گفتوگو با پادشاه جزيره تك نفره سوريلند
انيميشن «گدايان پستمدرن» نامش را روي ديوارهاي مجازي تثبيت كرد. جملاتي كه در انيميشن سادهاش توسط كاراكترها گفته ميشد، آنقدر حرف دل بود كه تمام كساني كه به وضعيت موجود در بخشهايي از فضاي مجازي معترض بودند، آن را به اشتراك ميگذاشتند و اعتراضشان را با همان جملات و تكيهكلامهاي موجود در انيميشن اعلام ميكردند. تب گدايي لايك در فضاي مجازي، با اين انيميشن قطع نشد اما كمي فروكش كرد. انيميشنهايي كه نوعي از رفتار و عادات غلط در جامعه را به شكلي واقعي و با زبان طنز بيان ميكردند با استقبال گروههاي سني و فرهنگي مختلف روبهرو شد و همين اتفاق از سروش رضايي يك سلبريتي ساخت. از كليپهاي كوتاهي كه براي تولد دوستانش ساخته تا مجموعه پرويز و پونه و يكي از انيميشنهاي قديمياش كه اين روزها در فضاي مجازي دست به دست ميشود، همه نشان ميدهد كه سازنده انيمشينهاي سوريلند رابطه نزديكي با جامعه دارد. تكيه كلامها و روحياتي كه در كاراكترهايش به آنها اشاره ميكند همه نشان از نكتهسنجي و تيزبيني او دارند. انيميشن خجستگان اين روزها به بهانه بازتابهاي سريال «درحاشيه» مهران مديري بعد از مدتها مجددا روي سايت سوريلند قرار گرفته است. «خجستگان» داستان ما است، مايي كه تاب انتقاد نداريم و هر نقدي برايمان معناي توهين دارد اما گاهي توهينها را نميبينيم و طبعا اعتراضي هم نداريم در قبال توهينهاي هر روزهاي كه به ما ميشود.
به گزارش اعتماد، سروش رضايي مهندسي برق خوانده و بعد به سراغ روانشناسي رفته و در انتها به اين نتيجه رسيده كه ميتواند به سراغ روياهاي كودكياش برود و انيميشن بسازد. بازتابهايي كه از مخاطبانش گرفته او را مطمئن كرده كه ميتواند در حيطه ساخت انيميشن موفق باشد؛ مخاطبي كه گاهي با ديدن اپيزودهاي مختلف ميگويد: «جانا سخن از زبان ما ميگويي» و ميتواند با استفاده از تكيهكلامهايي كه در بخشهاي مختلف كارهاي او وجود دارد در موقعيتهاي مختلف به زبان طنز انتقادهايي را مطرح كند يا در روابط اجتماعي، ديدن يك مواردي به شكل اغراق شده در قالب طنز ميتواند باعث اصلاح فرهنگ و عادتهاي غلط باشد. به سراغ «سروش رضايي» سلبريتي دنياي مجازي و البته حقيقي رفتيم تا با او در مورد جزيرهاش «سوريلند» صحبت كنيم؛ كمپاني يك نفرهاي كه به گفته خودش با شب بيداري و مشقت ساخته نشده، بلكه تنها با ايده پردازي و نكته سنجي پيشرفت كرده.
مهندسي و روانشناسي و انيميشن چه ربطي به هم دارن؟
تو ايران استعداديابي خيلي روي آدما صورت نميگيره. يه قانون كلي هست كه ميگه هر كس حفظياتش خوبه بره علوم انساني بخونه هر كس رياضيش خوبه بره رشته مهندسي. من هم چون رياضيم خوب بود، طبق اين قانون، گفتن بهترين رشته برام مهندسيه ولي براي خودم مهندسي شكنجه بود، اما با اين حال مدركم رو تو اين رشته گرفتم، مدتي هم تو اين حوزه كار كردم ولي نتونستم ادامه بدم چون خيلي چارچوبمند بود و جايي براي خلاقيت نداشت. بعد از مدتي گفتم شايد روانشناسي رشته بهتري باشه، رفتم سراغ اين رشته، اما ديدم كار با مراجعين افسردهام ميكنه، هر كس مياومد مشكلش رو ميگفت، ذهنم درگير ميشد. اما كار هنري رو از بچگي دوست داشتم و انجام ميدادم. وقتي شروع كردم به انيميشن ساختن هيچوقت فكر نميكردم ساختن انيميشن بشه حرفهام، اما بعد از دو، سه سال كه تهيه كنندهها اومدن سراغم، برق و روانشناسي رو كلا گذاشتم كنار، اومدم تو اين حرفه.
