جمعه ۳۰ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 20

ردپای ورود زیتون به رودبار

کد خبر: ۵۳۷۲۰
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۹

ابتکار در گزارشی نوشت:

شاید خیلی وقت ها این ضرب المثل را با خود تکرار کرده باشیم که طرف زیره به کرمان برده است. اما این روزها همه چیز را به همه جا می‌برند و تازه بهتر از اصل جنس. کافی است گشتی در بازارهای تجاری ایران بزنیم و ببینیم که چطور اعتماد به نفس خود را در برابر تولید داخل و همینطور اعتقادمان را به خرید اجناس داخلی از دست داده ایم. مگر نه این بود که زمانی ایران و ایرانی حرف اول را در دنیا می‌زد؟ شاید بهتر باشد مستند صحبت کنیم. حرفی که خود گویای همه چیز است و خود ناچیز و به یکی از اتفاقاتی بسنده کنیم که مستند است و هنوز خودش و بقایایش در بازار به خوبی دیده می‌شود. بازار رودبار. زیتون رودبار همیشه زبانزد خاص و عام بوده و هست. اما...

زیتون به رودبار وارد می‌کنند

این بار زیتون به رودبار می‌برند. مثل خیلی محصولاتی که از آن طرف مرزها دقیقا به شهرهایی وارد می‌شود که تولید و کاشت و داشت و برداشتش همان جاست. البته در این میان نباید منکر بازار رقابتی شد. همانطور که ممکن است اجناس ایرانی در همان سوی مرزها چشم نوازی کند. مثل همان سریال های چشم بادامی که با آن داستان های تراژیک ما را درگیر خودشان می‌کردند. مثل فیلم های هندی که ما را تا انتها می‌کشانیدند. اما این بار کمی تفاوت وجود دارد و آن تفاوت این است که ذائقه ما با خارجی ها گره خورده است. گرهی به عمق نابودی تولید ایران و ایرانی.
به شهر زیتون خوش آمدید

جالب اینجاست که وقتی وارد بازار زیتون فروشی های شهر رودبار می‌شویم – همان شهری که در بدو ورودش نوشته است به شهر زیتون خوش آمدید!- به راحتی می‌توانید شیشه های شکیل با آن زیتون های درشت – همان که روح و روان تان را به بازی می‌گیرند- ببینید. نزدیک تر که می‌شوی، از فروشنده می‌پرسی این زیتون ها چه فرقی با آنها که در لگن های آبی است دارد؟ و او در کمال خونسردی و با لبخند پاسخ می‌دهد: اینها برای کشور ترکیه است. خیلی ها از این زیتون ها می‌برند و می‌خرند. برای شما هم بیاورم؟ و تو می‌مانی و تعجبت از آنچه می‌شنوی. اینکه زیتون را به مانند زیره به کرمان یا رودبار برده اند؟

راه پرورشی کجاست؟

اشتباه نکنید! منظور ما اصلا از این حکایت این نیست که بگوییم باید درها بسته شود و هیچ محصولی وارد و یا خارج نشود. حکایت چیز دیگری است. اینکه آیا نمی‌توان به جای اینکه محصول را وارد کنیم، کیفیت را از آنها یاد بگیریم. اینکه کشاورزی که می‌خواهد باغ خود را با زیتون زینت کند، نمی‌تواند راه پرورش این زیتون ها را یاد بگیرد. البته که تاکید می‌شود که مقصود تولید است و زیتون همه بهانه است.

