نمایشگاه مواد غذایی که کتاب میفروشد!
ابتکار در گزارشی نوشت:
دست زن و بچه را می گیرد. وعده یک پیک نیک حسابی را
به آنها داده بود. پیک نیکی که رنگ و بوی فرهنگی را با خود یدک می کشید. راهی می
شود. مصلی؛ این روزها شاید بهترین جا باشد برای اینکه بتواند زیر انداز خود را در
آن پهن کند و تفریحی را برای خانواده اش ارمغان بیاورد. دست زن و بچه را می گیرد و
با مترو خود را به این محل میرساند. محلی برای برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب
که می توانست اتفاق خوبی برای همه باشد. وقتی که وارد این نمایشگاه می شوی، اقشار
مختلفی را در آن می بینی که به داخل می روند و گاهی هم دست پر از سالن ها بیرون می
آیند و کوله بار انباشته خود را سنگین و سنگین تر بر دوش می کشند. دانشجویان و
فرهنگیان و کتابدوستانی که قدم به این مکان گذاشته اند تا بتوانند شاهد تجمیع
انتشارات مختلف در کنار هم باشند و از نشرهای تازه شان مطلع شوند. عطر و بوی مواد
غذایی اما کشش بیشتری را ایجاد می کند.
نمی دانی به کدام سمت
بروی؟
نمی دانی به کدام سمت بروی. نمی دانی اول کدام یک را باید
انتخاب کنی. صف عریض و طویل مواد غذایی – حالا از هر نوعی که بخواهد باشد!- وسوسه
ات می کند میان ماندن و رفتن و به انتظار خلوتی نشستن. تصمیمت را می گیری و به داخل
نمایشگاه می روی. نمایشگاه! کتاب... بهترین محصول در این نمایشگاه می تواند باشد.
اما گشت و گذارهای بیهوده برخی که فقط برای گذراندن وقت خود به اینجا آمده اند،
مسیر را برایت هزاران بار طولانی تر می کند و پاهایت را خسته تر از همیشه.
کاهش دو برابری
بودجه
گام هایت را برمی داری و به سمت غرفه هایی می روی که کتاب هایی
را روبروی خود چیده اند. کتاب هایی که با جلدهای رنگ و وارنگ شان تو را به خود می
خوانند اما... نکته ای که برایت جالب توجه می نماید، این است که این همه جمعیت فقط
در راهروهای نمایشگاه کتاب قدم می زنند و گهگاهی هم به سمت غرفه ها می روند و
سئوالاتی را از مسئولان غرفه ها می پرسند. سرگیجه ای که معلقت می کند بین کتاب ها و
شاید هم سوژه مناسبی شوی برای زمزمه های ذهن گیج و گنگ هر آن کسی که پشت میزها به
انتظارت نشسته است. بیرون می آیی. نگاهی به دور و بر می اندازی. فضایی به این وسعت
اما با رفت و آمدهایی که گاه بیهوده است و گاهی با شلوغی اش، جز سرسام چیز دیگری
ندارد. پر واضح است که در باره بودجه فرهنگی، توجه لازم از سوی هیچ یک از مسئولان
صورت نمی گیرد. می توان به وضوح دید که بودجه نمایشگاه کتاب، کاهش دو برابری داشته
است. یعنی در سال های گذشته بودجه تعریف شده برای این امر حدود دو تا سه میلیارد
تومان تعریف شده بود اما در بودجه سال 94 رقم بودجه این نمایشگاه به 7 میلیارد
تومان رسید که در مقایسه با سال گذشته با کسری مواجه بوده است.
