دوشنبه ۰۲ مهر ۱۴۰۳ - 2024 September 23

جدال هاشمی و محمد خامنه‌ای؛ امام از سفر مک‌فارلین بی‌خبر بود؟

کد خبر: ۳۷۸۵۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۶
دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با صدور بیانیه‌ای، اظهارات اخیر آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای را «داستان‌های تخیلی» و «توهین به امام امت(ره)، رهبری نظام و نظام اسلامی» خوانده و هشدار داده «مطالب زیادی از حرف‌ها و اقدامات ناسپاسانه وی هست که به خاطر حفظ آبرو و حرمت بیت شریف خامنه‌ای، به خصوص رهبر معظم انقلاب، از بیان آن خودداری می‌کنیم.»
 
آیت‌الله محمد خامنه‌ای، نماینده دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با نشریه «رمز عبور» که بیانیه دفتر هاشمی رفسنجانی آن را دارای «ادبیات ساختارشکنانه» توصیف کرده، مدعی شده: «یکی از دلایل وقوع سفر مک‌فارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود. یعنی سفر مک‌فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آن‌ها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.» او افزود: «بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطن‌دوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همه‌جانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد و سید مهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد.»
 
رابرت مک‌فارلین، مشاور عالی امنیت ملی در دولت رونالد ریگان بود که خردادماه ۱۳۶۵ به همراه گروهی از دیپلمات‌های آمریکایی، طی سفری مخفیانه با هویت جعلی ایرلندی به تهران آمد و تلاش کرد با استفاده از شرایط جنگ ایران و عراق و وعدۀ فروش موشک‌های هاگ به ایران، باب گفت‌وگو با مقامات سیاسی ایرانی را بگشاید. او در این سفر دو هدف را دنبال می‌کرد؛ نخست درخواست میانجی‌گری ایران برای آزادی هفت گروگان آمریکایی در لبنان که آمریکا تصور می‌کرد در اختیار حزب‌الله لبنان هستند و دیگری فراهم آوردن فضایی مبتنی بر احترام، اعتماد و اطمینان متقابل برای ایجاد دورۀ جدیدی از روابط دوجانبه با افرادی که می‌پنداشت «مقامات میانه‌روی آینده ایران» خواهند بود. این سفر اما در ‌‌نهایت با افشای سفر و محتوای مذاکرات و البته خودداری مقامات ارشد سیاسی ایران از دیدار با هیات آمریکایی ناکام ماند و به ماجرای «ایران‌گیت» یا «ایران - کنترا» مشهور شد.
 
۲۸ سال پس از این سفر، محمد خامنه‌ای گفته است: «باند هاشمی از مدت‌ها پیش با آمریکا ارتباط داشتند، مثلاً کنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آن‌ها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت‌وآمد بودند. اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی قربانی‌فر که نقش دلال اسلحه را بازی می‌کرد و طرف سازمانی او‌‌ همان مشاور موسوی بود، دوم برادرزاده هاشمی که به بهانه تهیه اسلحه با قربانی‌فر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکایی‌ها و امید آن‌ها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود. نهایتاً پس از مطالعات و بررسی‌هایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوعی توافق برای مدیریت آینده کشور کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهم‌ترین قسمت روابط مذکور بود به‌‌ همان ملاقات معروف مک‌فارلین معاون رئیس‌جمهور آمریکا با شخص اکبر هاشمی موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیش‌بینی شده بود. تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند. تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر می‌خواستند به موضع مطمئنی برسند. در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک‌فارلین، برای محکم‌کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید به نظر آن‌ها بیت منتظری مهره سوخته‌ای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمام شده به نظرشان می‌رسید. هاشمی در ایران هم اطرافی یا اطرافیانی داشت که این ارتباط را در رقابت با بیت منتظری تقویت و تسریع می‌کردند و در مذاکرات تهران او را مترجم فیمابین معرفی کردند و ارتباط او با ساواک در عراق را بیت منتظری قبلاً منتشر کرده و مدرک آن بطور گسترده در مجلس شورای اسلامی پخش کرده بودند که گویا با حمایت جریان رئیس مجلس ماست‌مالی شد.»
 
