اهداف توطئه نفتی ریاض در منطقه
«تنشزدایی» و «توسعه روابط» با کشورهای منطقه و جهان یکی از شعارهایی
بود که از سوی حسن روحانی، رئیس جمهوری مطرح شد و دولت «تدبیر و امید» در
پوشاندن جامه عمل به آن تا حدود زیادی موفق ظاهر شد.
به
نوشته ایران، با این حال گویا این توفیق با هدف بهبود روابط ایران و
عربستان رابطه معکوسی پیدا کرد. چنان که با وجود سیگنالهای مثبت اولیهای
که پس از روی کار آمدن دولت یازدهم به وجود آمد، اما موفقیتهای ایران در
بهبود رابطه با برخی کشورهای غربی و نیز پدیدار شدن نشانههای توافق نهایی
هستهای چندان به مذاق عربستان خوش نیامد و این کشور در ادامه به فاز
اقدامات غیردوستانه از جمله در حوزه نفت رو آورد. گویی با وجود تأکید
مسئولان ایران بر اینکه ترجیح میدهند مسائل مبتلا به منطقه از طریق همکاری
کشورهای منطقه حل شود و راه بر حضور قدرتهای فرامنطقهای مسدود گردد، طرف
مقابل جز نگرانی موهوم از نفوذ و قدرت رقیب دریافت دیگری نداشت.
اینچنین
بود که نگرانی از توافق هستهای ایران با 1+5 وزیر امورخارجه عربستان را
مسافر چند ساعته وین کرد و پس از آن اجلاس اوپک و تصمیمگیری برای سطح
تولید و قیمتگذاری نفت امکانی شد برای بروز بیشتر این نگرانیها و
اختلافها. اقدامی که رئیس جمهوری ایران آن را توطئه و خیانت علیه جهان
اسلام دانست و گفت: کشورهایی که پشت این توطئه هستند، باید بدانند که نفرت
را در جهان اسلام نسبت به خود افزایش میدهند.
با
این همه به نظر میرسد الزامات سیاسی منطقه خاورمیانه و دست به گریبان
بودن کشورها با چالشهای تروریستی و منازعات حاصل از افراطگرایی چارهای
جز تعامل بیشتر کشورهای تأثیرگذار منطقه به جای نگذاشته است. تدبیری که بخش
مهمی از آن با فضای ارتباطی میان ایران و عربستان گره خورده است. به همین
منظور «ایران» با دکتر سید جواد صالحی، رئیس گروه مطالعات خلیج فارس مرکز
مطالعات استراتژیک خاورمیانه درباره عوامل تأثیرگذار بر این رابطه و آینده
پیش روی آن به گفتوگو پرداخت.
رابطه
ایران و عربستان چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامی ایران فراز و فرودهای
متعددی را طی کرده و البته هیچگاه خالی از تنش نبوده است. با وجود تأکید
دیپلماسی دولت «تدبیر و امید» بر تقویت مناسبات ایران با کشورهای منطقه این
خواست هنوز چنان که باید درباره عربستان رخ نداده است. این در حالی است که
بسیاری از کارشناسان از ضرورت تقویت روابط ایران و عربستان برای حل مسائل
منطقه سخن میگویند. ارزیابی شما چیست؟
تا
پیش از وقوع انقلاب اسلامی، روابط میان ایران و عربستان بیشتر متأثر از
فضای رقابت قدرتهای بزرگ از جمله امریکا و شوروی بود. در همین حال ایران به
دنبال آن بود تا به ایفای نقش ژاندارمی در منطقه بپردازد، لیکن این ایفای
نقش همراه با پذیرش نقش مکمل برای عربستان در خلیج فارس و تقسیم وظایف بر
اساس الگوی دوستونی صورت میگرفت.