نظرت در مورد بازتابهايي كه به سريال «در حاشيه » شده چيه؟
به عنوان كار طنز انتقادي نقاط ضعف را بزرگ كرده، مثل كاريكاتوري كه ممكنه دماغ يا چونه شما رو بزرگ نشون بده. ديگه همه چي بستگي به ظرفيت طرف مقابل داره. به علاوه اينكه در سريال يك پزشك كاملا مسوول و متعهد هم هست. پزشكهايي كه اعترض كردند چيزي توي اون سريال بوده كه غيرمستقيم تو خودشون ديدن.
اعتراض و انتقاد و طنز چه رابطهاي با هم دارند.
ميشود به وسيله طنز، هم اعتراض رو نشون داد، هم انتقاد رو، در حقيقت طنز ميتونه يه وسيله باشه.
انتقاد از كارهاي هنري انتقادي، به نظرت چقدرش منطقيه؟
به نظر من هر كسي حق داره هر انتقادي داره رو مطرح كنه، حتي انتقاد از كار هنري انتقادي، ولي كسي حق نداره توي انتقادش بگه شما انتقاد نكن ! حالا اينكه اون انتقاد چه قدر منطقي يا غيرمنطقيه، بستگي به موضوع داره.
اگر يك گروه از كسايي كه در موردشون انيميشن ساختي يه اعتراض مدني كنن، مثلا جلوي دفتر كارت تجمع كنن چي كار ميكني؟
شايد برم باهاشون حرف بزنم، البته اگه احساس كنم ميشه باهاشون حرف زد و خيلي پرخاشگر نيستن!
١٠ سال پيش در مورد امروز چه جوري فكر ميكردي؟
اون موقع انيميشن سازي يكي از آرزوهاي دست نيافتني من بود و آينده رو خيلي روشن نميديدم، حس ميكردم عمرم داره تو رشته مهندسي تلف ميشه.
اولين انيميشني كه ساختي رو يادته؟
آره. قديميترينش كه هنوز دارمش، گوشه يكي از دفتراي درسي اول راهنماييمه، از اين طراحيهاست كه دفترو تند تند ورق ميزني، حركت ميكنه.
بعد از انيميشين گدايان پستمدرن كه در مورد فيسبوك ساختي بيشتر شناخته شدي، فكر ميكني دليل موفقيت اين كار نسبت به كاراي قبليت چي بود؟
قبل از نمايشش فكر نميكردم پراستقبالترين كارم بشه، بعد از اين همه كار و خوندن كامنتا و نظرات، تا حدود زيادي ميدونم مخاطب چي دوست داره، ولي همين الان هم نميتونم كامل پيشبيني كنم انيميشني كه قراره نمايش بدم، چقدر نسبت به بقيه كارهام مورد استقبال قرار ميگيره. به نظرم گدايان پستمدرن چيزي رو به سخره گرفت كه چند سالي بود بهشدت رو مخ كاربراي فيسبوك بود، همون گدايي لايك با هر وسيله و دروغ و شايعهاي. به خاطر همين، انگار بيانيهاي شد واسه مخاطباي فيسبوك. البته از طرف مقابل هم يه سري از همون مدل ادمينهاي فيسبوكي، همون موقع مسيجهاي زشت همراه با مقادير زيادي فحش بهم هديه دادن. اسم اين انيميشن رو حتي ميتونم بذارم «فيسبوك عليه فيسبوك» چون تو فضاي فيسبوك عليه فرهنگ غلطي كه توش رايج شده يه كار ارايه شده.
نظرت در مورد شبكههاي اجتماعي چيه؟
هم خوبه، هم بد. هم يه سري فرصتها در اختيار مردم ميذاره كه تا قبلش امكانپذير نبود، هم از طرفي يك مقدار عريانتر خصوصيات بد اخلاقي بعضي از افراد رو نشون ميده، يا سطح فرهنگي پايين، شايعهباوري، سطحينگري...
