پنجشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 12

نکوداشت پوری سلطانی/ ابتهاج: پوری سلطانی برای من جان جانان است

کد خبر: ۶۴۴۸۸
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۵
شب گذشته، مراسم نکوداشت پوری سلطانی، کتابدار پیشکسوت با حضور هوشنگ ابتهاج، کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی و عبدالله انوار برگزار شد که با جشن دویستمین شماره بخارا نیز مقارن بود.

به گزارش آنا، شب نکوداشت پوری سلطانی، شب گذشته با همکاری بخارا، بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، دایرة‎المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار، با حضور احمد پوری، صفدر تقی‎زاده، محمدعلی عمویی، شکوفه شهیدی، فریده رهنما، فریبرز رئیس دانا، ناهید حبیبی آزاد، ربکا جلیلی (همسر محمدرضا لطفی)، محبوبه مهاجر، ماندانا صدیق بهزادی و نگار اسکندرفر برگزار شد.

دهباشی: بخارا در از بلندی‎های پامیر و بدخشان تا هند و پاکستان خواننده دارد

علی دهباشی در ابتدای این مراسم گفت: «خوشحالیم که امشب رونمایی از جشن نامه پوری سلطانی مصادف است با انتشار دویستمین شماره مجله بخارا . از فروردین ماه 1369 که نخستین شماره کِلک را منتشر کردیم ( که 94 شماره ادامه داشت) تا امروز که دویستمین را ملاحظه می‎کنید، راهی پرماجرا را طی کردیم.»

وی افزود: «خوشحالیم که اکنون بخارا در قلمرو جغرافیای زبان فارسی از بلندی‎های پامیر و بدخشان تا هند و پاکستان خوانندگان خود را دارد. به همین بسنده می‎کنم و گزارش تفصیلی از فعالیت‎های دویست شماره را به وقتی دیگر موکول می‎کنم.»

نخسین سخنران این مجلس سیدعبدالله انوار، با اشاره به جایگاه پوری سلطانی و کتابداری ایران اظهار داشت: «درباره بانوی فرهیخته و کتابدار والامقام ایران سرکار خانم پوری سلطانی اگر قلم شکسته‌ام یاری بیان یک از صد محسنات ایشان برآید، از این قلم بی‌حد شکرگزار خواهم بود. چه آن توانسته است برای این شکسته‌قلم در این پایان عمر از این دریای حسن دُریابی کند و برای نویسنده فقیر و مسکین آن ذکاتی فراهم آورد.»

وی ادامه داد: «به‌واقع این بانوی والامرتبه مَلَکی است در بین آدمیان و همین تلبس به لباس آدمی است که فلک سنگ جفا را با بی‌رحمی هر چه تمام‌تر تا آنجا که توان داشته بر سر او کوبیده است و فقط همین خصلت مَلَکی اوست که توانسته او را در برابر این جفای اهریمنانه فلک بایستاند و او بدون شکوه‌ای این رنج‌ها را صبورانه تحمل کند و گذشت عمر را با بهترین انیس یعنی کتاب و کارهای راجع به کتاب همراه نماید.»

پس از آن نوش‌آفرین انصاری درباره این بانوی فرهنگی گفت: «همواره از اینکه در طول زندگی، با دو بانوی بزرگوار که به این سرزمین خدمت‌های بسیار کرده‌اند نزدیک بوده‌ام، برخود بالیده‌ام. در سال 1342، با توران میرهادی و در سال 1345، با پوری سلطانی آشنا شدم و با هر دوی آنها، که یکی در حوزۀ تعلیم و تربیت و دیگری در حوزۀ کتابداری و اطلاع‌رسانی برگردن ایران و ایرانی حق دارند، ارتباط نزدیک داشته و دارم.»

کتابداران امروز، شاگردان دیروز سلطانی‌اند

در ادامه این مراسم، نوبت به بهاءالدین خرمشاهی رسید تا با این عنوان «پوراندخت‎نامه» سخنان خود را ایفاد کند. وی گفت: «در این نوبهار، دلخوشی خویشان، دوستان و سپاهی از شاگردان استاد بزرگ و پایه‌گذار کتابداری علمی و امروزین ایران، عافیت و سلامت‌یابی سرکار خانم پوراندخت سلطانی شیرازی است.»

وی خاطر نشان کرد: «نزدیک به نیم قرن از آغاز خدمات علمی آموزشی ـ پژوهشی این مهربانوی بزرگ می‌گذرد. امروزه شاگردان دوره‌های اولیه تدریس او اغلب خود استادان رشته کتابداری هستند. ده‌ها متن مرجع کتابداری یا مستقیماً یا با همکاری یا رهنمایی او تدوین و تألیف یافته‌ و کتابهای علمی امروز ما را همتراز پیشرفته‌ترین کشورهای جهان ساخته است.»

کامران فانی نیز درباره خدمان پوری سلطانی گفت: «آشنایی با استاد ارجمندم خانم پوری سلطانی، یکی از برجسته‌ترین و اثرگذارترین چهره‌های علمی و فرهنگی روزگار ما، بزرگترین رویداد زندگیم بود. در 1350 پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه تهران تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل رشته کتابداری را انتخاب کنم و رشته الفت با کتاب را از دست ندهم. پس از قبولی در دانشکده کتابداری، در مرکز خدمات کتابداری که از مراکز جدیدالتأسیس وزارت علوم بود و بی‌شک بزرگترین نقش را در بهبود و گسترش علوم کتابداری و کتابخانه‌های ایران داشت استخدام شدم.»