دولت عربستان در
آن مقطع از بلندپروازی و مداخلههای رژیم پهلوی در امور منطقه آگاه بود اما
هیچگاه خود را نه تنها در تقابل با آن قرار نمیداد بلکه سعی میکرد همراهی و
همدلی هم نشان دهد. پس از انقلاب این فضا به طور کلی تغییر کرد. طرح چند
عامل سبب سوء تفاهم در روابط دو جانبه شد. بحثهای ایدئولوژیک و تقابل
اندیشه شیعی با اندیشه وهابی که ریشه تاریخی داشت و تا پیش از انقلاب ایران
بنابر اقتضائات منطقهای و محیطی به حاشیه رانده شده بود پس از انقلاب سر
باز کرد.
دولت عربستان و بالاخص طیف افراطی مذهبی
آن به قدرت رسیدن اندیشه شیعی در ایران را به مثابه یک نیروی مخالف و
پیشران در تقابل با اندیشههای حاکم بر نظام سعودی مییافت.
در
کنار این بحث ایدئولوژیک، شکاف سیاسی نیز ایجاد شد. این شکاف سیاسی از یک
سو ریشه در همپیمانی عربستان با ایالات متحده داشت و از سوی دیگر دیدگاههای
سیاسی ایران در باره منطقه همخوانی با افکار و عقاید سیاسی عربستان درباره
منطقه نداشت. چنانکه سوق دادن مسأله فلسطین از جنبه پانعربی به وجه
اسلامی، سوق دادن موضوعات ضد اسرائیلی از محوریت عربستان به ایران و جلب
توجه بسیاری از نیروهای انقلابی توسط ایران از جمله موضوعاتی بود که
خوشایند رهبران عربستان نبود. مجموع این شکافهای مذهبی و سیاسی با مداخله
امریکا در امور منطقهای تشدید شد.
به عبارتی
امریکا این تقابل سیاسی و مذهبی شکل گرفته را به سطوح منطقهای و جهانی
تعمیم داد. عربستان سعودی که تا پیش از آن، بیشتر تصمیماتش بر اساس حفظ
امنیت داخلیاش اتخاذ میشد در این مسیر دست به اقداماتی زد که در مشکلات
منطقهای بروز یافت.
این تعارضات همچنان که در
حمایت عربستان از رژیم بعث عراق در خلال جنگ تحمیلی علیه ایران رخ نمود
بعدها، در موضع گیریهای این کشور نسبت به مسائل و ملاحظات مربوط به لبنان
یا مناقشاتی که این روزها در سوریه، یمن و بحرین جریان دارد نیز تأثیر
گذاشت و شاهد نقش محوری عربستان در تشدید و تعمیق این منازعات بوده ایم.
بنابراین به مجموعه مسائل تنشزا میان ایران و عربستان تعدادی عامل جدید افزوده شده است؟
عوامل
تنشزا در حوزه منطقهای تسری پیدا کرده است. یعنی عوامل بحران به قوت خود
باقی است. شکافهای مهمی اعم از شکاف مذهبی و حتی شکاف در ایدئولوژیهای
سیاسی میان ایران و عربستان وجود دارد. یک زمان مظهر این اختلافات در حوزه
عراق بروز پیدا میکرد اما در حال حاضر حوزههای تعارض از لبنان تا سوریه،
عراق، بحرین و یمن گسترش پیدا کرده است. اکنون ما شاهد رقابت نامتقارن
ایران با عربستان و حامیان منطقهای و فرامنطقه ایاش هستیم. این موضوع را
رئیس جمهوری ایران در سخنرانیهای اخیرش به دقت و ظرافت مطرح کردند و گفتند
که رقبا و همسایگان ما در منطقه محاسباتی را پیشبینی کرده بودند که این
محاسبات بهم خورده است.
به وجود شکافهای مذهبی و سیاسی اشاره کردید. این شکافها تا چه حد قابل مدیریت و مهار هستند؟
این
کشاکشها به باور بعضی قابل کنترل است و به باور برخی دیگر غیرقابل مهار و
کنترل. هر گروه هم استدلالهای خاص خودش را دارد. کسانی که طرفدار نظریه
قابل کنترل بودن چالشها هستند، معتقدند اشتراکات و علاقهمندی همه کشورها به
ثبات سیاسی و همکاری اقتصادی میتواند همگرایی حداقلی را در منطقه
خاورمیانه ایجاد کند و این همگرایی حداقلی چه در حوزههای سیاسی و چه در
حوزههای اقتصادی میتواند به سایر بخشها تسری پیدا کند. طبیعتاً درصورت رخ
دادن این همگرایی میشود امیدوار بود که در حوزههای ژئواکونومیک، ژئو
کالچرال و ژئوپلتیک ایران و عربستان بتوانند قدمهای سازندهای را بر دارند.