تا به حال به چالش دعوت شدي؟ نظرت در مورد چالشايي كه اين روزا تو شبكههاي اجتماعي باب شده چيه؟
آره دعوت شدم. ولي الان يادم نمياد انجام داده باشم. تا حالا چالشي نديدم كه خوشم بياد انجامش بدم، مثلا چند تا از دوستام به چالش سطل يخ دعوتم كردن، ولي من جاهايي كه لازمه به عنوان يه سلبريتي شركت كنم رو معمولا شركت نميكنم.
بين شبكههاي اجتماعي كدوم رو ترجيح ميدي؟
خيلي اهل تغيير و هماهنگ شدن با محيطهاي جديد نيستم. ترجيح ميدادم توي همون اولين شبكه اجتماعي هفت، هشت سال پيش يا دورتر ميموندم ولي بالاجبار يا شايدم آگاهانه براي عقب نموندن از بقيه كاربرا، توي اكثر شبكه اجتماعي كه اعضاش زياد باشن عضو ميشم. اينجوري هميشه نسبت به نظرات مخاطبا به روز ميمونم.
سلبريتي بودن تو دنياي مجازي چه دردسرهايي داره؟
به اون شكل دردسر خاصي نداره يا من تا حالا باهاش مواجه نشدم. اما خب بايد مواظب
لايك كردنهام باشم. (خنده)
غير از شبكههاي مجازي چه جاهاي ديگهاي كارهات رو ارايه ميدي؟
تهيهكننده اپيزود رستم، كار رو تو دانشگاههاي هنر و بعضي موزههاي امريكا نمايش ميده. چون فرهنگ ايراني توي اين كار نمايش داده شده براشون جالبه، به نوعي هم فرهنگ فعلي ما رو نمايش ميده و هم يك داستان تاريخي رو مرور ميكنه.
تا به حال شده جايي در مورد انيميشنهايي كه ساختي چيزي بشنوي و گوينده ندونه كه تو سازنده اون انيميشني؟
آره. گاهي توي تكيهكلامهايي كه مردم اطراف به كار ميبرن گذري شنيدم.
تو موقعيت و موفقيت امروزت چه عواملي تاثير داشته؟
زندگي هر انساني پر از اتفاقات مختلفه، از روز تولد تا همين الان! اين شرايط به علاوه خصوصيات شخصيتي اون شخص، از اون انسان، يك موجود منحصر به فرد ميسازه. من الان دقيقا نميدونم چه عواملي توي زندگي من باعث شدن كه من اينجا باشم. پشتكار؟ شانس؟ هوش؟ شرايط جامعه؟ خانواده؟ شايد شانس بوده، شايد خلاقيت خودم بوده، هر جايي كه دو راهي بوده سعي كردم راه بهتر رو انتخاب كنم و نهايتا الان اينجا هستم.
ماجراي جايزه بنياد فرهنگ موزه ايالتي لسآنجلس چيه؟
يه جشنواره بود كه سه تا جايزه اول تا سوم داشت، مثل جشنوارههاي ديگه. ماجراي خاصي نداشت به خدا (خنده) كار رو پويا افشار تهيه كننده اپيزود رستم توي جشنواره شركت داده بود.
اتاق فكرداري يا همه ايدهها مال خودته؟
تنهايي ايدهپردازي ميكنم. در واقع صفر تا صد كارهاي انيميشن رو خودم انجام ميدم ولي ميتونم بگم محيط و مردم اطرافم و هر چيزي كه تو دنياي اطراف من هست، جزيي از اتاق فكرمه.
اگر ١٠ تا سوژه به ذهنت برسه، چه سوژهاي برات تو اولويته براي ساختن انيميشن؟
ايدهها كه شناورن، يه دفتر ايده دارم كه هميشه همراهمه و ايدههامو توش مينويسم. بعضي ايدهها خام هستن و به تدريج پردازش ميشن، و يك سري اتفاقات باعث ميشن سوژهام كاملتر بشه. اما يه وقتايي بر اساس اتفاقاتي كه افتاده و به روز هستن يه ايده رو كار ميكنم، مثل چالش سطل يخ و جام جهاني، اين ايدهها تاريخ مصرف دارن و بايد تو يه مقطعي روشون كار بشه.
