اهداف عربستان در حمله به یمن
سیدمحمدصادق خرازی؛ معاون پیشین وزارت خارجه در یادداشتی در شرق نوشت:
تاریخ تکرار میشود. روزگاری پادشاه یمن از ایران درخواست کرد که برای مقابله با حملات اقوام وحشی به کمک دولت و ملت یمن رود. ایران سیفبنذی یزن را برای کمک به یمن فرستاد و در آن زمان ساختار قدرت، دولت و حاکمیت یمن بهگونهای شد که این ملت بزرگ توانست در برابر حملات اقوام وحشی مقاومت بومی کند. دیری نپایید تا بزرگان و علمای برجسته زیدیمذهب و شافعیمکتب از ایران به یمن رفتند و باب علم و معرفت و حکمت را در این سرزمین بنا نهادند، بنابراین در صعده، مأرب، صنعا، عمران، البیضاء، جوف، محویت، حضرموت و ذمار مردم علاقه زیادی به فرهنگ و تمدن ایران داشته و دارند. اگر بخواهم راجعبه تاریخ و تمدن و فرهنگ ملت یمن مطلبی بنویسم، مثنوی هفتادمن کاغذ میشود و به همیندلیل تنها به بحران اخیر این کشور یعنی تجاوز عربستان سعودی میپردازم. اما واقعیت این ماجرا چیست؟ چیستی و چرایی حمله سعودیها به یمن را چگونه باید تحلیل و تفسیر کرد. اگر کمی واقعبینانه به مسائل منطقه نگاه کنیم، درخواهیم یافت مهمترین عنصر تلخی که منطقه خلیجفارس تا دریای عدن و دریای سرخ را تهدید میکند، تندروی و رادیکالیسم بنیادی است که عربستان سعودی، اماراتمتحدهعربی، قطر، بحرین از یکسو و ترکیه و مصر از سوی دیگر بر آن دامن زده و میزنند. تاریخ نیمقرن اخیر به ما میآموزد بیثباتی گاهوبیگاه، عامل مستقیم دخالت قدرتهای فرامنطقه را رقم زده است و همه عوامل حکایت از این نکته دارد که عربستان، قدرتهای دیگر و نقش آشکار و پنهان اسرائیل در منطقه دست به ریسک بزرگی زدهاند که یقینا از آن نمیتوانند سربلند بیرون بیایند.
تاریخ در منطقه خاورمیانه نشان داده است که میلشیای مردمبنیاد در برابر ارتشهای متعارف و بدون پشتوانه مردمی از قدرت تأثیرگذاری ویژهای برخوردار بوده است. مجاهدان افغانی در مواجهه با قدرت استعمار شوروی پیروز شدند. حزبالله در جنگ ۳۳روزه در مقابل یکی از ارتشهای مخوف جهان پیروز شد. ارتش اسرائیل در فضایی به مساحت ۳۴۰کیلومترمربع نتوانست حزبالله را شکست دهد و شکست مفتضحانهای را پذیرفت و ننگ آن بر پیشانی این رژیم باقی ماند. در روز دوم حمله اسرائیل به جنوب لبنان، رایس، وزیر خارجه وقت ایالاتمتحده در برابر رسانههای جهان اعلام کرد که نه مذاکره و نه گفتوگو و نه توقف حملات، فقطوفقط خلعسلاح حزبالله. در روز بیستوپنجم و بیستوششم حمله اسرائیل، آمریکا، اروپا و برخی کشورهای منطقه بهطور مستقیم و غیرمستقیم شروع به تماس با دولتین لبنان، سوریه و ایران گرفتند که راهحلی برای توقف حملات و استقرار آتشبس، بهدست آورند. دوشب قبل از پذیرش آتشبس، اسرائیلیها به التماس دول اروپایی و آمریکا افتادند که بتوانند از دست نیروهای مقاومت حزبالله رهایی یابند. اگر حزبالله میخواست، میتوانست بیش از هزارنفر از نیروهای بیروحیه اسرائیلی را نابود کند. اکنون حمله عربستانسعودی واقعه و فاجعه دیگری برای این کشور پدید آورده است. انصارالله یک جمعیت چندمیلیونی از زیدیه، شافعیها و دیگر مردان و زنان یمن است که درعینحالی که قرنهاست زندگی و همزیستی بسیار خوبی با هم داشتهاند، اینک در برابر متجاوزان خارجی متحد شدهاند. انصارالله و همه حوثیها و مجاهدین یمنی جمعیتی چندمیلیونی دارند که به همه ادوات نظامی و جنگافزارها نیز مجهزند. بخش عمدهای از امکانات ارتش اینک در اختیار ارتش انصارالله است. اسرائیل در منطقه محدود ۳۴ کیلومتری نتوانست پیروز شود و در برابر حزبالله شکست خورد؛ مطمئنا عربستان سعودی در منطقه ۱۵۰ هزار کیلومترمربعی در مرزهای خود با انصارالله شکست جدی خواهدخورد.