اما
بر خلاف این نظر، نگاه دیگری بر این باور است که حوزههای افتراق و تهدیدات
موجود بین ایران و عربستان آنقدر زیاد است که تغییر در سطح نخبگان سیاسی و
دولتمردان نمیتواند سبب حل مسائل شود. برخلاف کارشناسان دسته اول که به
تصنعی یا عارضی بودن خصومت ایران و عربستان معتقدند، حامیان این نگاه باور
دارند که اختلافات ایران و عربستان ذاتی و جوهری است و البته با دخالت
قدرتهای خارجی گسترش بیشتری مییابد.
اگر بخواهیم
روابط ایران و عربستان را پس از انقلاب مرور کنیم، در بعضی موارد رقابت
بین دو قدرت برقرار بوده است. اما در بعضی موارد رابطه به تخاصم کشیده شده
است. حال سؤال این است که آیا ما باید به دنبال تبدیل این تخاصم به یک
رقابت مصالحه جویانه باشیم یا اینکه منافع کشور اقتضا میکند که شیوه تهاجمی
و تقابلی میان طرفین در جریان باشد. طبیعتاً اتخاذ هر یک از این
استراتژیها یا راهبردها منافع و هزینههای خاص خودش را دارد.
ایران
و عربستان از این تخاصم پنهانی که گاه با عنوان جنگ سرد از آن یاد میشود
چه منافعی به دست میآورند و چه آسیبهایی متحمل میشوند و کفه کدام یک از این
وجوه سنگینی میکند؟
فضای منطقهای را در بحث رقابتها میتوان با
دو الگو بررسی کرد. یک الگو، الگوی رقابت با حاصل جمع صفر است که یک بازیگر
احساس کند که اگر طرف مقابل منفعتی به دست آورد به معنای این است که این
طرف امتیازی را از دست داده است و الگوی دیگر بازی با حاصل جمع مضاعف است.
اگر دیدگاه دوم حاکم شود به این معناست که در یک فضای شکننده و بیثبات و
تاحدودی تهدیدکننده مستقیم نظامهای منطقهای، کمترین تهدید و بیشترین سود
به دست میآید. اما آنچه ما در حال حاضر در منطقه تجربه میکنیم الگوی با
حاصل جمع صفر است. از جمله عواملی که به شکلگیری این الگو(حاصل جمع صفر) در
منطقه خاورمیانه کمک میکند، میتوان به قدرتیابی یا سیطره اندیشه مذهبی
تندرو در جامعه عربستان اشاره داشت دوم احساس تهدید ناشی از پیشروی
ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران در منطقه که عربستان و در حقیقت گروههای
حامیاش از آن با عنوان هلال شیعی نام میبرند، و اینها بر این باور هستند
که در عراق قافیه را باختهاند.
ملاحظاتی این باور را ایجاد
میکند که فضای میدان به ضرر عربستان و دوستانش رقم خورده است. ایران برنده
بلا معارض است (بعد از جنگ متحدین نسبت به عراق). در لبنان هم همین طور
است. این دیدگاه شکل گرفت که با وجود سرمایه گذاریها و حمایتهای بسیار
زیادی که از گروه 14 مارس و گروههای افراطی لبنان مانند انصارالاسلام و...
صورت گرفته سعودیها عملاً نتیجهای نگرفتند و طرفی بر نبستند. در فضای سوریه
با وجود هزینههای بسیار گزاف و حمایتهای بسیار زیادی که انجام دادند
نتوانستند به هدف اصلی خودشان که ساقط کردن بشار اسد بود، دست پیدا کنند.
