فردای توافق هستهای و تصمیمهایی که باید گرفت
مجید رضاییان؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت:
دیپلماسی موفق و مدبرانه ایران، مسیری پرپیچوخم را طی کرد و در شرایطی به بار نشست که شایسته است - فارغ از بررسی انگیزه مخالفتها و تندرویها در داخل و خارج علیه تفاهم لوزان- به جنبههای عمیقتر آن بپردازیم و از این رهگذر، آینده توافق هستهای در ژوئن را - از منظر توسعه و ارتباطات بینالملل- ارزیابی کنیم:
یکم: کدامین مدل؟ تاملی ولو اندک درباره مدلهای توسعه اقتصادی- سیاسی در جهان- پس از جنگجهانی دوم تاکنون- این آموزه را به ما یادآوری میکند که «اولویت توسعه اقتصادی- سیاسی» با «زیرساخت فرهنگی» در مقایسه با «توسعهاقتصادی- نظامی» با «زیرساخت صرف سیاسی و ایدئولوژیک» برای بسیاری از کشورها از جمله ژاپن راهگشا و بسیار موثر بوده است. توسعه مدل روسی که استالین پیگیر آن بود، با وجود قدرتیافتن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق، فرجام و سرانجامی جز بازنگری از سوی خروشچف تحتعنوان «رویزیونیسم» و مرحلهای بالاتر از بازنگری- یعنی دگرگونی از سوی گورباچف تحت عنوان «پروستریکا، گلاسنوست»- برای این کشور باقی نگذاشت. زیرا بدیهی بود که توسعه نظامی بدون توسعه اقتصادی، با وجود دستیابی کشورهایی مانند شوروی سابق و اقمار آن مانند کرهشمالی به انواع سلاحهای نظامی و حتی اتمی، به نتیجهای منتهی نشود. توسعه نظامی، بدون پشتوانه توسعه اقتصادی، سرانجام این کشورها را با بحران و نهایتا عقبماندگی مواجه کرد. گرچه روسیه امروز پس از فروپاشی شوروی سابق، هنوز نتوانسته است یک پروستریکا یا نوسازی اقتصادی واقعی و قدرتمند را پیاده کند، اما بیتردید راه چاره مسکو، در توسعه متوازن است.
هدفی که اروپای پس از جنگ، پی گرفت و برخی از این کشورها به موفقیتهای لازم دست یافتند.
دوم: توسعه با زیرساخت فرهنگی، چرا؟ ژاپن بهترین نمونه برای توسعه متوازن اما با «سهشاخص اقتصادی، سیاسی و فرهنگی» و بدون «توسعه نظامی» است؛ کشوری که قادر شد «مولفههای امنیت ملی» خود را از رهگذر آن سهشاخص، بازتعریف کند و امروزه در میان هفتکشور صنعتی اول جهان باشد. بیتردید چشماندازی که تفاهم هستهای لوزان برای دستیابی به توافق هستهای ژنو در برابر ایران ترسیم کرده است، بار دیگر ما را با سهپرسش اساسی مواجه میکند: در توسعه اقتصادی- سیاسی باید چه اندازه به توسعه فرهنگی بهعنوان زیرساخت توجه کنیم؟ توجهی که ما را با مدل بومی توسعه به پیش راند؟ پرسش دوم اینکه؛ چه اندازه، توسعه اقتصادی ما ظرف ١٠سال آینده، «بدون اتکا به نفت و گاز» قابلیت عملیشدن دارد؟ پرسش حساسی که اگر امروز پاسخ آن را با مولفههای بازتعریفشده، ارایه نکنیم، ١٠سال بعد فرصتی برای پاسخ به این پرسش، وجود نخواهد داشت و شاید این آخرین فرصت باشد. پرسش سوم اینکه؛ آیا تامین امنیت ملی برای ایران، میتواند با بهرهگیری از مدل ژاپن، لااقل بخشی از آن، متکی به توسعه نظامی نباشد؟ فراموش نکنیم که در تعریف مورگنتا از قدرت ملی، «نفوذ» یکی از مولفههای جدی آن شناخته شده است. امروز کیست که نداند نفوذ ایران در منطقه و جهان اسلام، تا چه اندازه توانسته است دست برتر را در توازن منطقهای و صحنه بینالمللی، به ما بدهد. بهنظر نمیرسد کسی این نفوذ را – بهجز نفوذ فرهنگی و سیاسی- در مولفههایی چون، «نفوذ اقتصادی یا نفوذ نظامی» تعریف کند. سوم: توافق امروز- تصمیم فردا؟ تفاهم هستهای ایران با کشورهای ١+٥، به تعبیر دکتر روحانی، ریاستجمهوری، پایهای برای «تعامل سازنده ایران با جهان» در فردای «پس از توافق» بنیان نهاد. بهنظر میرسد این درستترین برداشتی بود که برای توسعه متوازن ایران، در فردای توافق هستهای در ژوئن، میشد ارایه کرد؛ زیرا بهاینترتیب، ما چهبسا خود را به مدل ژاپن، بیش از مدلهای متکی به توسعه نظامی نزدیک کردهایم، بدون آنکه از «عوامل تامینکننده امنیت ملی خویش» غافل شده باشیم. واقعیت آن است که زیرساخت فرهنگی برای توسعه
سیاسی- اقتصادی در چارچوب «اقتصاد مقاومتی» و متکی به مدل بومی توسعه با «بهرهگیری از پتانسیل روابط بینالملل» و تجربههای موفق جهانی، آینده ایران را به سمت موفق و مثبتی پیش خواهد برد. جای تکرار نیست که امروزه چه اندازه، قدرت اقتصادی میتواند در تامین امنیتملی یککشور، نقش بیبدیلی ایفا کند. امضای توافق هستهای در ژوئن، وظیفه همه نهادهای پژوهشی، دانشگاهی، برنامهریزی و اجرایی در ایران را صدچندان خواهد کرد تا بتوانیم از آرامش و فرصتی که در سایه این توافق ایجاد میشود، آینده ایران «توسعهیافته و متوازن» با زیرساخت توسعه فرهنگی را بسازیم.
نظر شما