چه اصراري داري كه صدا پيشه همه شخصيتها، خودت باشي؟
اوايل اصراري نداشتم، از بقيه كمك ميگرفتم، ولي وقتي صداها رو روي كار ميگذاشتم، ميديدم اصلا اون حالتي كه من ميخوام رو ندارن. فهموندن اون حالت به صدا پيشه هم خيلي سخت بود، همه حالتا به اين سادگي نيست كه به طرف بگي: عصباني حرف بزن، يا با خوشحالي حرف بزن. بعضي حالتا رو نميشه فهموند كه چي توي ذهنته، بعد از مدتي متوجه شدم كه ميتونم همه صداها رو خودم بگم، و نتيجه كار هم بهتر ميشه، الان حاضر نيستم اين روند رو تغيير بدم، هم امضاي كارام شده، هم دقيقا همون چيزي از آب درمياد كه خودم ميخوام.
پيشينه طنزنويسي داري؟
توي ٣٦٠ بودم و وبلاگ طنز مصور هم داشتم. وقتي ميرفتم مهموني از دوستام تو موقعيتهاي مختلف عكس ميگرفتم، بعد از مهموني يه داستان از روي عكسها ميساختم، و براي شخصيتهاي توي عكس ديالوگ ميگذاشتم، و توي وبلاگم منتشر ميكردم. دوستانم كه تو مهموني بودن وقتي نتيجه كار رو ميديدن شوكه ميشدن. حتي با افرادي كه تو مهموني نميشناختم هم شوخي ميكردم. مثلا يك بار با يكي از سلبريتيهايي كه تو يك مهموني بود هم شوخي كردم كه بعد متوجه شدم قرار نبوده اون شخص توي اون مهموني حاضر بشه. اين كار تو اون سالها خيلي پر طرفدار شد، حتي خوانندههايي كه افرادي كه باهاشون شوخي ميكردم رو نميشناختن هم كارها رو دنبال ميكردن.
تبليغاتي كه ميسازي خيلي وقتها ضدتبليغه... چطور به اين ايده رسيدي؟
به نظرم توي تبليغ مهمترين چيز اينه كه اين فكر نياد توي ذهن مخاطب كه « نگاه كن! اينا پول دادن به سروش رضايي كه بهبه چهچه كنه، اي كاش اينا نبودن، همون كاراي بامزه و مستقل سابق رو ميديديم!» واسه همين مدل كاراي خودم رو توي تبليغات هم ادامه ميدم، كسي كه به من سفارش تبليغ ميده بايد جنبه داشته باشه كه من ممكنه با محصول يا خدماتش شوخي كنم، و بايد بدونه كه در نهايت يه كار فان از آب در مياد كه توي ذوق مخاطب نميزنه، احتمالا مخاطب حس ميكنه كه اينا چه آدماي كولي هستن !
بازخورد سفارشدهندهها چطوره نسبت به تيزري كه براشون ميسازي؟
راستشو بخوايد تا يه مدت ميترسيدم خبر بگيرم و بعد از اتمام كار ازشون چيزي نميپرسيدم. احساس ميكردم احتمال داره اون بازخوردي كه ميخوان رو نگرفته باشن ولي بعد از دو سه تا كار تصميم گرفتم ازشون بپرسم. برعكس تصوري كه من داشتم، خيلي از بازخوردش راضي بودن. مثلا براي سايت علي بابا، بازديد و سفارشات از سايتشون تقريبا دو برابر شده بود.
اگربخواي تبليغ روزنامه اعتماد رو بسازي چي ميسازي؟
شايد رو كلمه اعتماد مانور بدم و باهاش شوخي كنم. مثلا يه ويژهنامهاي هست كه مردم آبادي به تمام چيزايي كه توش نوشته شده اعتماد ميكنن و همش به فنا ميرن و اتفاقاي خندهدار ميافته! اگر هم بگيد نه! با اسم ما شوخي نكن، خوشمون نمياد! اون وقت براتون تبليغ نميسازم. اصولا دوست ندارم توي تبليغام، سفارشدهنده براي خودش قداست در نظر بگيره.
