پنجشنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 19

وقتی پای «سن» در میان است

کد خبر: ۵۶۰۱۹
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۶

در راهروی دادگاه خانواده که قدم بزنید با زوج‌هایی روبه‌رو می‌شوید که اختلاف سنی آنها ، گاهی انسان را در مورد نسبت آنها به تردید می‌اندازد. تا سال ها قبل اعتقاد خانواده‌ها بر این بود که مرد باید حدود سه تا پنج سال از همسرش بزرگتر باشد اما در سال‌های اخیر این رسم تغییر کرده و امروزه شاهد ازدواج دختران با پسران کوچک‌تر از خود و مردان مسن با دختران جوان هستیم که در اغلب موارد این ازدواج‌ها به خیر و خوشی ادامه پیدا نمی‌کند و سبب بروز مشکلات جدی میان زن و شوهر ‌شده و سرانجام اختلافات به دادگاه خانواده ختم می شود.
 
به گزارش جام جم، مینا و سمیرا هفته گذشته با این مشکل رو به رو شده و به اتاق مشاوره دادگاه خانواده آمدند که در ادامه حرف های آنها و پاسخ کارشناسان را در این زمینه می خوانید.

زندگی ام را باختم

سمیرا: «هرگز با مردی که از شما کوچک تر است ازدواج نکنید.» این جمله را چند بار تکرار می کند و می گوید: من و همسرم ده سال اختلاف سنی داریم و دو سال است که با هم زندگی می کنیم. اگر زمان به عقب برمی گشت، این اشتباه بزرگ را هرگز مرتکب نمی شدم. اما چه فایده؟ با او در دانشگاه آشنا شدم و با وجود این که گفتم اختلاف سنی مان بسیار زیاد است، اما زیربار نمی رفت و می گفت حرف دیگران برایش مهم نیست. خانواده ام هم با این ازدواج مخالف بودند اما او دست بردار نبود و بالاخره هرطور که بود من و پدرم را راضی به این ازدواج کرد. سال اول زندگی مان خیلی خوب بود. چون شوهرم را دوست داشتم با همه مشکلات ساختم و دم نزدم. او درحال تحصیل بود. هزینه دانشگاهش فشار زیادی بر زندگی مان وارد می کرد. ولی من با درایت نگذاشتم با مشکلی مواجه شویم. ناگفته نماند من هم همزمان با شوهرم در دانشگاه دولتی درس خواندم و بعد هم مدرک کارشناسی ارشدم را گرفتم بدون این که هزینه ای بر زندگی مان تحمیل شود.

حالا بعد از هشت سال شوهرم ادعا می کند که از کنار من بودن خجالت می کشد و رویش نمی شود مرا با خودش جایی ببرد. مدام تحقیرم می کند و هزینه زندگی را هم نمی پردازد. وقتی از او پرسیدم چرا این کار را می کنی؟ گفت بیکار که بودم، زندگی مان خوب می چرخید و تو چیزی از من نمی خواستی. اما الان می بینی من درآمد دارم، پول زیاد از من می خواهی. جالب این که خانواده اش بیشتر از پسرشان مرا دوست دارند و از من جانبداری می کنند، چون همیشه با احترام با آنها رفتار کرده ام. شوهرم هنوز به آن رشد عقلی لازم نرسیده و اصلا به این فکر نمی کند که همسرش با گذشت از خواسته های خودش، شرایط ایده آل امروز را برایش فراهم کرده است. الان هم فیلش یاد هندوستان کرده و دوست دارد همسر جوان داشته باشد. من زندگی ام را باختم. با شرایطی که همسرم برایم ساخته است، چاره ای جز جدایی از او ندارم.

حسرت دوستت دارم به دلم ماند

مینا: یک ماه دیگر وارد هجده سالگی می شوم. چند ماه پیش پدرم مجبورم کرد با مردی ازدواج کنم که 12 سال از من بزرگ تر است و هیچ علاقه ای به او ندارم. می دانید چرا؟ چون خشک و بی عاطفه است. با این که تحصیلکرده است اما نمی داند که زن دوست دارد شوهرش به او بگوید دوستش دارد. همیشه سرکار است.

حرف همدیگر را نمی فهمیم. درکم نمی کند، محبت نمی کند، برایم وقت نمی گذارد و مدام مشغول کار است. از بس بی توجهی کرده دیگر هیچ علاقه ای به دیدن او ندارم. همیشه یا با هم قهریم یا سر مسائل کوچک در حال جر و بحث هستیم. مشکل دیگری که دارم خواهر اوست که همسن من است و بسیار حسود. چشم دیدن مرا ندارد. انگار نه انگار که من و برادرش ازدواج کرده ایم، همیشه در خانه ماست. شوهرم او را خیلی دوست دارد و هرچیزی که بخواهد برایش می خرد یا او را بیرون می برد. تشنه محبت شوهرم هستم، اما او به خواهرش محبت می کند و من با حسرت به آنها نگاه می کنم. خواهرش همیشه در خانه ما است و تا زمانی که باشد، تمام هوش و حواس شوهرم به اوست و انگار که من وجود خارجی ندارم. طوری رفتار می کنند که انگار موجود اضافی هستم. اشکال ندارد خواهرش را دوست داشته باشد و برایش هدیه بخرد، اما دوست دارم برای من هم وقت بگذارد و مدام به کار یا خواهرش و خوشحال کردن او فکر نکند. این انتظار زیادی است؟ خیلی تنها هستم و هیچ کس را ندارم.

