معرفی کتاب «فرهنگ دیپلماسی و روابط بین الملل»
کتاب فرهنگ دیپلماسی و و روابط بین الملل در قطع وزیری و با جلد گالینگور در 800 صفحه و با تیراژ 300 نسخه توسط اداره نشر وزارت امور خارجه به چاپ رسیده است.
نویسنده کتاب، آقای غلامرضا علی بابائی از کارشناسان باسابقه وزارت خارجه است و مدتها در پست های مختلف داخل و خارج از کشور به خدمت مشغول بوده است. او در کتاب پیش روی تلاش کرده است تجارب چندین ساله خود را به علاقمندان عرضه کند.
آقای علی بابائی تا کنون چندین کتاب تالیف نموده که در بخش فرهنگ نویسی می توان به موارد زیر اشاره کرد: فرهنگ علوم سیاسی، فرهنگ اصطلاحات روابط بین الملل، فرهنگ روابط بین الملل، فرهنگ تاریخی سیاسی ایران و خاورمیانه.
واژة ديپلماسي به مفهوم امروزي خود حدود دويست سال پيش مورد استفاده قرار گرفت. امروزه واژه ياد شده كه از واژة يوناني ديپلوما گرفته شده است، معاني زير را افاده ميكند: 1ـ هنر ايجاد ارتباط ميان كشورها 2ـ نحوة انجام مذاكرات با دولتهاي خارجي براي كسب روابط سياسي مورد توافق متقابل و همچنين مذاكره و ارتباط ميان كشورها از طريق ديپلماتها. 3ـ تعامل با جوامع ديگر براي تأمين منافع، افزايش، نفوذ، و كاهش آسيبپذيريها با كمترين هزينهها. 4ـ تلاش براي جلوگيري از دشمني، جنگ و گسترش همكاري.
با امعان نظر به ورود كنشگران غيردولتي به حوزههاي روابط بينالملل، براي رويارويي با چالشهاي جهاني، ديپلماسي تنوع و ابعاد گوناگوني يافته است كه اوج آن را در ديپلماسي عمومي و چندجانبه ميتوان يافت.
هنري كيسينجر دربارة اهميت ديپلماسي در نظام بينالملل چنين گفته است: يك نظام بينالملل وقتي ميتواند به ثبات نسبي دست يابد كه قادر باشد سطح اطمينان خاطر مورد نياز آن نظام را توسط ديپلماسي به دست آورد.
وقتي كه ديپلماسي كاربردي نداشته باشد، روابط به گونهاي فزاينده بر راهبرد نظامي متمركز ميشود ـ در وهلة اوّل به شكل مسابقات تسليحاتي و سپس به صورت اجراي مانورهايي براي دستيابي به يك برتري راهبردي حتي با توسّل به خطر رويارويي و سرانجام خود جنگ.
در مورد پيشينة روابط بينالملل نيز كه بخشهاي ديگري از فرهنگ حاضر را تشكيل ميدهد، ذكر مطلب آتي ضروري است: پايههاي روابط بينالملل به مفهوم جديد آن پس از پيدايي نظام «كشوري» در اروپا يعني پس از عقد قرارداد وستفالي در سال 1648 ميلادي ريخته شد و با پيروزي انقلاب كبير فرانسه در 14 ژوئيه 1789 تكامل يافت.
اين پايهها عبارتند از: «وجود كشورهاي مستقل» و «پذيرش اصل برخورداري كشورها از حقوق متساوي در صحنة بينالمللي». فاصله زماني تاريخ اروپا كه از كنگره وستفالي شروع و به آغاز جنگ جهاني اوّل (1914 ميلادي) ختم ميشود، عصر طلايي ديپلماسي، توازن قوا و حقوق بينالملل نام گرفته است.
عصري كه در آن همة انديشههاي سياسي، بر محور حاكميت دولتهاي ملّي، محدوديت قدرت حكومتها، حقوق ابناء بشر و ضرورت نظم جهاني بنا شده است.
با بروز جنگ جهاني اوّل، تعادل سياسي و نظامي جهان كه از كنگرة وين (1815 ميلادي) تا آن تاريخ در اوج ثبات و در استمرار بود، گُسست و امپراتوريهاي بزرگ آن زمان يعني روسية تزاري، آلمان، اتريش ـ هنگري و عثماني تجزيه شدند.
