جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 18

«سانتافه» به جای «مهریه»!

کد خبر: ۵۵۹۲۵
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۳
سال‌ها بود یکدیگر را می‌شناختند و با هم رفت و آمد داشتند. دوستان خانوادگی بودند تا این‌که در همین رفت و آمد به یکدیگر علاقه‌مند شدند. بعد از مدتی فریبرز پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و جواب بله را از عروس خانم گرفت.

فریبرز همراه خانواده اش به خواستگاری سولماز رفت و چون خانواده ها راضی به این وصلت بودند مراسم عقد و عروسی خیلی زود صورت گرفت و آنها راهی خانه مشترک شدند. اوایل زندگی خوبی داشتند، اما کم کم مشکلات شروع شد تا جایی که بعد از پنج سال تصمیم به جدایی گرفتند.

سولماز وقتی در برابر رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران قرار گرفت به قاضی عموزادی گفت: من و شوهرم در زندگی با هم تفاهم نداریم، برای همین بهتر است زندگی مان را از یکدیگر جدا کنیم و هرکدام راه خود را برویم.

زن جوان ادامه می دهد: چند سالی است مشکلاتمان شروع شده و مرتب با هم دعوا داریم. فریبرز مرد لجبازی است و اخلاق عجیبی دارد. باور کنید بعد از ازدواج تغییر کرد، فریبرزی که من از نوجوانی می شناختم این طور نبود. هرچه من می گویم برعکس آن را انجام می دهد تا مرا عصبی کند. ابتدا تصمیم گرفتم نسبت به رفتارهای او بی تفاوت باشم. وقتی دیدم فایده ای ندارد گفتم بهتر است راهمان را جدا کنیم. باور کنید خیلی تلاش کردم زندگی ام را بسازم، اما نشد حتی بارها دست به دامن خانواده ها شدم، اما فریبرز نصیحت آنها را هم جدی نمی گیرد تا این که چند وقت پیش تصمیم به جدایی گرفتیم.

حرف های زن جوان که تمام می شود، قاضی از فریبرز می پرسد: شما هم قصد جدایی دارید؟

فریبرز می گوید: همسرم زن زیاده خواهی است، این موضوع را من قبل از ازدواج متوجه شدم. روز خواستگاری مهریه اش را 600 سکه تعیین کرد درحالی که همه مخالف بودند، حتی حاضر نشد نظرش را تغییر دهد. از همان ابتدای زندگی، بهترین ها را می خواست. من هم عصبی می شدم وقتی می دیدم که مرا درک نمی کند. گران ترین کلاس های ورزشی را می رفت و مرا مجبور می کرد تا همه هزینه آن را بپردازم. چند وقت پیش از من خواست یک پیانوی گرانقیمت برایش بخرم، اما من مخالفت کردم و سر این موضوع حسابی با هم درگیر شدیم اما با وساطت خانواده ها آشتی کردیم. ما نمی توانیم در کنار هم زندگی کنیم، دوستان خانوادگی خوبی بودیم، اما نمی توانیم زن و شوهر خوبی باشیم. برای همین قصد داریم توافقی از یکدیگر جدا شویم.

در ادامه جلسه قاضی عموزادی از زن جوان پرسید: مهریه ات را می بخشی؟

زن جوان بعد از این که کمی فکر کرد گفت: نه هرگز، اما به شوهرم تخفیف می دهم. به جای 600 سکه یک سانتافه 200 میلیونی می خواهم. اگر سوئیچ این خودرو را در اختیار من قرار دهد حرفی ندارم در غیراین صورت باید 600 سکه را بپردازد.

مرد جوان با عصبانیت پیشنهاد همسرش را قبول کرد و قرار شد این خودرو را بخرد و در اختیار همسرش قرار دهد و بعد از آن توافقی از یکدیگر جدا شوند.
نظر شما