خاطرهاي با گرگ داري تو زندگيت؟
نه به خدا! (خنده)
اسم سوريلند از كجا اومد تو ذهنت؟
شيش، هفت سال پيش به اين فكر كردم كه يه اسم برند براي خودم پيدا كنم. از بين اسمايي كه اون موقع به ذهنم رسيده بود، اين اسمو انتخاب كردم.
كاراي كدوم يكي از همكاراتو دنبال ميكني؟
اصولا توي ايران اسم شناخته شدهاي نداريم كه به عنوان انيميشن ساز، مطرح باشه و آدم مثلا طرفدار كاراش باشه. شايد فقط بهرام عظيمي باشه. معمولا گذري افرادي مييان و انيميشن ميسازن. قديما رامين رحيمي توي شبكههاي اجتماعي انيميشن ميگذاشت، اين روزا هم وحيد نيك گو. كاراي اين دو نفر برام جالب بودن.
وضعيت انيميشن رو تو ايران چطور ميبيني؟
من از نظر تكنيكي خيلي ساده كار ميكنم و ميتونم تضمين بدم كه ٩٩ درصد مابقي انيماتورها از من بهتر هستن، براي همين توي بعد تكنيك قضاوتي نميكنم. ولي در مورد فيلمنامه و داستانهايي كه انتخاب ميشه، تقريبا تا به امروز چيزي نديدم كه بتونم بگم برام جالب بوده يا ميتونسته با نمونههاي خارجي مقايسه بشه!
در انيميشن تكنيك مهمتره يا ايده؟
اين يك بحث هنريه. يك عده طرفدار تكنيكن، يه عده طرفدار ايده. اما براي خود من يك تجربه وجود داره كه ثابت ميكنه ايده مهمتره، من كار «گدايان پستمدرن» رو همزمان با «چوپان راستگو» ساختم. گدايان پستمدرن يك هفته زمان برد براي اتمام، چوپان راستگو بيشتر از يك ماه. هر دوشون هم به مشكلات فضاي اينترنت و فيسبوك ميپرداخت، خودم توقع داشتم كه چوپان راستگو بيشتر مورد استقبال قرار بگيره، به همين خاطر اول گدايان پستمدرن رو فكر ميكردم ضعيف تره گذاشتم تو فيسبوك، دو ماه بعد چوپان راستگو رو گذاشتم. اما ديدم كه گدايان پست مدرن ده برابر چوپان راستگو ديده شد. اين مساله به من ثابت كرد كه ايده بيشتر از تكنيك مهمه. چون يك هفتهاي كه روي يك ايده كار كردم نتيجه بهتري داد از يك ماه زماني كه براي ريزهكاريهاي تكنيكي چوپان راستگو گذاشتم. مورد ديگه هم اين بود كه گدايان پستمدرن كلام و مطلبي كه ارايه ميداد بيشتر بود. اين نشون داد كه كلام بيشتر تاثير داره، مخصوصا براي مخاطب فارسي زبان، لحن صحبت و كلام تو يك كار طنز خيلي تاثيرگذاره.
مخاطب كارهات بيشتر چه قشري هستن؟
اوايل كاربراي اينترنت و همچنين افراد جوان، مثلا از پونزده تا سي سال. ولي به مرور به محيطها و اقشار مختلف گسترش پيدا كرده.
از بين همكارات از كسي ايده ميگيري؟
از شخص خاصي ايده نگرفتم، ولي مثلا كارهاي رامين رحيمي رو قبلا ميديدم، شايد بشه گفت توي طراحي يه سري از كاراكترهام تاثير گرفتم ازش، برونو بوزتو هم يه سري كار داره كه با فلش ساخته، طنز كارهاش جوري بود كه خوشم اومد.
بهترين و بدترين كامنتي كه تو شبكههاي مجازي در موردت نوشته شده و واقعاعصباني يا خوشحالت كرده چي بوده؟
اجازه بدين كامنتاي بد رو نگم، اگر هم بگم احتمالا شما نميتونين چاپشون كنين. ولي بهتريناش افرادي بودن كه برام نوشتن كه چقدر حالشون بد بوده يا افسرده بودن يا حتي عزيزي رو از دست داده بودن، ولي بهطور اتفاقي، اين كارها رو ديدن و تونستن براي چند لحظه بخندن و غمشون رو فراموش كنن. اينا كه ازم تشكر كردن، خيلي بهم چسبيد.