كنفرانس صلح ورساي (1919) سعي كرد تا آتش خصومت ميان طرفين را خاموش سازد ولي در حقيقت پايههاي جنگ جهاني دوّم در زواياي نيمه تاريك تالارهاي پرشكوه كاخ ورساي ريخته شد.
پس از سپري شدن فاصله زماني بين 1919 تا 1939 كه به دوران متاركة طولاني شهرت دارد، جنگ جهاني دوّم در سال 1939 آغاز و با تحولاتي كه در زمينة پيشرفتهاي تسليحاتي صورت گرفت، دنيا شاهد فروافكنده شدن دو فروند بمب اتمي بر فراز شهرهاي هيروشيما (6 اوت 1945) و ناگازاكي (9 اوت 1945) بود.
ظهور سلاحهاي اتمي و نقش آن در صحنة رقابتهاي بينالمللي از بزرگترين دستاوردهاي شوم آن جنگ بود كه فصل نويني را تحت عنوان، جنگ سرد بر روي مردم جهان گشود.
اين دوران كه شاهد رقابتهاي بيحد و حصر تسليحاتي در اردوگاههاي شرق و غرب و جنگهاي خونين و طولاني منطقهاي بود سرانجام با وحدت دو آلمان به پايان رسيد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در دسامبر 1991 چشماندازهاي جديدي را در روابط بينالملل پديد آورد و موجد قرائت جديدي از مفاهيم پيش روي از جمله تروريسم، دولتهاي لرزان، ناكارآمد، فروپاشيده و درمانده؛ توازن قدرت، نظريه صلح مردم سالارانه، پايان ايدئولوژي، و ... شد.
در پي حملات تروريستي يازدهم سپتامبر 2001، آمريكا به افغانستان حمله كرد (اكتبر 2001) و به بهانة يافتن سلاحهاي كشتار جمعي، عراق را نيز با مشاركت نيروهاي نظامي انگليس مورد تهاجم قرار داد (20 مارس 2003) و آنجا را به تصرف خود درآورد. حملات نظامي آمريكا كه زير لواي مبارزه جهاني با تروريسم صورت گرفت، سرفصل جديدي را در آغاز قرن بيست و يكم در برابر ما گشود.
امروزه گرچه دنيا شاهد تحولات عظيم سياسي، اقتصادي و فرهنگي در چارچوب جهاني است ولي هنوز مسائل حل نشدة بسياري در پيشپاي جهانيان نهاده شده است كه مسئله قوميّتها، مبارزه با تروريسم، توليد جنگافزارهاي كشتار جمعي، رعايت موازين حقوق بشر و برقراري صلح جامع، تنها نمونهاي از آنها بشمار ميرود.
بسياري از كشت و كشتارهاي قرن بيستم ريشه در ايدئولوژيهاي گوناگون دارد. لئون تروتسكي ميگويد: «هركس كه آرزوي زندگي آرامي در سر دارد، خطا كرد، كه در سدة بيستم ميلادي پا به عرصه حيات نهاد».
سدة بيستم قرن جنگ و انقلاب، اردوگاههاي فشردة اسيران نازي و اردوگاههاي كار سيبري، تمامسوزي و بمب هيدروژني بود. سرچشمة اين ستيزهها بخشي حاصل توسعة نوين در فناوري، و به ويژه در خلق سلاحهاي جنگي تازهتر و مرگبارتر بود، اما ايدئولوژيهاي سياسي هم اين ستيزها را موجب شده و تشديد كردهاند.
انقلاب اكتبر 1917 روسيه، ظهور موسوليني، هيتلر و استالين و كشتار نظاممند ميليونها تن ـ اينها همه و بسياري پديدههاي ديگر را ميتوان به ايدئولوژيهاي سياسي منسوب كرد. صرفنظر از چيزهاي ديگر، سدة بيستم را به روشني ميتوان عصر ايدئولوژي دانست.
امّا در سپيدهدم قرن بيستويكم و با ظهور مردم سالاري ديگر به نظر نميرسد كه ايدئولوژي همچون گذشته جهان را تقسيم كند. امروزه نوعي بيداري ايدههاي مشترك و اميد به صلح، جاي ترس و دشمني سابق را گرفته است. بايد اختلافات را به كناري نهاد و بر مبناي خير همگان با يكديگر همكاري كرد.
خبرهای مرتبط
نظر شما