در یمن پاشنه آشیل جدیدی برای عربستان ایجاد شده و احساس میکنند دچار مشکل
خواهند شد. وجهه عمومی عربستان در افکار عمومی بحرین، منطقه، جهان اسلام و
نظام بینالملل خدشه دار شده است. اصولاً الگوی حاکم بر منطقه در بسیاری از
موارد کفه را به نفع ایران سنگین
کرده است.
طبیعتاً
اگر به این فضا و این احساس تهدیدهایی که در حوزه منطقهای وجود دارد بحث
دستاوردهای هستهای ایران را هم اضافه کنیم متوجه میشویم که این مسائلی که
ایران را در موقعیت بالا دستی قرار میدهد سبب شده است عربستان سعودی احساس
کند که باید از منظر تقابل یا حتی تخاصم با ایران مواجهه پیدا کند و در این
راستا یارگیریهای منطقهای و حمایتهای فرا منطقهای را شدیداً در دستور کار
قرار داده است. چنان که آخرین این تلاشها را میتوانیم در بحث کاهش قیمت نفت
ببینیم؛ تاکتیکی که از آن به عنوان ابزار مؤثر برای به زانو در آوردن رقبا
و ضربه زدن به کشوری استفاده میشود که احساس میکنند در حال رشد و شکوفایی و
دستیابی به یک تفوق استراتژیک است.
رضایت
عربستان به کاهش قیمت نفت را در شرایطی که تقریباً تولید نفت عربستان حدود
10 برابر ایران است چطور ارزیابی میکنید؟ زیرا بالاخره این کاهش با توجه
به حجم صادرات عربستان بر اقتصاد این کشور تأثیر بیشتری دارد. از سوی دیگر
برخی آن را از منظر نگرانی عربستان درباره افزایش تولید نفت امریکا و توسعه
تکنولوژی تولید نفت شیل ارزیابی میکنند؛ با این حساب سهم تأثیرگذاری اضلاع
سهگانه مثلث ایران، عربستان و امریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
به
شخصه اعتقادی به وجود چالش پنهان (چنان که معدودی از تحلیلگران مطرح کرده
اند) میان عربستان و امریکا ندارم. بر عکس معتقدم فضای پیش رو و عملکرد
عربستان در منطقه کاملاً در راستای مطامع و خواستهای امریکا قرار دارد. در
حالی که کشورهای اروپایی و امریکا همچنان دچار رکود نسبی اقتصادی هستند،
طبیعی است که از کاهش قیمت نفت در راستای رشد و رونق اقتصادیشان استفاده
کنند. اما منفعت دیگر این کاهش قیمت به زانو در آوردن اقتصاد کشوری مانند
روسیه است که سعی دارد در دوران پس از جنگ سرد خود را احیا کند و در برابر
کشورهای عضو پیمان ناتو قد علم کند.
امروز کاهش
قیمت نفت به بیشترین کاهش قیمت روبل منجر شده است. بهگونهای که بعضی از
مقامات مسکو اعلام کردند که باور دارند هدف از پایین آوردن قیمت نفت به
زانو درآوردن پوتین و بیرون راندن او از عرصه قدرت سیاسی است. اما درباره
آنچه شما درباره مقایسه تولید نفت ایران و عربستان گفتید باید بگویم در این
شرایط عربستان با جمعیت کم و منابع و ذخایر نفتی که دارد شاید چندان متضرر
نشود. این ضرر نسبت به ضربهای که عربستان به رقبای خودش در بازیهای
منطقهای میزند دستاوردهایی دارد. عربستان، ایران و روسیه را مسببان بقای
بشار اسد در سوریه میداند و بنابراین نوک پیکان این سلاح اقتصادی خود را به
سمت این دو کشور نشانه رفته است که خب با منویات امریکا نیز در یک راستا
است. وجه دیگر بازی نفتی عربستان آن است که میخواهد با بهکار گرفتن ابزار
نفت، جایگاه خود در نظام بینالمللی را تثبیت کند. نارضایتی عربستان از
اینکه در دولت اوباما بحث خروج از خاورمیانه و حرکت به شرق دور در اولویت
قرار گرفته است، سبب شده است که این کشور از ابزار نفت برای فراهم آوردن
زمینه تجدید نظر در این استراتژی استفاده کند.
