ نفتی. من مطمئنم که هر ناظر جدی امور خاورمیانه می‌تواند مثال‌هایی از آنچه تحت عنوان قدم‌های اشتباه یا فرصت‌های ازدست‌رفته عربستانی‌ها به‌حساب می‌آورند، پیدا کند. اما کدام دولت اقتدارگرای دیگری در این منطقه آشوب‌زده را می‌توانید انتخاب کنید که دریایی از منابع با تأثیرات عمیق بر حیات همه انسان‌ها و همه اقتصادها در جهان را مدیریت کند؟

به‌نظر می‌رسد اين سياست باثبات و به‌دور از جنجال، ظاهرا پس از تغییر رهبری عربستان‌سعودی از میان رفته است. برتخت‌نشستن سلطان سلمان با انتصاب قابل‌توجه مقامات جوان،‌ از معاونان و وزرا بر منصب‌های دولتی از سوی او همراه بوده است. سلطان جديد تنها در سه ماه اول دوران سلطنتش، ساختار حکومت سعودی را دگرگون كرده و آنچه بیشتر ناظران سیاسی عربستان‌سعودی تحت‌عنوان پیچیده‌ترین مسئله اين كشور از آن ياد مي‌كنند (مشكل پيري شاهزادگان) را حل کرده است.

در ٨٣ سال گذشته، نسل قدیمی حکام (پسران بنیان‌گذار پادشاهي سعودي) تاج‌وتخت را در اختيار داشته‌اند و در اين كشور قدرت به‌جای پدر به پسر، از برادر به برادر رسیده است. سلطان سلمان در ٧٩سالگی به احتمال زیاد آخرین نفر از نسلی است که تاکنون حاکم بوده است. ولیعهد جدید، پسر برادر سلطان محمد بن نایف ٥٥ ساله است و جانشين ولیعهد - پسر محبوب سلطان سلمان محمد بن سلمان - حدود ٣٠سال دارد. این دو نفر نه‌تنها برخط جانشینان فرماندهی می‌کنند،‌ بلکه از طریق دو کمیته عالی جدید تقریبا و تحقیقا مسئول هر مؤسسه عمده‌ای در سلطان‌نشین عربستان‌سعودی هستند (به استثنای گارد ملی). نسل جوان‌تر تقریبا به طرزی خلق‌الساعه از ولیعهدبودن در انتظار سلطنت به کنترل همه عناصر عمده قدرت در سلطان‌نشین رسیده‌اند.

*استاد دانشگاه کلمبیا، که‌در شورای امنیت ملی در دوران رؤسای‌جمهوري جرالد فورد، جیمی کارتر و رونالد ریگان خدمت کرده است و مشاور اصلی کاخ سفید در مورد ایران در طول انقلاب ایران و بحران گروگان‌گیری بوده است. این مقاله با همکاری پروژه سیاست خارجی آمریکا در «فارین پالیسی»به چاپ رسیده است.
نظر شما