محمد خامنه‌ای با بیان اینکه «موضوع اصلی ملاقات مک‌فارلین و ریسک سفر او اگر کشف می‌شد کاخ سفید و حزب متبوع رئیس‌جمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار می‌داد»، افزود: «موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه می‌ماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ـ چه رسد به مجلس و امام ـ هم بویی نمی‌بردند. در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر می‌افتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند، همانطور که طرح ترور امام توسط قطب‌زاده یکی از آن‌ها توطئه‌ها و از قرار شنیده‌ها ـ اصرار منافق نفوذی در ریاست جمهوری زمان مرحوم رجایی به نام کشمیری برای بردن کیف محرمانه به همراهی رجایی به ملاقات امام ـ که آقای سیداحمد خمینی اجازه بردن کیف بدون بازدید را نداده و جان امام را حفظ کرده بود ـ توطئه دیگر بود. به هر حال، این ملاقات‌ها کاملاً حساب شده و امنیتی بود، مک‌فارلین با گذرنامه ایرلندی و با نام دروغی به ایران آمده بود. برای آنکه سفر او کشف نشود، به کمک یکی از همدستان آن‌ها در سپاه آن روزگار، او را بدون عبور از گذرگاه‌های رسمی مستقیماً به هتل برده بودند، بدون آنکه کسی حتی مأمورین حساس دولتی متوجه شوند.»
 
خامنه‌ای در این گفت‌وگو که هفته گذشته منتشر شد، مک‌فارلین، مشاور امنیت ملی کاخ سفید را به اشتباه «معاون رئیس‌جمهور آمریکا» و «شخص دوم آمریکا» عنوان کرده و در ادامه روایتش گفته: «پس از یک جلسه مقدماتی، قاعدتاً خود هاشمی وارد مذاکره شده بود چون مسلماً شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد گرچه به دروغ این ملاقات را منکر شدند و گفتند که مک‌فارلین از اینکه با مقامات عالیه روبرو نشده عصبانی بوده. ولی خود هاشمی در جلسه غیررسمی مجلس (که ضبط شده) پس از بروز فضاحت موضوع هرگز نگفت که ملاقاتی نکرده است بلکه گفت: حیف نگذاشتند که کار به آخر برسد چون این کار یک «فتح‌الفتوح» بود. اما به دروغ به امام وانمود کردند که مک‌فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانی‌ها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشته‌اند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیرقابل قبول بود. به امام وانمود کردند که این هیأت بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمده‌اند و گذرنامه تقلبی داشته‌اند و حال آنکه در گزارش‌ها و مصاحبه‌های بعدی هاشمی و هیأت مربوط ایرانی با تمام تناقض‌هایی که در گفتارشان هست، به این موضوع اقرار دارند که حداقل از یک سال پیش از آن یعنی در سال ۱۳۶۴ این روابط برقرار بوده و ایرانی‌ها از خصوصیات سفر و حتی ساعت ورود آن‌ها و اسامی واقعی افراد آمریکایی - اسرائیلی مطلع بوده‌اند و ساعت‌شماری می‌کرده‌اند. علم و اطلاع هیأت ایرانی به جعل گذرنامه و اقدام قضایی و جزایی نشدن مجرمین، گناه دیگر هیأت ایرانی است، جرم جعل چند سال زندانی دارد. سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال می‌شد.»
 
وی افزود: «چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید. دولت آمریکا با زیرکی برای پنهان کردن اصل منظور از سفر (که نوعی توافق سیاسی برای رهبری پس از امام بود) به سرعت خودش موضوع کنترا‌ها را مطرح کرد تا مهره‌های آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات سیاسی فراموش شود و به همین دلیل بود که مک‌فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا به دروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده و حتی تظاهر به خودکشی کرد. اما اصل قضیه دلالی سیاسی و مهره‌سازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد. از جمله اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود و ضمناً مقدمات یک توافق قطعی را فراهم کنند، البته آمریکا از خامی و بی‌تجربگی طرف ایرانی استفاده‌های موردی هم می‌کرد از جمله آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان. طی ریاست جمهوری هم زمزمه مادام‌العمر کردن ریاست جمهوری برای هاشمی هم شروع شد که با هوشیاری مقام معظم رهبری توطئه خنثی شد. ریاست جمهوری هاشمی مقدمه‌ای برای هماهنگ‌سازی امور و زمینه‌سازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بی‌مقدمه مجلس خبرگان رهبری، آقای خامنه‌ای انتخاب شد و کار از کار گذشت و توطئه آمریکایی به راه دیگری افتاد که نمونه آن فتنه‌های سال‌های ۷۸ و ۸۸ است و این حکایت همچنان باقی است.»
 