زیرا ارتش عربستان فاقد سیستم آفندی بومی است. همه آگاه هستند که سعودی، ارتشی اجارهای و عاریتی دارد و نیروهای هوایی متجاوزان از پدیده طیارهها و خلبانان چند کشور تشکیل شده و برای قتلعام مردم مظلوم و بیپناه یمن کمر بستهاند. برای نیروی زمینی چنین ارتشی که در پی اجاره ارتش پاکستان و مصر هستند و هنوز هم موفق نشدهاند نمیتوان پیروزی و موفقیتی را پیشبینی کرد. السیسی، رئیس دولت کودتا در مصر درخواست چندینمیلیارددلار کرده و پاکستان هرگونه پیوستن به نیروی زمینی را تاکنون رد کرده است. از طرفی یک ارتش اجارهای چگونه میتواند در برابر ارتش ایدئولوژیک انصارالله و قاطبه نیروهای یمنی با قدرت عمل رفتار کند. سرنوشت این تجاوز محتوم و مشخص است که نیروهای سعودی و متحدان، آینده نه چندان بلندی را در انتظار خواهند کشید.
پرسش مهمی در پیشروی ما قرار گرفته است، که چرا عربستان دست به چنین عمل خام و عجیب و درعینحال با ریسک بالایی زده است؟ در حالی که تا شب درگذشت ملکعبدالله، حوثیها و انصارالله میهمان ویژه دولت عربستان بودند و آنها در بحث جانشینی و وضعیت آینده یمن به مذاکره پرداخته بودند. با مرگ پادشاه چه اتفاقی رخ داده است که عربستان رویکرد مذاکره، حلوفصل منطقی و گفتوگو را به جنگ و حمله و تجاوز تغییر داده است. اختلافات سران عربستان سعودی به گونهای است که بین نایف با بنسلمان در راستای حملات هوایی-زمینی اختلافات جدی فاحش وجود دارد و نیروهای آمریکایی به حکمیت و مدیریت این اختلافها پرداختهاند. موقعیت فعلی عربستان سعودی نشان میدهد این رژیم قادر به تأمین و سیادت بر جهان پیرامونی خود نیست و نتوانسته سیطره بر نحلهها و جنبشهای مقاومت و انقلابی پیدا کند و هرگونه وسوسه و پیشنهاد آنان توسط حوثیها رد شده است. سعودیها در دو جبهه با بحران جدی در افکارعمومی جهان روبهرو هستند: حمایت از القاعده و داعش در خارج از مرزها و در داخل با پدیدههای بحران مشروعیت حکام جدید که بهصورت جدی پدیدار شده و نسل جوان دیگری که قیادت و سیادت یک خانواده بر سرشت و سرنوشت کشوری چون عربستان را برنمیتابند ساختار قدرت و دولت در این کشور را با بحران مشروعیت روبهرو کرده است. آنها تصورشان این است که درگیرشدن در جنگ یمن میتواند دوباره وحدت ملی در حاکمیت و خاندان سعودی پدید آورد. مدتهاست قدرتنمایی سعودیها نهتنها بحرانافزایی منطقهای داشته بلکه چنین اقداماتی در سیاست خارجی عربستان بحران بههمراه داشته است. مدتهاست استراتژیستهای منطقهای هرگونه بحران امنیت در منطقه را بهمثابه ایجاد امنیت داخلی تعبیر و تفسیر و حتی در مورد القاعده تجربه کردهاند. سیستم امنیتی عربستان سالهاست با حمایت از القاعده و هماینک داعش از منطقه امنیتزدایی کرده است و در یک توافق نانوشته با تروریسم عربی در محیط داخلی خود امنیت را فراهم آوردهاند. در اینجا بحث یک جنگ جدی مطرح است. دیگر نمیتوان ناامنی را در بیرون منطقه توسعه داد و در درون با پولهای خود امن زندگی کرد. امنیت مقولهای بهمپیوسته است. امنیتسازی کاذب همانند دولتسازیهای مصنوعی بهزودی تبدیل به ضدامنیت و تهدید میشود.
نظر شما