يکشنبه ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 28
کد خبر: ۵۳۸۷۶
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۲۰:۴۳
آیا خاورمیانه در زمان زمامداری دیکتاتورها بهتر نبود؟ قطعا زمانی که به منازعات امروز در منطقه از یمن تا لیبی نگاهی می‌اندازیم بیش‌ازپیش وسوسه می‌شویم که این پرسش را مطرح کنیم.

از زمان آغاز بهار عربی در سال٢٠١١، سه کشور مذکور راه‌های متفاوتی از یکدیگر را پیموده‌اند؛ با این حال، آنچه امروز این کشورها در آن نقطه اشتراک دارند، «بی‌ثباتی» است که به نظر نمی‌رسد در کوتاه‌مدت برطرف شود.  با وجود آنکه این بی‌ثباتی برای غرب به خصوص برای آمریکا امری ناخوشایند است اما باید گفت که این شرایط نتیجه مستقیم موضع‌گیری کشورهای غربی در قبال دیکتاتورهای منطقه پیش و در فاصله بهار عربی است. فقدان آینده‌نگری غرب در مدیریت وضعیت خاورمیانه در تاریخ معاصر یکی از عوامل مهم و دخیل در وضعیت بغرنج کنونی منطقه بوده است.  پیش از سال٢٠١١، برای غرب در خاورمیانه حفظ ثبات در قیاس با رسیدن به دموکراسی در اولویت بود. دیکتاتور‌های عرب برای دهه‌ها باوجود خشونت‌هایشان از سوی غرب تحمل می‌شدند؛ چراکه آنان در راستای منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی غربی‌ها گام برمی‌داشتند.  در مصر، حسنی مبارک به‌عنوان حافظ صلح با رژیم اسراییل قلمداد می‌شد.

در لیبی، یک «معمر قذافی» اصلاح‌شده دارای ظرفیت‌های بالقوه‌ای برای جلب سرمایه‌گذاران خارجی و تجارت با غرب بود. در سوریه، «بشار اسد» رهبری قابل پیش‌بینی بود که بلندی‌های جولان را منطقه‌ای عاری از منازعه نگه داشته بود.

در یمن، «علی عبدالله صالح» به‌عنوان متحد غرب در مبارزه علیه القاعده قلمداد می‌شد.  این حاکمان وضع موجود را قابل مدیریت نگه داشته بودند. سرکوب دولتی علیه فعالان و صداهای بدیل در جامعه مدنی و رسانه‌های مستقل به معنای آن بود که تصمیمات اتخاذشده از بالا به پایین به ندرت به چالش کشیده می‌شدند. در مقابل، دیکتاتورهای عرب از کمک‌های مالی و نظامی غرب و کسب اطمینان از تاییدیه سیاسی توسط غربی‌ها بهره‌مند می‌شدند. وضعیت یمن خلاصه‌ای از این سازوکار بود. «صالح» مورد حمایت دیپلمات‌های آمریکایی بود. آمریکایی‌ها چشم خود را روی تخلفات او از جمله قاچاق اسلحه تا مجبورکردن بازرگانان تازه‌وارد به عرصه اقتصادی به همکاری با «صالح» بسته بودند؛ چراکه او را «شریک» خود قلمداد می‌کردند، در نتیجه این رویکرد علی عبدالله صالح از کسب سود فراوان خود مطمئن بود؛ در حالی که اکثریت یمنی زیر خط فقر زندگی می‌کردند.  ارزش «صالح» برای آمریکا، در «نبرد علیه تروریسم» بود. او به پهپادهای آمریکایی اجازه می‌داد تا به مواضع القاعده در شبه‌جزیره عربستان حمله کنند. واقعیت آن است که «صالح» از این وضعیت به‌عنوان دستاویزی برای تقاضای کمک نظامی برای یمن از غرب استفاده می‌کرد تا از این طریق ارتش خصوصی خود را مجهز کند. از دید ایالات‌متحده این بهای کوچکی بود که آن کشور به «صالح» در مقابل کمک برای مقابله با القاعده پرداخت می‌کرد.  زمانی که واقعیت زندگی تحت زمامداری دیکتاتوری‌ها در بهار عربی عیان شد، غرب دیگر نمی‌توانست چشم خود را بر واقعیات ببندد و به‌طور علنی از خیزش‌های مردمی حمایت کرد.

بااین‌حال، کشورهای غربی فاقد استراتژی طولانی‌مدت برای مدیریت دوران‌گذار پس از رژیم‌های دیکتاتوری بودند و در نتیجه وضعیت فاجعه‌بار کنونی پدید آمد.  لیبی شاهد مداخله نظامی بین‌المللی شتاب‌زده بدون درنظرگرفتن چشم‌اندازی به‌منظور برقراری ثبات در آن کشور بود. این کشور امروز نیز اسیر بی‌نظمی و هرج‌ومرج شده است. سوریه شاهد عملکرد نادرست دیپلماتیکی بود که غرب را به درون جنگی سردرگم‌کننده در آن کشور کشاند.  با وجود آنکه گمان می‌رفت یمن به‌دلیل پذیرش راهکار مصالحه‌جویانه با ابتکار عمل شورای همکاری خلیج‌فارس به همراه پایان دوران زمامداری «صالح» و ‌گذار آرام به سوی ریاست «عبد ربه منصور هادی» معاون او، روزهای خوبی را تجربه کند، اما به‌دلیل عدم مشارکت طولانی‌مدت سایر کشورها و درنظرنگرفتن مسایل مهم به وضعیت کنونی دچار شد و اکنون بهای سیاست‌های نادرست پیشین را می‌پردازد.  یمن را می‌توان عصاره و چکیده تمام بلایای ناشی از دیکتاتورها و حامیان خارجی آنان دانست.

غرب با رویکردی ساده‌دلانه گمان می‌کرد که با پذیرش کناره‌گیری «صالح» از قدرت مشکلات یمن حل خواهد شد. بااین‌حال، در کوران حوادث، «صالح» حمایت شورشیان «حوثی» را به سوی خود جلب کرد؛ گروهی که در دوران زمامداری او و به میزان بیش‌تر در دوران ریاست «هادی» به حاشیه رانده شده بودند به متحدان او برای در دست‌گیری قدرت تبدیل شدند؛ امری که تا پیش از آن نامحتمل به نظر می‌رسید.  عربستان سعودی نیز با ساده‌انگاری تصور می‌کرد که حاکمیت حوثی‌ها در شمال یمن می‌تواند بهتر از حضور سیاسی اخوان‌المسلمین باشد که دشمنان باثبات سعودی‌ها در «صنعا» بودند. سعودی‌ها و غربی‌ها هر دو اوج‌گیری تنش میان حوثی‌ها، زیدی‌ها و قبایل سنی یمن را نادیده گرفتند. آنان به خشم عمومی یمنی‌ها از حملات پهپادی تحت هدایت آمریکا و کشته‌شدن شهروندان معمولی بر اثر آن توجهی نداشتند. وضعیت امروز یمن نشان می‌دهد که حتی در شرایط حفظ وضع موجود در دوران دیکتاتورها و ثبات ظاهری نیز فوران آتش‌فشان از لایه‌های زیرین به سطح می‌تواند بستر لازم برای انفجار را فراهم کند.
نظر شما