نامه نمایندگان را قهراً امضا کردم
 
سید احمد حسینی سیرجانی، جلال‌الدین فارسی، کمال‌الدین نیک‌روش، سید محمد خامنه‌ای، سید حسین موسویانی، حسنعلی النجفی رهنانی، فهیم کرمانی و ابراهیم اسرافیلیان، هشت نماینده مجلس دوم بودند که سؤالی ۵ بندی از علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت درباره سفر مک‌فارلین پرسیدند که با عتاب امام خمینی روبرو شد. حال محمد خامنه‌ای می‌گوید: «سفر مک‌فارلین و هیأت مرکب آمریکایی - اسرائیلی به ایران کاملاً مخفی بود و کشف آن جرم بزرگی در چشم امام و مردم به حساب می‌آید و شاید اکبر هاشمی را برای همیشه از اهدافش دور می‌کرد. به همین دلیل طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را می‌دانستند که یکی از آن‌ها کنگرلو مشاور سیاسی نخست‌وزیر موسوی بود گرچه به احتمالی خود موسوی در جریان نبود. البته بعد از رسوایی به سرعت به یکی دو نفر سربسته و تحت عنوان کشف راهی جدید برای تهیه اسلحه مطالبی گفته بودند تا ادعا کنند که موضوع سری نبوده ولی با وجود این، وقتی ما از وزیر خارجه به طور خصوصی پرسیدیم که آیا از این سفر سری اطلاع داشته؟ جواب داد که به هیچ وجه اطلاع نداشته است. یعنی شخصی غیرمسئول در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسئول‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی ایران از آن مطلقاً خبری نداشت و این اهمیت سرّی و محرمانه بودن آن را می‌رساند و علت سرّی بودن آن هم معلوم بود.»
 
خامنه‌ای می‌افزاید: «من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم. وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمی‌کردم که چنین کار مهم خودسرانه‌ای بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول انجام شده باشد گرچه از مهمل‌کاری و بی‌منطقی طرف ایرانی عامل آن خبر داشتم. بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند. من شخصا طبق وظیفه خودم نامه‌ای با طرح یک سؤال کلی به وزیر خارجه نوشتم، دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه‌ای کردند و سؤالاتی که امام را عصبانی و ناراحت می‌کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند، من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا ۷ امضا هست، همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آن‌ها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش‌فرض‌های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضاکننده‌ها حمله شدید کردند و کار آن‌ها را بد‌تر از کار اسرائیل دانستند. وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم، به جای آنکه ناراحت شوم، سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت. ابتدا تصمیم گرفتم که از مجلس استعفا دهم ولی دیدم توهین به امام است و دلم راضی نشد. یکی از دوستان امضاکننده خیلی نگران به منزل ما آمد و پرسید که من چه خواهم کرد، آیا صلاح هست به مجلس برویم یا نه؟ من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کرده‌ایم و نگرانی ندارد. من روز مقرر به مجلس خواهم رفت، ولی با وجود شهامتی که این کار در آن جو شدید می‌خواست من راحت بودم گرچه حتی احتمال می‌دادم که در مجلس اولین فرد پاسدار به محض ورود، اسلحه به روی من خواهد کشید. عجیب این بود که همه پاسداران و حتی مستخدمان مجلس آن روز بطور بی‌سابقه‌ای با لبخند و شوخی و احوالپرسی با من روبرو شدند و حتی یکی از افراد هیچ وقت جواب سلام مرا نمی‌داد، آن روز با روی خوش خودش به سلام مبادرت کرد و این وضع عجیب خیلی معنی داشت و بعد‌ها هم برخی از خواص و عوام به امام نکاتی را گفته و حرف‌هایی زده بودند.»
 