كاري ساختي كه بترسي يا دلت نخواد كه منتشرش كني؟
اگر بترسم، از اول اصلا سراغ ساختنش نميرم. ولي كارهايي دارم كه ساختم و تموم شده، ولي چون از نتيجه اون خوشم نيومده نمايششون ندادم. مثلا يه قسمت از علاءالدين هست كه نشستم دو بار از اول تا آخر ساختمش، ولي باز هم از نتيجه كار راضي نبودم و منتشرش نكردم.
بدترين اشتباه زندگيت چي بوده؟
هميشه پيش مياد كارهايي انجام بدم كه تا چند هفته بعدش وقتي بهش فكر ميكنم، مشتمو بكوبم به پيشونيم و بگم اه! اين چه كاري بود كردي! ولي كلا يادم نمياد تا حالا كاري انجام داده باشم كه براي هميشه پشيمون بوده باشم ازش.
كدوم يكي از كاراكترهايي كه خلق كردي شبيه خودته؟
اولين كاراكتري كه خلق كردم يه خرگوش بود كه تو يه ايستگاه نشسته بود و كتاب ميخوند، كه هر دفعه قطار مياومد رد ميشد يه اتفاقي براش ميافتاد. يكي از دوستان كه اين كار رو ديد گفت اين شبيه خودته، بعد ديدم كه انگار نا خود آگاه اين كاراكتر رو شبيه خودم ساختم. يه شخصيتي كه دوست داره تنها باشه، مطالعه رو دوست داره، اگه كسي وارد حريم شخصيش بشه ناراحت و عصباني ميشه، برام جالب بود كه اولين كاراكتري كه ساختم مثل خودم بود.
اگه يه شب توي يه جزيره تنها باشي، دوست داري كدوم يكي ازكاراكترهايي كه ساختي همراهت باشه؟
متاسفانه توي كارهام معمولا قهرمان ندارم كه بخواد توي جزيره كمكم كنه. شايد شيرزن خوب باشه.
اگر بخواي براي هميشه بري مريخ چي با خودت ميبري؟
نرم افزار كارمو ميبرم كه انيميشن بسازم.
اگه يه نفر نصفه شب زنگ بزنه بهت بگه «يه صدايي مياد» چي كار ميكني؟
من آدم درونگرايي هستم، درونگرا بودنم
به معناي خجالتي بودن نيست، درونگرا كسيه كه تنهايي خودشو دوست داره. من زمانهايي كه دارم ايدهپردازي ميكنم ممكنه كلا تلفنمو جواب ندم، يا يك ساعتايي تو روز باشه كه تلفنمو جواب نميدم. شايد اگه كسي شب بهم زنگ بزنه جواب ندم، احساس ميكنم داره وارد حريمم ميشه. البته شايدم يه زماني باشه كه فضوليم گل كنه و جواب بدم، اما معمولا حوصله آدماي غريبه رو ندارم.
از بين آرزوهاي كودكيت آرزويي هست كه بهش رسيده باشي؟
شرايطي كه الان توش هستم، روياي كودكيم بوده. من آدم روياپردازيام به همهچيز فكر ميكردم تو بچگي. اما فكر نميكردم روياهام حقيقي بشه. فكر ميكردم به اينكه يك روزي انيميشن ساز مستقل بشم. سال ٨٤ كه تو رشته مهندسي برق كار ميكردم، رفته بوديم زاهدان براي يك پروژهاي. چهار تا دوست بوديم كه بعد از كار با هم تو يه اتاق استراحت ميكرديم. يك شب داشتيم با دوستان در مورد اين صحبت ميكرديم كه هر كسي دوست داره نهايتا به كجا برسه، يكي ميگفت دوست دارم يه شركت مستقل داشته باشم و. . . من همون شب گفتم كه دوست دارم يه جايي باشه كه من ايده بدم و انيميشن بسازم كه خب همين اتفاق افتاد. تصوير الان رو ميديدم اما فكر نميكردم اتفاق بيفته، فكر ميكردم اونقدر مهندس ميمونم تا بميرم.
كارتون مورد علاقه كودكيهات چي بود؟
رابين هود، تام و جري، باگز باني، پسر شجاع. مثلا بچه بودم شب كه ميخوابيدم، دوست داشتم صبح وقتي بيدار ميشم تبديل به باگزباني شده باشم.
