هر ايرانی يك پورشه!
روزنامه شهروندی یادداشت روز خود نوشت: دست تقدير روزگار؛ برخي از مواقع چنان اتفاقات عجيب و غريب را در كنار يكديگر قرار ميدهد، كه بيننده تعجب ميكند. گويي كه اين اتفاقات واقعي نيست و ساخته و پرداخته ذهن اسطورهسازان است. مثل داستان حضرت يوسف كه چگونه به دست برادران در چاه ميافتد و سپس نجات يافته و به بردگي فروخته ميشود و در ادامه سر از قصر فرعون درآورده و به زندان ميافتد و در نهايت جانشين حاكم مصر ميشود و برادرانش پيش پاي او به كرنش ميافتند. مواردي مشابه در اساطير يوناني و ايراني هم ميبينيم. ولي اينكه در دنياي واقعي امروز رويدادهاي عجيبي رخ دهد، اگر چه بايد از آن تعجب کرد ولی از آن درس هم باید گرفت.
قضيه از اين قرار است كه در سال ١٣٨٤ دولتي بر سر كار آمد كه شعار محوري آن عدالت اجتماعي، نفي اشرافيگري، مبارزه با فساد و آوردن پول نفت روي سفره مردم بود. تأكيد میشود كه كسي از انگيزههاي واقعي آنان در بیان این شعارها مطلع نيست و لذا اصل را بر صحت گذاشته و ميپذيريم كه اين شعارها صادقانه و از روي اعتقاد داده شده باشد، ولي مسأله سياست منحصر به صداقت داشتن در عقيده نيست، بلكه اجراي يك شعار و برنامه، هدف اصلي هر سیاستمداری است و ارزيابي سياستمداران بايد از اين منظر صورت گيرد.
آن دولت با این شعارها روزگار مردم را سپری میکرد، تا آنكه دست تقدیر که بیارتباط با عملکرد همانان نبود، چالشي عميق و تاحدي خطرناك ميان ايران و غرب به وجود آورد كه در نتيجه ايران از دو جهت مهم دچار تحريم شد. البته جهتهاي ديگري هم وجود داشت، ولي فقط به اين دو مورد اشاره ميشود. يكی از حيث فروش نفت، و ديگر از حيث دسترسي به منابع ارزي حاصل از مبادلات خارجي و فروش نفت. بنابراين دولت ايران از يك سو با كاهش شديد درآمدهاي نفتي مواجه شد، به طوري كه صادرات آن به كمتر از نصف كاهش يافت و از سوي ديگر، ارزهاي به دست آمده نيز چندان در دسترس نبوده تا به كار كشور و آباداني آن آيد.
بنابراين حتي اگر كسي شعارهاي فوق را هم نداده بود، بايد در مصرف منابع ارزي كشور نهايت احتياط را ميكرد. چرا كه در همين زمان و به دليل پيشگفته مشكلات متعددي براي تأمين كالاهاي ضروري كشور ايجاد شده بود، ازجمله واردات و تأمين داروهاي خاص مثل داروهای سرطانيها با وقفه بدي مواجه شد كه بيماران به آن دسترسي نداشتند، و اگر هم بود با کیفیت پایین و بسيار گران تهيه ميشد. مجموع اين وضعيت موجب شد كه قيمت دلار در فاصله بسيار كوتاهي ٣ برابر شود و به بيش از ٣ هزار تومان برسد. وضعيت بنزين و كمبود آن را هم فراموش نكنيد.
خب حالا همه اين شرايط و آن شعارها را در نظر بگيريد، يك باره متوجه ميشويم كه تعداد پورشهسواران در سطح شهر تهران درحال افزايش شديد است. پورشه يك اتومبيل بسيار لوكس ٨سيلندر با حدود ٣٠٠ كيلومتر سرعت كه ٤٨٠٠ سيسي حجم آن است، از این مقطع به وفور وارد ميشود. فراموش نكنيم كه قيمت هر پورشه پانامرا 1.55 ميليارد تومان است.
ماشيني كه به ندرت در كشور ديده ميشد. همزمان با آغاز تحريمها و كمبود دارو و كاهش درآمدهاي نفتي و مشكل شدن نقل و انتقال ارز و كمبود بنزين و افزايش ترافيك و شعارهاي گوشخراش مبارزه با فساد و اشرافيگري و نمايش نان و پنير خوردن مسئولين، تهاجم پورشهها به كشور آغاز ميشود، و اگر دولت عوض نشده بود، احتمالاً در سالهاي ١٣٩٢ و ١٣٩٣، چند هزار پورشه ديگر وارد ميشد و بعيد نبود كه شعار «هر ايراني يك پورشه» هم در جهت مبارزه با فقر و تبعيض اقتصادي و براي تحقق عدالت اجتماعي داده ميشد. جالب است که با این شعارها پول تأمین دارو را برای واردات پورشه و امثال آن واریز کردند که با اعتراض و استعفای وزیر بهداشت منجر شد!! روشن است كه اين پورشهها نميتوانند در طول روز در داخل شهر تهران با سرعتي بيش از متوسط ٥٠ كيلومتر بروند، در نتيجه طبيعي است كه پورشهسواران روزها را استراحت كنند و شبها در خيابان داخل شهر با سرعت بالاي ٢٠٠ كيلومتر برانند تا بلكه بخشي از كاركرد اين خودروي لوكس تأمين شود.
حال ميتوان پرسيد كدام دست تقدير است كه تا اين حد موضوعات متناقض را در كنار يكديگر قرار داده و مثل يك تابلوي نقاشي آن را كشيده و براي درسآموزي ما. شايد با ديدن آن متنبه شويم و از يك سوراخ چند بار گزيده نشويم. یادمان باشد که همیشه سياستمداران را به عملكردشان ارزيابي كنيم و نه به گفتارشان.
نظر شما