حسینی: فرهنگ ظاهرا درآمدزا
نیست
حسینی، نماینده مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با ابتکار می
گوید: متاسفانه فرهنگ در ظاهر درآمدزا نیست بر همین اساس متصدیان دولتی و کسانی که
باید پول بگذارند در این بخش، احساسشان این است که بازخورد هزینه چه می تواند باشد؟
بر همین اساس توجهی به این مساله ندارند که بازخورد آن نیروی انسانی و فرهنگ و
خانواده است. معمولا گردانندگان اقتصادی مملکت توجهی ندارند که ساخت مملکت برعهده
فرهنگ است. در مصرف و در تولید و در اینکه جنس داخلی خریداری شود. همه اینها بستگی
به فرهنگ جامعه دارد که بخشی برگشت به کتاب است. متاسفانه در بخش کتاب الان هزینه
سنگینی که برای ناشران دارد، مشکلاتی را به وجود آورده است. در حال حاضر 6000-3000
ناشر داریم ولی کتابفروشی حدود 700 داریم که یکی پس از دیگری بسته می شود. متاسفانه
خریدار کتاب کم است. این روزها شبکه های مجازی و ماهواره ها و تلویزیون و ... باعث
شده که مردم توجهی به کتاب نداشته باشند و با توجه به رکود اقتصادی خانواده ها
اشتیاق نشان نمی دهد. مجلس آمادگی دارد که در این بحث ورود کند و اگر بخواهیم جامعه
را به سمت کتاب بکشانیم باید سوبسید داده شود. ما باید مردم را در ابتدا کتابخوان
کنیم. سال های گذشته را دیدیم و سال های سال است که می رویم و وقتی به نمایشگاه می
رویم می بینیم که کتابفروشی های سراسر کشور معترض هستند. باید قانونی را وضع کنیم و
اصل 75 قانون اساسی نیز در این زمینه تعریف شده است. باید دولت در ایـــن قضیه
لایحه بیاورد و مجلس باید در بخش نشر باید کمـــک کند. ولی این را باید دولت پیش
بینی کندو برنامه ریزی کند.
افراز: این همه تنوع نیاز
نیست
اعظم کیان افراز، مدیر انتشارات افراز در این زمینه به خبرنگار
ابتکار می گوید: این مساله مختص نمایشگاه کتاب نیست مردم ما به راحتی ده هزار تومان
به ساندویچ و پیتزا می دهند و سخت شان است که کتابی که یک ربع توضیح می دهیم را
بخرند. در طول سال هم همین است. اگر فرهنگ کتابخوانی در بین مردم جا بیفتد، می
تواند بسته به درآمدش برای خرید کتاب سهم بگذارد کنار و خیلی ها اضافه می شوند به
این بازار و می توانند از هزینه های دیگر کم کنند و روی خرید کتاب بگذارند. اگر یاد
بگیریم که هزینه ای را صرف خرید کتاب کنیم، مطمئنا اتفاق خوشایندی می افتد. این
فرهنگی است که باید رواج پیدا کند. به راحتی هزینه می کنیم و برای گوشی و تبلت های
آنچنانی و لباس های آنچنانی ولی می شود بخشی از این هزینه که خیلی هایش هم اضافه و
تشریفات است و برای درآمد نمایشگاه خود به خود برچیده می شود. فرهنگ غالب می شود و
غرفه های آبمیوه و مواد غذایی رونق نمی گیرد. نمی گویم که نباید این غرفه ها باشند
ولی اینقدر زیاد هم الزامی ندارد و این تنها به نمایشگاه کتاب برنمی گردد. امسال
هزینه غرفه ها بالاتر رفته و هزینه خرید را هم که پیش بینی کرده بودیم بیشتر از قبل
شود، این اتفاق نیفتاد. بعد از چند روز، فکر می کنم مخاطب کمتر بوده و ضمن اینکه
نهادهای دولتی هم می گویند که بودجه ما هم کمتر شده است. امیدوارم مسئولان برای سال
های بعد تدبیری بیاندیشند و همان فضا را هم اختصاص دهند به نشر و ... و تنوع غذایی
و فست فود فکر نمی کنم الزامی داشته باشد.
اینجا؛ تهران،
مصلی
قدم به نمایشگاه می گذاری. مردی را در سایه می بینی که بستنی به
دست گرفته است و با لذت هر چه تمام تر – بی خیال و بی توجه به دور و اطراف – آن را
می خورد. دست به کمر زده است و گاهی هم افراد را ورانداز می کند. وارد سالن می شوی؛
یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، چهار ساعت تمام سالن را می گردی. خسته از خرید کتاب از
سالن خارج می شوی. صحنه را مرور می کنی. گیج می شوی که آیا الان همان صبح است یا
مرد، همان مرد بستنی به دست. اینجا، تهران، مصلی بزرگ، نمایشگاه بین المللی مواد
غذایی رنگ و وارنگ که در کنارش کتاب هم برای تفریح می فروشند.