تا
این لحظه از نیمه خالی لیوان رابطه ایران و عربستان گفتیم؛ زمینههای
تاریخی و تعارضات معاصر منطقهای که بین دو کشور وجود داشته است. با این حال
طبیعتاً ایران و عربستان دلایل معناداری هم برای بهبود روابط دارند. چنان
که با آغاز به کار دولت یازدهم در ایران هم پیغامهای مثبتی از سوی عربستان
ارسال شد و هم سیاست خارجی دولت ایران بر مبنای تنشزدایی و گسترش روابط
قرار گرفت. ارزیابیتان از سهم رویکردهای دیپلماتیک و همین طور نقش نخبگان
سیاسی مانند آیتالله هاشمی در این زمینه چیست؟
نقش
نخبگان سیاسی در مسائل سیاست خارجی به هیچ وجه قابل انکار نیست. حل مسائل و
مشکلات میان کشورها در دنیای معاصر از طریق انعطاف، گفتوگو و مشاوره یا
حتی مداخله دیگران دور از ذهن نیست. اما معتقدم در حال حاضر مؤلفههای مربوط
به نیمه خالی لیوان چنان برجستگی دارد که شاید وجهه و اعتبار نخبگان سیاسی
نتواند اعتماد لازم برای ورود به فضای مذاکره یا کاهش سطح تنشها را در طرف
مقابل ایجاد کند.
مسائلی که الان در روابط ایران
و عربستان نقش اساسی ایفا میکند، یکی رقابتهای ایدئولوژیک یا همان چیزی
است که دیگران از آن با عنوان شیعه هراسی نام میبرند و دیگر بحث سهم طلبی
از نفوذ منطقهای است که به طور غیر مستقیم طرفین را وارد یک تقابل خاموش
کرده است. حال اینکه آیا ساختارها یا زیرساختهای مؤثر بر تصمیمسازی و
تصمیمگیری در هردو کشور این اجماع را دارند که در راستای منافع کلانتر از
این وضعیتهای میدانی عبور کنند یا نه موضوعی است که چندان مشخص نیست.
هر
چند به نظر میرسد هنوز شرایط برای چنین تصمیمی مهیا نیست. الان در
حوزههای مناقشه برانگیزی چون بحرین، یمن، لبنان، سوریه و عراق به عنوان
پنج نقطه کلیدی که تعارضات جدی است و بعضاً جزو اولویتهای بازیگران منطقهای
به شمار میرود، شرایطی حاکم است که جز با تصمیم بنیادی و ساختاری نمیتوان
از آن عبور کرد.
آیا وارد شدن شخصیتها و نخبگان میتواند به حل این مسائل کمکی کند؟
در
شرایط فعلی گمانه زنی در این زمینه کار سختی است. تعلل جناب آقای هاشمی
برای ورود به این بحث نیز تا حدودی نشانه قوت عوامل منفی اثرگذار بر روابط
است و شاید به همین دلیل است که ایشان پیشقدم نمیشود. در زمانی که آقای
روحانی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شدند این اظهار آمادگیها صورت گرفت.
اما سخنان چندی پیش رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که دخالتشان در این امر را
مشروط به خواست نظام کردند و گفتند: «اگر نظام از من بخواهد و توافق صورت
بگیرد...» خود نشان از سنگین و مشکل بودن مسیر بهبود روابط دو قدرت بزرگ
منطقه خلیج فارس است.
طی
چند ماه اخیر انگشت اتهام حمایت مالی و تجهیزاتی از داعش به صورت رسمی به
سمت عربستان گرفته شد و این موضوعی بود که حتی برخی همپیمانان غربی عربستان
نیز به آن اذعان داشتند. آیا این امکان وجود دارد که عربستان الگوی رفتار
امریکا با گروههای خود ساختهاش یعنی القاعده و طالبان را در پیش بگیرد؟ آن
هم در شرایطی که موضوع داعش یک اتحاد طبیعی میان ایران و متحدان عربستان
به وجود آورده است و طبعاً کفه عربستان را در این مناسبات سبک میسازد...