وی درباره حضورش در جلسه آن روز مجلس گفت: «از قضا آن روز در صحن مجلس طرح سؤال از قوه قضائیه مطرح بود و من یکی از سخنرانان و اولین سخنران موافق طرح بودم. منشی وقتی طرح را مطرح کرد و گفت آقای خامنه‌ای موافق اول صحبت کنند، رئیس مجلس که شاید باور نمی‌کرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنه‌ای نیامده! منشی گفت: ایشان حضور دارند و من مشغول دفاع از طرح شدم. هاشمی در این باره در سایت شخصی خودش با عبارت تحقیر‌آمیزی نوشته که آن روز «محمد خامنه‌ای» بدون آقا و سید و القاب رایج، خیلی ترسیده بود! گوینده این ادعا باید اینقدر شعور داشته باشد که کسی که ترسیده باشد آن‌گونه اول وقت به مجلس نمی‌آید و اولین نفر از طرحی که عنوان خطرناک «سؤال از قوه قضائیه» را دارد، دفاع نمی‌کند. من آن روز چند بار وسوسه شدم گله‌ای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود، از صاحبخانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم. دلیل آنکه سؤال را پس گرفتیم هم نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این ۸ نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می‌شدند و شخص خاطی که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می‌کرد. شنیدم بعد‌ها افراد محترمی از حوزه و از بازار تهران به امام اعتراض کرده بودند و ایشان قول داده بود جبران کند. توده مردم هم هر جا به ما می‌رسیدند در مساجد و نماز جمعه به ما دلداری می‌دادند و ابراز حمایت می‌کردند، هیچ کس جز معدود مزدوران هاشمی و خط نحس آن‌ها به ما ۸ نفر توهین نکرد و هدف آن‌ها نه فقط ۸ نفر بلکه به جناح معروف به ۹۹ نفر مخالف موسوی بود و حتی کار به حمله به روزنامه رسالت و بازاریان رسید. همیشه تهمت طرفداری از مالکین و خوانین به این جماعت می‌زدند. غیر از این فشار مصنوعی فحاشان باند هاشمی و موسوی و امثال آن‌ها، هیچ فشاری به ما نرسید بلکه‌ همان‌طور که گفتم جو سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود و خط چپ که ادعای مخالفت با آمریکا و لیبرال‌ها را داشتند، مفتضح شده بودند که در جناح طرفداران آمریکا قرار گرفته‌اند و به دروغ شعار می‌دهند.»
 
پاسخ دفتر هاشمی: این یک داستان تخیلی است
 
دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی روز گذشته با صدور بیانیه‌ای به این اظهارات آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای پاسخ داد که متن کامل آن بدین شرح است:
آنانی که عبارت تنبیهی و سؤالی «این تذهبون؟!» را در ادبیات سیاسی انقلاب اسلامی شنیده‌اند، خوب می‌دانند که امام عزیز این عبارت را زمانی بر زبان جاری کردند که گروهی با تجاهل و تغافل، نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی، درصدد آمریکایی جلوه دادن مبارزات مردم و نهضت روحانیت در ایران بودند، اما خوب است که قبل از ورود به مبحث، از سابقه این اصطلاح در تاریخ اسلام بدانیم که بسیار خواندنی و شنیدنی است. خداوند متعال در سوره تکویر پس از سوگندهای محکم بر حقانیت قرآن و رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «انه لقول رسول کریم» و در ادامه با رد سخنان توهین‌آمیزی که کافران و مشرکان علیه پیامبر(ص) و اسلام در جامعه پخش می‌کنند، در آیات ۲۲ تا ۲۵ می‌گویند: «پیامبر دیوانه نیست و در موارد وحی، بخیل نیست و قرآن کلام شیطان رجیم نیست» و سپس با قهر الهی خویش می‌فرمایند: «فاین تذهبون؟!»
 
