يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 15

طنز/احمدی نژاد: مگه من گودزیلام؟!

کد خبر: ۴۸۵۳۷
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۳
نوشتن خاطرات یکی از کارهای لذت بخش است و لذت بخش تر؛ خواندن خاطرات دیگران، البته با اجازه خودشان است. (الکی! مثلا ما به حریم خصوصی احترام می گذاریم!)

به همین خاطر به شیوه ای که هنوز خودمان هم نمی دانیم چطوری، به دفتر خاطرات برخی افراد و برخی چیزها(!) دست پیدا کردیم که به شرح زیر می باشد:

***


این یک سال و خورده ای همه هوش و حواسم پیش "اون" بود. هر روز صبح با فکر به "اون" بیدار می شدم. هر شب خوابش رو می دیدم. به خاطر "اون" بود که همیشه سوژه بودم و ورد زبون همه. اصلا زندگی ام به دو بخش تقسیم میشه، قبل از دیدن "اون" و بعد از دیدن "اون".

نمی دونم با رسیدن به "توافق" و تمام شدن "اون" چیکار کنم. از الان دچار بحران هویت شدم. از وقتی شنیدم به مراحل حساس نزدیک شده، اینقدر روش حساس شدم که سختمه اسمش رو روی زبونم بیارم! از اینکه روزی "اون"، یعنی "مذاکرات" بخواد تموم شه غصه ام می گیره!

(از دفتر خاطرات ظریف)

***


امروز با مرخصی ام موافقت شد. چقدر خیابون ها تغییر کرده بودن، چقدر بچه ام بزرگ شده بود، از خانومم تشکر کردم که اینهمه مدت منتظرم مونده، حالا می فهمم مایلی کهن توی اون ساعت ها در حبس چی می کشیده!

می خوام توی این یک هفته ای که از زندان مرخصی گرفتم، خاطرات این دو هفته حبس ام رو بنویسم!

(از دفتر خاطرات رحیمی)

***

هر روز واسه ما یک حرفی در میارن! یک روز میگن سرب داریم، یک روز میگن آلوده ایم و خارجی از ما بهترن! الان هم به ما تهمت آبدار بودن زدن! موندم چطور همه چیز آبدارش خوبه، ماچ آبدار، میوه آبدار ... اونقوت به ما که میرسه "بنزین آبدار" بد میشه؟! چند روزی هست که میگن تا الان ما آب داشتیم و خبر نداشتیم!

(از دفتر خاطرات بنزین)

***


بی ثبات خودتون هستین! بی ثبات اون دلاره! بی ثبات اون مسکن و طلاست! عجب دوره زمونه ای شده، هر کی هر چی دلش می خواد به ما میگه! اخیرا هم یکی از سایت ها همه تقصیرها رو گردن ما انداخته و نوشته بی ثباتی در عرضه و تقاضای مرغ ها، کمر مرغداران را شکسته! کمر، اگه کمر باشه هیچ مشکلی براش پیش نمیاد! یکم از این خروس ها یاد بگیرین! این همه همسر دارن و زیر بار این همه فشار (البته منظورمون فقط فشار اقتصادی هست!) حتی یک آخ هم نمیگن! چرا همه تقصیرها رو گردن ما می اندازین؟!

(از دفتر خاطرات یک مرغ)

***

امروز نگاهی به روزنامه "شرق" کردم، نامردا همچین نوشتن "خطر بازگشت احمدی نژاد"، انگار که من گودزیلام! یعنی من اینقدر ترسناکم؟! من خطرم کجا بود؟!

این روزها سعی می کنم کمتر از خونه در بیام، شنیدم رحیمی از زندان مرخصی گرفته، به بچه ها هم سپردم بگن خونه نیستم، نمی خوام چشم تو چشم بشیم! ... مگه من نفهمم کی به این مرخصی داده!

(از دفتر خاطرات محمود)
منبع:شفاف
نظر شما