جمعه ۰۴ آبان ۱۴۰۳ - 2024 October 25

دختر مشهدی، خودش را دزدید!

کد خبر: ۵۰۱۰۲
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۳
«فریبا» دختر 18 ساله‌ای است که دو هفته پیش به بهانه خرید از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت.

«شهین» مادر 42 ساله این دختر جوان وقتی خبری از فریبا نشد با نگرانی به خانه اقوام و آشنایان و دوستان دخترش زنگ زد اما هیچ کس از فریبا خبری نداشت. پس از گذشت 48 ساعت  مرد جوانی در تماس با مادر 42 ساله  در حالی که با لحنی تهدیدآمیز صحبت می‌کرد، گفت که دخترت را دزدیده‌ایم و او را از مشهد به تهران برده‌ایم.  اگر دخترتان  را زنده می‌خواهید باید سه میلیون تومان پول بدهید. او تهدید می‌کرد اگر موضوع را به پلیس اطلاع دهید  دیگر هیچ وقت دخترتان را نخواهید دید.

در پی این تماس تهدیدآمیز، شهین که دستپاچه و مضطرب شده بود و از طرفی می‌ترسید آبرویش خدشه‌دار شود موضوع را از آشنایان خود مخفی کرد و با پلیس نیز تماس نگرفت.

مرد غریبه دوبار مادر 42 ساله را به محل قرار کشاند اما خودش را نشان نداد تا اینکه بالاخره در بلوار صبا واقع در شهرک سیدی  مشهد قرار ملاقات گذاشت.   

شهین به سر قرار رفت اما این بار پولی با خود نبرده بود.  مرد جوان نیز که با یک خودرو در محل حاضر شده بود وقتی دید زن پولی به همراه نیاورده از صحنه گریخت.

در این مرحله بود که مادر نگران چاره‌ای جز اطلاع دادن به پلیس ندید و همین کافی بود تا مأموران وارد عمل شوند.

رئیس پلیس مشهد در باره این پرونده به شوک گفت: مادر فریبا در تحقیقات میدانی به پلیس گفت برای دخترم خواستگار آمده بود، اما او غیبش زد تا این که مرد ناشناس تماس گرفت و درخواست سه میلیون تومان داشت. من فکر می‌کنم او می‌خواست مرا هم بدزدد.  

سرهنگ حجت نیک‌مرام افزود: در پی ادعاهای این زن، مرد آدم‌ربا، چهره زنی و شناسایی شد و پلیس با دستور قضایی، مخفیگاه این مرد جوان را در طبرسی شمالی مشهد بازرسی کرد.

وی خاطرنشان کرد: در این عملیات دومرد جوان و دختر 18 ساله دستگیر شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند.

آدم‌ربایی ساختگی

«پسرخاله‌ام را دوست نداشتم» این ادعاهای فریبا است که خود طراح آدم‌ربایی بوده و مادرش را به مخاطره‌ انداخته است.

فریبا وقتی دو مرد فاش کردند آدم‌ربایی در کار نبوده است و این دختر خودش پیشنهاد اخاذی 3 میلیونی را داد، در بازجویی‌های پلیسی گفت: مادرم می‌خواست من به زور با پسرخاله‌ام ازدواج کنم اما علاقه‌ای به او نداشتم و حتی در این باره با مادرم صحبت هم کردم.

اما مادرم به نظر و خواسته‌ام توجهی نمی‌کرد و می‌گفت اگر بمیری و تو را به قبرستان ببرند هم باید با پسرخاله‌ات ازدواج کنی.

وی افزود: من که از مدتی قبل با پسری جوان آشنا شده‌ام موضوع را به او اطلاع دادم. با مشورت خواهر این پسر جوان نقشه‌ای کشیدیم و از خانه فرار کردم چون می‌دانستم مادرم خیلی دوستم دارد، تصمیم گرفتیم با زور و تهدید او را راضی کنیم  به ازدواج‌مان رضایت بدهد.

این دختر ادامه داد: من از کرده خودم پشیمان شده بودم اما چه کنم که رو نداشتم به خانه برگردم از مادرم می‌ترسیدم. اگر ما با هم مثل دو رفیق یک دل و بی ریا بودیم و حرف همدیگر را می‌فهمیدیم این آبروریزی به بار نمی‌آمد.
نظر شما