حضرت علی(ع) نیز در خطبه ۸۷ نهج‌البلاغه، با دلی پرخون، از علمایی گلایه و شکوه می‌نمایند که «خویش را عالم خوانده، در صورتی که عالم نیست، یک سلسله نادانی‌ها را از جمعی نادان‌تر فرا گرفته! و مطالبی گمراه کننده از گمراهانی آموخته، دام‌هایی از طناب‌های غرور و گفته‌های دروغین بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر امیال و خواسته‌های خود تطبیق می‌دهد، حق را به هوس‌ها و خواهش‌های دلش تغییر می‌دهد و می‌گوید از بدعت‌ها کناره گرفته‌ام، ولی در آن‌ها غلت می‌زند، چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حیوان، راه هدایت را نمی‌شناسد، پس او مرده‌ای است در میان زندگان».
 
امام علی(ع) در ادامه خطبه خویش می‌فرمایند: «فاین تذهبون و انی توفکون و الاعلام قائمه و الآیات واضحه و المنار منصوبه فاین یتاه بکم و کیف تعمهون؟!» یعنی: کجا می‌روید؟ رو به کدام طرف می‌کنید؟ پرچم‌های حق برپاست، نشانه‌های آن آشکار است! با اینکه چراغ‌های هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا می‌روید؟ چرا سرگردانید؟!» این سخنان که معلوم است از ‌‌‌نهایت خشم مولی‌الموحدین علی(ع) نسبت به جهالت یک عده عالم!! بر زبان آمده، در طول ۱۴۰۰ سال تاریخ اسلام در نهج‌البلاغه مستور بود، تا اینکه دوباره در ۲۹ آبان سال ۱۳۶۵ (در حمله گروهی به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به خاطر جریان مک‌فارلین) بر زبان سلاله پاک آن امام همام، یعنی امام خمینی(ره) جاری شد و با اینکه آن عزیز مهربان تأکید می‌کنند که «نمی‌خواهم در این روز مبارک (عید مبعث) اسباب افسردگی اشخاص بشوم» چنان ناراحت، افسرده و خشماگین هستند که با همه مهربانی‌هایش، می‌فرمایند: «چرا می‌خواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دودستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ این تذهبون؟ من نمی‌توانم آن‌طوری که می‌خواهم، با شما صحبت کنم و نمی‌خواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟!»
 
امام(ره) در ادامه تأکید می‌فرمایند: «لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تند‌تر است، از لحن خود کاخ‌نشینان آنجا تند‌تر است. شما را چه شده است این‌طور شدید؟ شما که این نبودید بعضی‌تان. من بعضی‌تان را می‌شناسم، شما این‌طور نبودید. من امیدوارم که شما باز توجه کنید به مسائل، توجه کنید به دنیا، توجه کنید به خودتان، توجه کنید به قدرت خودتان، نشکنید این قدرت را، گرچه شما‌ها نمی‌توانید، لکن نباید یک همچو کاری در ایران بشود. من نمی‌خواهم دل شما را بشکنم، لکن شما دل ملت ما را نشکنید، شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کار‌ها را...» (صحیفه امام، جلد ۲۰، صفحات ۱۵۹ تا ۱۶۳)
 
سال‌ها گذشت و ناگهان یکی از‌‌‌ همان مخاطبان عتاب‌آلود امام خمینی(ره) در ماجرای مک‌فارلین، در تناقضی آشکار، اول می‌گوید: «من قبول نکردم که آن نامه [به وزیر امور خارجه] را امضا کنم، قهراً امضا کردم و به دام آن‌ها افتادم.» در ادامه می‌گوید: «کار درستی کرده‌ایم.» این آقا که نامش در تاریخ انقلاب اسلامی یک ‌بار، آن هم به خاطر حمله به دلسوزان انقلاب و به عنوان مخاطب امام راحل در «این تذهبون؟» آمده، ماجرای مک‌فارلین را که امام عزیز آن را باعث «به عزا نشاندن کاخ سفید» می‌دانند (صحیفه، ج ۲۰، ص ۱۶۰)، موجب «افتضاح» ایران می‌خواند!
 