با پسر شجاع شوخي كردي، كي قراره با باگز باني و رابين هود و تام و جري شوخي كني؟
اينها رو هم نوشتم، ولي احساس كردم هنوز قوي نيست، ميخوام يه كم بيشتر روش فكر كنم.
آرزو و برنامهات تو سال جديد چيه؟
خيلي اهل برنامهريزي براي آينده نيستم، سعي ميكنم با توجه به اتفاقاتي كه ميافته و شرايطي كه پيش مياد، راه بهتر رو انتخاب كنم و تصميم بگيرم. ممكن هم هست يك سري اتفاقات بيفته كه تصميم آدم تغيير كنه. مثلا من چند سال پيش دوست داشتم از ايران برم، ولي الان اصلا دوست ندارم مهاجرت كنم و ايران رو دوست دارم.
چرا الان دوست نداري مهاجرت كني؟
چون فكر ميكنم هنرمندي كه با زبان و فرهنگ مردم سرو كار داره، جاش بين مردمه، اگه از اين جامعه دور بشه ديگه نميتونه حرف جامعه رو بزنه. يك زماني هست كه يك فردي موزيسينه ميتونه هر كجاي دنيا بره و كار كنه و مخاطب خودش رو داشته باشه، چون همه متوجه كارش ميشن. ولي مثلا اگه يك بازيگر طنز بره نيويورك ديگه نميتونه موقعيتي كه براي مردم اينجا خنده داره رو ايجاد كنه و به نظرم هنرمنداني كه تو ايران موندن و كار كردن آدمهاي موفقتري بودن.
چي باعث ميشه به ايراني بودن افتخار كني؟
منطقيتر اينه كه به چيزايي كه خودم به دست آوردم افتخار كنم، نه به چيزايي كه توشون نقشي نداشتم. مثل مليت، جنسيت، نژاد، ماه تولد! و... به جاي عبارت «افتخار كردن» مواردي رو كه واقعا «دوستشون دارم» ميگم: عاشق ادبيات ايرانم، طبيعتش رو دوست دارم، مردمش رو هم همين طور، چون با همين مردم و در كنار همين مردم رشد كردم، موسيقيش رو هم دوست دارم، زياد!
چه نوع موسيقياي رو بيشتر دوست داري؟
سبكاي مختلف رو گوش ميدم، كلاسيك، راك، خالتور اما موسيقي غمگين دوست ندارم، به نظرم وظيفه موزيك يا آرامش بخشيدنه يا شاد كردن و انرژي دادن، موسيقياي كه آدمو غصهدار كنه دوست ندارم.
گفتي ادبيات ايران رو دوست داري، شاعر مورد علاقهات كيه؟
سعدي رو خيلي دوست دارم، حافظ رو هم همين طور.
سقف آرزوهاي يك انيميشنساز ميتونه كار كردن تو والت ديزني باشه؟
براي يه انيماتور ميتونه كاركردن تو والت ديزني يه رويا باشه، چون كارمندي زندگي ميكنه، اگه بره تو يه شركت بزرگ كاركنه براش پيشرفت محسوب ميشه، ولي انيميشن سازها اينطور نيستن. مثلا من اگر برم والت ديزني، هيچوقت نفر اول اون كمپاني نيستم، ولي اينجا براي كمپاني خودم نفر اولم. من الان از نظر شهرت تو زمينه انيميشن جزو نفرات اولم و نميدونم از اين بايد خوشحال باشم يا متاسف. چون كار خيلي از همكارام از من خيلي بهتره، چون كار من به لحاظ تكنيك خيلي ساده است. كساني كه تكنيك محور فكر ميكنن، ميگن خوب نيست كه وقتي ميگن انيميشن ايران، همه بگن سروش رضايي، ولي از طرفي بعضي بر خلاف اين فكر ميكنن، مثلا رييس دپارتمان يكي از دانشگاهها گفته بود يك اتفاق خوب كه در اين چند سال تو انيميشن ايران افتاد كار سروش رضايي بود، چون به همه ثابت كرد كه ايده و فكر و موضوع تو انيميشن چقدر مهمتر از تكنيكه.