تولید در رفسنجان، بسته بندی در ایتالیا

و اما کمی آنطرف تر، شنیده ها حکایت دیگری را پرده برداری می‌کند. دوستی می‌گفت می‌دانید که پسته هایی که در رفسنجان به بار می‌نشیند و کشاورز آنها را با دست خود از درختانش می‌چیند، جمع آوری شده و به کشور ایتالیا می‌رود و بعد به صورت بسته بندی شده به ایران باز می‌گردد؟ و باز هم جای تعجب اینجاست که چه بر سر بازار ایران و چه بر سر بسته بندی های ایرانی آمده است که در ایتالیا باید این کارها انجام شود؟ آیا ما از سلیقه به دوریم یا آنقدر به خود اطمینان نداریم که پسته های مان را خود در بسته های مان بچینیم؟

از دارا و سارا تا شکرستان

حکایت، همان حکایت عروسک هایی است که از دارا و سارا شروع شد و به کلاه قرمزی و پسرخاله و عروسک های شکرستان رسید. طرح هایی که از ایران به چین می‌رفت و کارگران چینی آنها را با دست خود می‌ساختند و عروسکها و المان های خودمان را به خودمان باز می‌گرداندند. و باز هم صد البته که تعامل و ارتباط دو سویه اصلا بد نیست. اما از آنجا دردناک می‌شود که ما هم اطمینانمان را به جنس ایرانی از دست داده ایم و وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند می‌گوییم، چینی بهتر است یا آلمانی است؟ به به عالی است. این که ساخته شده در ترکیه است حرف ندارد. ایراد کار کجاست؟

وقتی چادر سیاه از ژاپن وارد می‌شود

باز هم همان شنیده ها حکایت از این مساله دارد که مهرهای چینی و چادرهای ژاپنی هم به ایران وارد شدند. همان ها که ما بسیار به آنها اعتقاد داریم. همان ها که تمام اعتقادات ما را تشکیل می‌دادند. همان ها که خودمان بهتـرین تزیین ها را می‌توانیم رویشان انجام دهیم. همان ها که می‌توانند اسم ما را با خود یدک بکشند. اما باز هم نمی‌دانیم چاره و راه و چاه کار کجاست؟ اینکه یک کشاورز برای تامین اعتبارات خود و برای دریافت وام باید ماه ها و چه بسا سال ها بدود تا بتواند وامی دریافت کند که بتواند کشت خود را رونق دهد. یا دست هایی که در پشت پرده وجود دارد و سودهای کلانی از وارد کردن این محصولات به جیب می‌زنند؟

ترانزیتی است که می‌رود و می‌آید

در جاده که به سمت تهران حرکت می‌کنید، به راحتی می‌توانید تریلی های ترانزیت را با مارک ها و اسامی ترکیه ای و خارجی مشاهده کنید که به شهرهای دیگر روانه می‌شوند. اینکه در پشت درهای بسته شان چه محصولاتی وجود دارد و به چه مقصدی می‌روند را نمی‌توان دید. همین کافی است که مراجعه کنیم به مصاحبه های یکی از مسئولان شهر مشهد در گفتگویی که با خبرنگار روزنامه ابتکار داشت، می‌گفت: ما می‌توانستیم بازار کشورهای همسایه را در دست بگیریم. اما آنقدر به کشورهای اطراف مثل افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و... جنس های تقلبی و تاریخ گذشته دادیم که الان ترکیه به راحتی این بازارها را در دست گرفته است. آنها دیگر به ما اطمینان نمی‌کنند. در صورتی که این بازارها می‌توانست درآمد خوبی برای ما رقم بزند.

و حالا...
سوال در همین جا مطرح می‌شود که برای رسیدن به سطح ارتقا یافته آن روزهایی که حداقل در کشورهای همسایه اعتباری داشتیم و به راحتی می‌توانستیم محصولات خود را به آنها صادر کنیم و این بار در کشور خودمان نگوییم جنس ایرانی به درد نخور است و بیاییم از فلان محصولات تهیه کنیم، چه باید کرد؟ آیا باید نظارت بیشتر شود؟ آیا باید مدیریت در این زمینه قوی تر از قبل شود؟ آیا باید تولید کنندگان همت بیشتری داشته باشند؟ آیا باید وام ها به تولیدکنندگان در سریع ترین زمان ممکن پرداخت شود؟ آیا...؟ آیا...؟ آری حکایت از زیره و کرمان و زیتون و رودبار گذشته است. اینجا ایران است. سرزمینی پر از همه چیز.

برچسب ها: رودبار ، صدای ایران
نظر شما