گویا این شخص با سوءاستفاده از فضای غبارآلوده زمان که یاران و اهل بیت امام عزیز را به جرم وابستگی‌های علمی و نسبی می‌نوازند و دیگران به تماشا نشسته‌اند و فعلاً سکوت اختیار کرده‌اند! متوسل به نشریه‌ای وابسته به جریان انحرافی می‌شود که فهرست مطالب آن در ۷ شماره نشان می‌دهد که از الفبای رسانه‌ای، فقط توهین و تهمت را به عنوان «رمز عبور» از راه اندیشه‌های امام و زنده نگه داشتن القائات جریان انحرافی آموخته است که البته بر گردانندگان آن نشریه حرجی نیست. اما تعجب از رسانه‌های مدعی ارزش‌مداری و پیروی از امام و رهبری است که با ذوق و ولع تمام، هر مطلبی را، ولو حاوی توهین به امام(ره)، رهبری و بزرگان انقلاب اسلامی، صرفاً به خاطر اینکه توهین به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در آن برجسته است، منتشر می‌کنند و گویا هدف، آن‌چنان وسیله را برایشان توجیه می‌کند که فراموش کرده‌اند، مطالب نویسنده سراسر توهین به امام امت(ره)، رهبری نظام و نظام اسلامی است. فراموش کرده‌اند، آیت‌الله بهشتی، اگر تمامیت‌خواه بود که به فرموده امام خمینی(ره) «مظلوم نمی‌زیست و مظلومانه به شهادت نمی‌رسید.» اما خطاب ما در این مقال به آقای سید محمد خامنه‌ای است که به خاطر کسوت و نسبت خویش، باید آیینه تمام‌نمای انصاف، عدالت و حقیقت باشد. شخصیتی که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در گرماگرم‌‌‌ همان روزهایی که جامعه به خاطر ناراحتی امام به چنان حالتی رسیده بود که خود او فکر می‌کرد: «پاسداران در مجلس اسلحه به روی وی خواهند کشید»، درباره کارشان می‌گوید: «آن‌ها به وظایف نمایندگی عمل کرده‌اند.» (خاطرات سال ۶۶، دفاع و سیاست، ص۴۹، پنجشنبه ۱۳ فروردین)
 
کاش دایره توهین‌های آقای محمد خامنه‌ای و افرادی امثال ایشان که معلوم است به خاطر سر باز کردن یک دمل چرکین ۲۸ ساله است، با هر دلیل و انگیزه‌ای، محدود به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود و مانند بعضی از گروه‌های دیگر، با توهین و تهمت به «هاشمی عزیز» (در تعبیر امام راحل) روح بغض‌آلود خود را تسکین می‌داد، اما گویا کینه‌های او نسبت به شخص آیت‌الله هاشمی رفسنجانی آن‌قدر عمیق است که ابایی ندارد برای تخریب ایشان دانسته یا ندانسته اندیشه‌های امام را به آتش بکشد و بر تفکرات مدبرانه ایشان، خاکستر فریب بپاشد و بگوید که انقلاب از اساس طرح آمریکایی‌ها بود!! ابایی ندارد آیت‌الله دکتر بهشتی را که با عمامه در آتش کینه نفاق سوخت و به تعبیر امام راحل به تنهایی یک ملت بود و مظلوم شهید شد و هنوز هم مظلوم است، با «ظاهری لیبرالیستی» و «تمامیت‌خواه» بخواند. ابایی ندارد مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی، فرزند برومند امام(ره) را مستقیم و یا با عبارت «جماران‌نشینان» شریک توطئه آمریکایی‌ها و القاءکنندگان مطالب خلاف واقع و گزارش‌های دروغ به امام معرفی کند. ابایی ندارد حتی برادرش، آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب و ۸۰ مجتهد فقیه مجلس خبرگان را در انتخاب رهبری پس از امام، فریب‌خورده آمریکا بنامد و بالا‌تر از همه ابایی ندارد که بگوید امام از اول تا آخر مبارزه و پیروزی، تحت تأثیر گروهی بودند که برای آمریکا کار می‌کردند و امام تصمیمات مهم خود را براساس القائات دیگران و اطرافیان می‌گرفتند!!
 
به قول مولا علی(ع) به خاطر طناب غرور، حق را به هوس‌ها و خواهش‌های دلش تغییر داده و با اینکه پس از آن نهیب امام راحل، امضای خود را پس گرفته بود، اما انگار دقیقاً مصداق‌‌‌ همان جمله امام علی(ع) است، چون «گفته بود از بدعت‌ها کناره گرفته‌ام، ولی در آن‌ها غلت می‌زد.»
 