در مورد حمایت از گروههای مختلف تروریستی و تکفیری که این روزها در سوریه و عراق فعالیت میکنند چند روایت مختلف وجود دارد.
عدهای
بر این باور هستند که دولت عربستان و حتی کشورهای همسو با آن برای نجات
خود از مشکلات داخلی و جریانهای جهادی منتقد حکومت خود سعی میکنند که برای
کنترل و مهار این نیروها، آنها را روانه نبرد با دولتهای دیگر در منطقه
کنند. این عده بر این باورند که جنگ افغانستان و بازگشت (به عربستان)
نیروهای عرب حاضر در افغانستان که ماهیتی جنگجویانه، انقلابی و حتی ضد غرب
به خود گرفته بودند میتوانست برای این کشور خطرناک باشد. لذا ملاحظات
امنیتی ایجاب میکرد که این نیروها در مقاطع مختلف در مناطقی مانند چچن،
بوسنی یا عراق و سوریه کنترل و مدیریت بشوند.
اما
روایت دیگر بر این باور است که ما بخواهیم یا نخواهیم دولت عربستان دولتی
است مذهبی که شدیداً توسط تفکر وهابی اداره و کنترل میشود. جریان سلفی
رادیکال درصدد این است که در کانونهای منطقهای به اهداف خودش دست پیدا کند و
عربستان ناچار به گردن گرفتن این تعهد ایدئولوژیک شده است.
گروه
دیگری هم یک روایت میانهتری را مطرح میکنند و آن اینکه عربستان در حال
واگذار کردن نفوذ منطقهای خود به ایران بود و برای مقابله با این روند به
عوامل غیر رسمی منازعه در محیط سیاسی منطقه روی آورد.
در
این میان اگر چه شاید یکی از اهداف عربستان انزوای ایران و متحدان منطقهای
ایران بود، اما عواقب سوء این جریان در بلند مدت از طریق بازگشت این
نیروهای افراطی و بازسازی آن در عربستان دامن این کشور را خواهد گرفت. این
سه روایت هر کدام طرفداران خاص خود را دارند. اما دست کم تحلیل محتوای
رسانهای و مواضع نخبگان عربستان سعودی تا الان نشان از ابراز ندامت و
پشیمانی از این حمایتها نداشته است.
تحلیل و ارزیابیتان از رفتاری که دولت یازدهم در قبال عربستان دارد و رابطهای که با این کشور اتخاذ کرده است، چیست؟
در
عرصه سیاست خارجی به واسطه تعهداتی که دولت آقای روحانی برای خود ایجاد
کرده بود، حل بحث تحریمها و مسائل هستهای در اولویت قرار گرفت و تا حدودی
باید گفت که بیشتر توان سیاست خارجی ایران معطوف به این امر شد. همین مسأله
گشودن چند جبهه در حوزه مناسبات خارجی را دشوار کرد. اما با توجه به
حوزههای درگیری و چالشها تمایلی از طرف عربستان برای حل چالشها دیده نشده
است.
بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم سیگنالها و
علائمی از طرف ایران برای مذاکره با عربستان مطرح شد اما در عمل استقبال
چندانی به عمل نیامد. اما واقعیت آن است که مسائل ایران و عربستان تا حدود
زیادی به نتیجه مذاکرات هستهای و نتیجه صحنه عملیات در سوریه و کشورهای
دیگر بستگی دارد. تا زمانی که بحرانهای منطقهای با همین شدت جریان داشته
باشند امید چندانی به حل اختلافها وجود ندارد و اگر رفت و آمدی هم رقم
بخورد به باور من بیشتر جنبه ویترینی و نمادین دارد.
عجیب
این است که با وجود اینکه عواقب سیاستهای کشورهایی چون عربستان ممکن است
دامنگیر خودشان هم بشود و موضوع تروریسم داعش حتی برای کشورهای اروپایی نیز
مسأله ساز شود، اما گویا قصدی برای جبران مافات وجود ندارد.
نظر شما