وقتی ریش سفیدی ملاک استادی است
هوشنگ کامکار، سرپرست گروه موسیقی کامکار، همیشه به صراحت لهجه در نشست های خبری و مصاحبه ها مشهور است و از هیچ حرف انتقادی ترس ندارد.
وی در مطلبی درباره چگونگی ماندگاری یک اثر و همچنین بی توجهی به جوانان سخن گفته است که به شرح زیر است:
به نظر من يک اثر هنري هنگاميميتواند جاودانه و ماندگار شود که پشتوانه فرهنگي و علميو تکنيکي داشته باشد و آن هنرمند نسبت به اين موارد آگاهي داشته باشد و بتواند، مخاطب را جذب کند و احساس و انگيزهاي را در دل مخاطب به وجود آورد. حالا اين احساس ميتواند هر چيزي باشد. احساس شادي، تفکر، رضايت و... اين اتفاق بايد بيفتد .
من معتقدم که ۳۰تا ۴۰درصد کار را بايد به جذب مخاطب اختصاص داد. چون اگر شما نتوانيد با مردم ارتباط برقرار کنيد، آن کار فاقد ارزش است. بايد سطح فکر مردم را بالا بياوري. به اين معنا که وقتي کاري را اجرا ميکني نبايد آن چيزي باشي که آنها ميخواهند. اين اثر در مخاطب هيچ واکنشي به وجود نميآورد. به اين معنا که نه شخص را به تفکر وا ميدارد و نه اينکه حتي او را به تعرض وا ميدارد. امکان دارد با خيلي از کارهاي پيش پا افتاده مخاطب ارضاء شود. با کاري که نه تکنيک دارد و نه محتوا. فقط يک ريتم و يک ملودي ساده دارد و يک شعر الکي. امکان دارد به آن راضي شود ولي آيا اين هدف هنرمند هم هست؟ کا ر بايد به نحوي باشد که يک آهنگساز متوجه ويژگيهاي فني و فکر و انديشه آن شود و يک مخاطب عادي هم تا حدي ازآن خوشش بيايد و اين باعث ميشود که انتظار مخاطب از اصل به کنسرت آمدن هم بالا برود. بعد از اين اگر گروهي بيايد و چند نفر ساز زدند و کسي هم آواز خواند و همين، بتواند بين اين گروهها تمايز قائل شود. من فکر ميکنم با کار کردن و اثر هنري بايد انتظار مردم را بالا برد. من هم اعتقادم بر اين است و گروه ما هم سعي ميکند تا حدودي بتوانيم اين اصل را رعايت کنيم. ديگر ميزان موفقيت ما را بايد مخاطبان بسنجند.در شاخههاي مختلف هنر ما،عدم وجود فرهنگ کار گروهي ديده ميشود. گروههاي بسياري شکل ميگيرند. اما دوام پيدا نميکنند و بنا به هر دليلي از هم ميپاشند و... در اين ميان گروه کامکارها به کار خودش ادامه داده است.
در حال حاضر جوانها با عشق دور هم جمع ميشوند و کار ميکنند. من گروههاي بسيار بسيار خوبي در جوانها ديدهام که حتي پول تاکسي تلفنيشان را هم خودشان ميپردازند و در خانههاي هم جمع ميشوند و کار ميکنند. منتها اينها جايي براي ارائه آثارشان ندارند. ريش سفيدها و افرادي با موهاي بلند سفيد مشهور هستند. آثار آنها را دنبال ميکنند و به آنها استاد ميگويند. در حالي که آثاري که جوانترها توليد ميکنند، نميگويم صد برابر ولي چندين برابر باارزشتر و با عشق بيشتري ساخته ميشود. منتها حتي مکاني براي کنسرت دادن هم در اختيار آنها نميگذارند. معمولا در فرهنگسراها و جاهايي با ظرفيت چهل، پنجاه نفر مينوازند و هيچ کس هم متوجه کار آنها نميشود و بيسر و صدا برگزار ميشود و ميرود. اين گروهها بيشتر ميمانند. البته مشکلات مالي خيلي زياد است. همه اهالي ميدانند که هم براي انتشار اثر و هم براي اجراي کنسرت و... مشکلات مالي وجود دارد و مخارجي که نميتوانيم بگوييم. اوايل انقلاب همه با عشق کار ميکردند و مسائل مالي براي هيچکس اهميت نداشت. اما الان اين نکته در امر جمع شدن گروهها هم بسيار اهميت دارد. هر کسي اين را انکار بکند، به نظر من حرف بي راهي زده است.
نظر شما