آقای سید محمد خامنه‌ای در داستان‌های تخیلی که برای ارضای نفسانیات خود ساخته، درباره ریاست جمهوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی می‌گوید: «اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن!! نزدیک شود و این یک توطئه آمریکایی بود.»، حال آنکه در مهرماه ۱۳۶۶ که هنوز آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی بود و آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور و امام(ره) در قید حیات بودند، وقتی از آیت‌الله خامنه‌ای می‌پرسند: «نظر شما در مورد کاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی برای آینده ریاست جمهوری چیست؟» می‌فرمایند: «البته این قضیه هنوز مطرح نشده، ولی من آقای هاشمی رفسنجانی را برای همه مسؤولیت‌ها صد درصد می‌پسندم و تأیید می‌کنم. من شخصی گیرا‌تر، شیرین‌تر، محبوب‌تر و کارآمد‌تر از آقای هاشمی رفسنجانی در بین مسؤولین جمهوری اسلامی ایران برای پست ریاست جمهوری و دیگر مسؤولیت‌های مهم سراغ ندارم.» (روزنامه رسالت، ۲۷ مهرماه ۱۳۶۶)
 
آقای سید محمد خامنه‌ای، احتمالاً در روز رحلت امام و انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران، نبودند و یا احتمالاً به قول امام علی(ع) به عنوان «مرده‌ای در میان زندگان» آن روز را از تقویم عمر خویش کم کرده بود، وگرنه همگان می‌دانند که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی چه نقشی در آن مقطع برای تعیین رهبری داشته‌اند!! و خنده‌دار است که ادعا می‌کند: «ریاست جمهوری هاشمی مقدمه‌ای برای هماهنگ‌سازی امور و زمینه‌سازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود، ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بی‌مقدمه مجلس خبرگان، [آیت‌الله] خامنه‌ای انتخاب شدند و کار از کار گذشت.» امروز دیگر حتی دانش‌آموزان مقطع ابتدایی در ایران می‌دانند که ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پس از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی بود و این‌گونه سخن گفتن، مصداق‌‌‌ همان جمله امام علی(ع) است که «عالم نیست، یک سلسله نادانی‌ها را از جمعی نادان فرا گرفته و مطالبی گمراه کننده را از گمراهانی آموخته.»
 
اگرچه پاسخ گفتن به ادبیات ساختارشکنانه آقای محمد خامنه‌ای در شأن هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی در جمهوری اسلامی نیست، اما چون مستمسک همه کینه‌جویان انقلاب، نظام اسلامی، امام راحل و شهدای عزیز شد و نوعی یأس انقلابی را در جامعه ایران اسلامی تزریق می‌کند، باید گفت که حقانیت راه امام(ره) و انقلاب اسلامی آن قدر آشکار است که با چنین ابرهای تیره و تاری کتمان نمی‌شود.
 
البته سابقه محبت‌های آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به ایشان به سال‌های قبل از انقلاب می‌رسد و مطالب زیادی از حرف‌ها و اقدامات ناسپاسانه وی هست که به خاطر حفظ آبرو و حرمت بیت شریف خامنه‌ای، به خصوص رهبر معظم انقلاب، از بیان آن خودداری می‌کنیم و امیدواریم مردم عزیز از تکرار توهین‌های این شخص به امام عزیز، رهبر معظم و بزرگان شهید انقلاب در این مقال بر ما ببخشایند که برای تبیین موضوع لازم بود!!
 
و کلام آخر اینکه چرا کسانی که در جریان تصمیمات انقلاب، دفاع مقدس، توطئه‌های ریز و درشت ضد انقلابیون و منافقین در این کشور هستند، در این‌گونه موارد که بدیهیات انقلاب تحریف و تخریب می‌شود، سکوت کرده و برای دفاع از نظام اسلامی، سخنان سخیف و داستان‌سرایی‌های تخیلی گروهی بغض‌آلود را پاسخ نداده و تماشاچی شده‌اند؟!
 