وی گفت: «در همانجا بود که نخستین بار از نزدیک با خانم سلطانی آشنا شدم، دیداری سرشار از لطف و محبت که تأثیری عمیق و ماندگار در من گذاشت. من از این بخت بلند برخوردار بودم که سالهای بسیار از نزدیک‌ترین همکاران ایشان باشم، و بسیاری از این سالها در کنار او در یک اتاق، چه موهبتی بالاتر از این.»

تو کدامین سروی؟

پس از آن هوشنگ ابتهاج درباره پوری سلطانی خاطر نشان کرد: «پوری سلطانی برای من جان جانان است، یعنی مرتضی کیوان. از کیوان چه می‎توانم بگویم. فقط چند نکته ظریف درباره وصیت‎نامه‎ای است که از او به جا مانده. وقتی کیوان این وصیت نامه را می‎نوشت، از سرنوشت خود خبر داشت و می‎دانست چند ساعت دیگر نخواهد بود. اما در دستخط او هیچ ارتعاشی نمی‎بینیم . او که حتی عادت داشت وقت خواندن روزنامه‎های کیهان و اطلاعات غلط‎های آنها را تصحیح می‎کرد. حتی تشدید «اما» را هم می‎گذاشت. این وصیت‎نامه را نیز طوری نوشته که انگار می‎خواهد نامه‎ای معمولی بنویسد.»

وی ادامه داد: «نکته دوم درباره این وصیت‎نامه نگرانی او نسبت به همسری است که هنوز بیش از دو سه ماه از ازدواجشان نمی‎گذرد. پوری سلطانی همیشه دردهای ماهانه‎ای داشت که عذابش می‎داد و دکترها به او گفته بودند که پس از ازدواج خوب می‎شود و در اینجا مرتضی کیوان که نمی‎خواهد به همسر جوانش بگوید که پس از من ازدواج کن، چرا که خود را مالک او نمی‎داند که بخواهد چنین چیزی به او بگوید، با ظرافت می‎گوید، "پوری جان فکری هم به حال دردهای ماهانه‎ات بکن".»
سایه افزود: «و نکته سوم درباره تاریخ مرگ مرتضی است. در پایین این وصیت‎نامه تاریخ 26 مهر 1333 آمده، اما وقتی کیوان این وصیت نامه را می‎نوشته به این نکته توجه که شب از نیمه گذشته و نخستین ساعات بامداد بیست و هفتم است.بنابراین تاریخ مرگ کیوان 27 مهر 1333 است و نه 26. اما مدام سنگ قبر کیوان را می‎شکستند و ما برای خود علامتی داشتیم تا نشانی از گور او داشته باشیم و بتوانیم بر سر گورش برویم. بعد آنجا را خراب کردند و جایش بوستان درست کردند و بعد هم بوستان را ویران کردند و جایش ساختمان ساختند. وقتی آن بوستان را ساختند من این شعر را روی بشقابی نوشتم و به پوری هدیه کردم: «ساحتِ گور تو سروستان شد/ ای عزیز دلِ من/ تو کدامین سروی».

عشق به مردم سرزمینم به من قوت ایستادگی داد

در پایان این مراسم، پوری سلطانی در جایگاه حاضر شد و گفت: «با سلام و عرض ادب خدمت اساتید محترم، بزرگان، نام‎آوران و دوستان عزیز حاضر در این جمع، چه آنها که از قبل می‎شناختم و چه آنها که افتخار آشنایی‎شان را در این گردهمایی پیدا کردم. کاش می‎توانستم خود را سرسوزنی سزاوار این همه مهربانی و لطف بدانم و جوابگوی محبت‎هایتان باشم.»

وی ادامه داد: هرگز سخنران خوبی نبوده‎ام و قصد هم ندارم وقت ارزشمند شما را با حرف‎های تکراری بگیرم. ولی دلم می‎خواست بدانید که تنها چیزی که در تمام این سال‎های سخت و پرتلاطم به من قوت ایستادگی داد، عشق به مردم سرزمینم بود. حالا هم که ناتوان و رنجور در حضور مهربان شما ایستاده‎ام، بسیار خوشحالم که نقشی، هر چند کوچک، در پیشرفت کتابداری ایران داشته‎ام. کتابخانه‎ ملی را مثل بچه‎ام دوست داشتم و هنوز هم دلم برایش می‎تپد و شور می‎زند.»

سلطانی گفت: «کتابخانه‌ها، به ویژه کتابخانه ملی که مادر سایر کتابخانه‎ها محسوب می‎شود، پشتیبان همه فعالیت‎های فرهنگی و آموزشی هر کشور است. افسوس که هنوز این مسئله برای بسیاری از مسئولان ما نامفهوم است. همه دوستان دست اندرکار شاهدند که چگونه توانستیم زیربناهای کتابداری نوین را با دست‎های خالی در ایران بسازیم و آن چنان موفق عمل کردیم که بارها از طرف مجامع بین‎المللی کتابداری جهانی مورد تشویق و تمجید قرار گرفتیم.»

این کتابدار پیشکسوت خاطرنشان کرد: «اما من هنوز ناامید نشده‎ام و انتظار دارم جوانانی که رشته کتابداری را به عنوان حرفۀ خود انتخاب کرده‎اند، بدانند در چه راه مقدسی قدم گذاشته‎اند و آرزو دارم با عشق و آگاهی و بردباری، موانع را از سر راه بردارند و مدیرانِ موفقی برای مبارزه با جهل و بی‎عدالتی باشند.»
نظر شما