مادرم که آن سر دنیاست و پدرم هم انگار نه انگار که دخترش هستم و هیچ مسئولیتی نسبت به من احساس نمی کند. مادرشوهرم که کاری جز تحقیر من ندارد و نیش و کنایه می زند. چرا غذایت را این طوری پخته ای؟ کنیز شوهرت باش و خیلی حرف های دیگر، خسته شده ام و چیزی نمانده بزنم به سیم آخر. نه برای مادرم مهم بودم نه پدرم.

مشکل دیگرم این است که شوهرم با من مثل یک بچه و نه یک همسر رفتار می کند و مدام دستور می دهد. وقتی در مورد چیزی نظرم را می گویم با تندی می گوید تو حرف نزن، بچه ای این چیزها را نمی فهمی. خیلی خجالت می کشم وقتی این حرف را می زند. به من می گوید تو چون بچه ای و کم سن و سالی پرتوقع هستی. این که از او می خواهم من را به خاطر سنم نادیده نگیرد و در مورد کارهایی که می خواهد انجام دهد، به عنوان همسر نظرخواهی کند، توقع زیادی است؟

به نظر شما یک زن هجده ساله که تجربه یک سال زندگی مشترک را دارد بچه است و چیزی نمی فهمد؟ باور کنید رفتارهایش روح و روانم را کشته است. تشنه محبت او هستم اما نمی فهمد. حسرت به دلم مانده یک بار جمله دوستت دارم را به زبانش بیاورد. من همیشه به او محبت کرده ام و انتظار داشتم چیزی بگوید یا کاری برایم انجام بدهد، اما در قبال محبت هایم هیچ پاسخی دریافت نکرده ام. بریده ام. نه می توانم با او ادامه بدهم نه جرات این را دارم که طلاق بگیرم. نمی دانم چه راهی درست است؟

راه درمان چیست؟

قاعده سن فرق می کند
دکتر ناصر قاسم زاد / روان شناس

برای وقوع ازدواج بین دو نفر به یک بلوغ در همه ابعاد جسمی، روحی، هویتی، اجتماعی و عاطفی و در واقع مجموعه ای از پختگی در وجود فرد، نیاز است.

سن رَسِش بسته به این که فرد درچه فضایی تربیت شده و چه روند تربیتی طی کرده، مسئولیت پذیر بار آمده یا نه، به نیازهایش بدرستی پاسخ داده شده است یا نه، استقلال دارد و روی پای خودش می ایستد یا نه؛ و همه اینها باعث می شود تا رسش به نتیجه برسد.

زمانی که دختر و پسر در محدوده سنی 20 تا 30 سال هستند، می گوییم که بهتر است زن از مرد کوچک تر باشد چون رسش در زن زودتر از مرد اتفاق می افتد. اما پس از آن، این قانون دیگر کاربرد ندارد. چون هم دختر و هم پسر به رسش رسیده اند و می بینید که یک آقای 30 ساله با خانم 35 ساله از همه لحاظ با یکدیگر هماهنگ هستند و ما اخیرا شاهد وقوع این مساله در کلانشهرها هستیم که البته یک علت آن وجود مشکلات اقتصادی است که مردان بسختی تن به ازدواج می دهند. از سن 30 سالگی به بالا؛ دیگر اختلاف سنی مطرح نیست و چیزی به نام قانون هم در این زمینه وجود ندارد. نمی توانیم قاعده ای در این باره قرار دهیم. یک جاذبه و انرژی مثبت ساطع شده ، باعث می شود دو نفر به دل همدیگر بنشینند. بنابراین اگر پختگی لازم در زن و مرد وجود داشته باشد، هیچ بحثی در آن وجود ندارد.

اختلاف سنی را جدی بگیریم
دکتر پرویز رزاقی / روان شناس

در زمان ازدواج بهتر است یک اختلاف سنی سه تا هفت ساله بین زن و شوهر وجود داشته باشد. به این دلیل که خانم ها زودتر از آقایان به پختگی می رسند و مردان دیرتر. در همین گزارش شما اختلاف سنی 12 سال بین زن و شوهر بسیار فاحش است. چون دختر هنوز در حالت هیجانی قرار دارد و بتازگی پا به دوران جوانی گذاشته است. اما مرد با توجه به سنش یک فرد عاقل و بالغ است. نیازهای انسانی و احساسی هر دو با هم فرق می کند. اما اگر فردی که 32 سالگی را پشت سرگذاشته با فرد 47 ساله ازدواج کند، مشکلی به وجود نمی آید. درست است اختلاف سنی دارند، اما فاحش نیست.

اگر هم فاحش است خیلی جاها دیده نمی شود. اما اگر خانم بزرگ تر باشد چون از نظر روانی فکرش منطقی است، ثبات شخصیت دارد، عوامل بازدارنده در او بیشتر دیده می شود، در برخورد با مرد جوان تر از خود که دنبال مسائل هیجانی است، به مشکل برخورد می کند. مثلا می خواهد احساسات خود را نشان می دهد. البته خیلی ها هم هستند که با وجود بزرگ تر بودن سن زن، با هم ازدواج کرده اند و زندگی خوبی دارند.

برچسب ها: سن ، صدای ایران
نظر شما