چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - 2024 November 06

(طنز) تحلیل جامع درباره ماجرای اسب!

کد خبر: ۵۳۸۱۰
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۲
رضا ساکی نوشت:

اداره ما از پانزدهم اسفند تق‌ولق می‌شود و از پانزدهم فروردین کم‌کم از تق‌و‌لقی به حالت عادی درمی‌آید. امروز همه کارکنان مشغول دیدوبازدید هستند و پساپس نوروز را تبریک می‌گویند. داخل اتاق ما هم شلوغ است. یکی می‌رود و دو تا می‌آیند. آقای مرادی یک‌وری نشسته روی میز آقای سعادت و بلندبلند روزنامه می‌خواند. چیزهایی درباره اسب و زین و افسار می‌گوید؛ که زین خوب بود و افسار پاره است و این چیزها. از علاقه آقای سعادت به موضوع اسب تعجب می‌کنم. با دقت گوش می‌کند.

آن طرف مهران بیخ گوش علی درباره سفرش به پاتایا حرف می‌ِزند. خودش وقتی آمد تو، گفت: یه پاتایا رفتم نگوونپرس. جای همه‌تون خالی. زیر ماساژ همه‌اش به فکرت بودم. حالا هم دارد از پاتایا به علی می‌گوید.

آقای احمدی از بخش حسابدرای یک‌روی مقابل آقای مرادی نشسته است و وارد بحث اسب شده است. نمی‌دانم چطور شد همه به اسب علاقه‌مند شدند. بحث‌شان درباره زین اسب است. یکی عقیده دارد اسب‌مان قبلا زین داشت یکی عقیده دارد قبلا نداشت الان دارد. می‌گویم: طوری حرف بزنید ما هم بفهمیم. می‌خندند.

مهران با علی خداحافظی می‌کند. سر راه می‌گوید: ولی زنم نمی‌دونه، مواظب باش. زنش در همین اداره کار می‌کند. من بقالی رفتنم را نمی‌توانم از زنم پنهان کنم ولی مهران پاتایا رفتنش را پنهان کرده. برخی واقعا به طور ذاتی تخصص دارند که پنهان‌کاری کنند. می‌گویم: حواسم هست.

این بار خود آقای سعادت هم روی میز نشسته است. سه نفری درباره اسب حرف می‌زنند. آقا نظر آبدارچی اداره تو می‌آید. بدجوری به آن سه نفر نگاه می‌کند. چای را جلوی من می‌گذارد و می‌گوید: کل اداره همین بحث است. می‌گویم: نظر تو چیست؟ بلند طوری که آن سه نفر بشنوند می‌گوید: امروز همه گیر داده‌اند به زین و افسار اما اسب، سوار خوب می‌خواهد. سوار که خوب باشد اسب هم خوب می‌تازد. رخش رو رستم رخش کرد. آقای سعادت می‌گوید: پس ادامه بحث در آبدارخانه. چهارنفری به آبدارخانه می‌روند و من می‌مانم و اتاق خالی.

بعد از چند دقیقه رییس اداره با چند نفر دیگر می‌آید برای تبریک گفتن. روبوسی می‌کنیم. می‌گوید: این‌جا انگار خبری از بحث اسب نیست. می‌گویم: بود. می‌گوید: نظر شما چیست؟ می‌گویم: والا... والا امروز همه گیر داده‌اند به زین و افسار، اما اسب، سوار خوب می‌خواهد. سوار که خوب باشد اسب هم خوب می‌تازد. رخش رو رستم رخش کرد. رییس مات‌ومبهوت نگاهم می‌کند و می‌گوید: شما با همه کارمندان این‌جا فرق دارید. آفرین به شما. چه تحلیل جامعی.

باقی بقای‌تان
منبع: ایسنا
نظر شما