مهدی طباطبایی: امام از ماجرای مک‌فارلین کاملا آگاه بودند
 
در واکنش به اظهارات محمد خامنه‌ای درباره ارتباط هاشمی با آمریکا، حجت‌الاسلام والمسلمین سید مهدی طباطبایی، استاد اخلاق به روزنامه «جمهوری اسلامی» گفته است: «من در جریان این مطلبی که توسط آقای سید محمد خامنه‌ای مطرح شده است بوده و هستم؛ کاملا هم مطلع می‌باشم. بنده در آن زمان هم نماینده مجلس و هم عضو کمیسیون سؤالات بودم. کمیسیونی که تعیین می‌کرد چه سوالاتی و چگونه از وزرا و مسئولان مطرح شود.»
 
این استاد اخلاق افزود: «گفته شده است که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از‌‌ همان اوایل انقلاب به دنبال ارتباط با آمریکا بوده است! این کذب است. بنده چه زمانی که نماینده مجلس بودم و چه در حال حاضر نه اعتقاد و نه باور داشتم که آیت‌الله هاشمی می‌خواسته به نوعی با آمریکا ارتباط برقرار کند. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یکی از مطیع‌ترین و فرمانپذیر‌ترین اشخاص در اطراف حضرت امام(ره) بود. بنده تمامی اطرافیان امام(ره) را در آن زمان را به طور کامل می‌شناختم اما آیت‌الله هاشمی امکان نداشت اقدامی خلاف نظر حضرت امام انجام دهد و یا خدای نکرده ذره‌ای شبهه در ذهن خودش نسبت به امام داشته باشد تا جایی که ذهن یاری می‌کند و تاریخ نشان می‌دهد ایشان مشاور امینی برای امام بوده و هیچ توبیخی هم از امام نداشته‌اند.»
 
وی با اشاره به سخنان آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای در خصوص ماجرای مک‌فارلین تصریح کرد: «بنده زود‌تر از هر کسی از قضیه مک‌فارلین باخبر شدم.‌‌ همان روزی که این افراد وارد کشور شدند به حضور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رسیدم و از وی در خصوص ورود یکسری افراد خاص با هواپیمای خاص سؤال پرسیدم. خوب بنده در آن زمان نماینده مجلس بودم، آقای هاشمی رفسنجانی تنها یک کلمه پاسخ دادند و گفتند امام در جریان امر قرار دارد، خیال شما راحت باشد. من هم آن زمان که نماینده مجلس بودم و هم اکنون به آقای هاشمی اطمینان داشته و دارم وقتی که گفتند امام در جریان هستند بنده دیگر پیگیری نکردم و آرام شدم.»
 
وی هدف سفر مک‌فارلین به تهران را‌‌ همان چیزی عنوان کرد که مسئولان وقت تشریح کردند و گفت: «ماجرا‌‌ همان چیزی بود که آقایان مذاکره‌کننده آن را اعلام کردند هم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، هم آقای محسن رضایی که در جریان این مذاکرات بودند را از یاران و معتمدین امام(ره) می‌دانم.»
 
این نماینده سابق مجلس با تاکید بر اینکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به مانند قلمی در دست حضرت امام(ره) بود، افزود: «این جسارت به ساحت حضرت امام(ره) است که بگوئیم ایشان در جریان امور کشور قرار نداشتند یا اطلاعات نادرست به ایشان داده می‌شده است. این تصور توهمی بیش در کارنامه سیاسی امام نیست. هنوزم‌ هم نمی‌توانم قبول کنم که امام(ره) در جریان این ملاقات نبوده باشند زیرا ایشان در مصالح انقلاب، اسلام و مردم با کسی تعارف نداشتند و قدرتمندانه برخورد می‌کردند. ساواک نیز در شرح حال امام(ره) نوشته بود که ایشان مردی مقتدر، توانمند و باهوش است. حال این نکته حائز اهمیت است که شخصیت برجسته، مقتدر و آگاهی مثل حضرت امام خمینی(ره) چطور می‌توانستند در جریان مسئله به این مهمی (مک‌فارلین) نباشند!»
 
این استاد اخلاق با اشاره به نامه طرح سؤال از وزیر امور خارجه وقت توسط چند نفر از نمایندگان گفت: «آن روزی که این مطلب در مجلس شورای اسلامی عنوان شد، برنامه‌ریزان اصلی‌اش ۲ نفر بودند: آقایان سید محمد خامنه‌ای و زواره‌ای که از قدیم با هم رفاقت داشتند و حقوقدان هم بودند. این دو استدلال‌های قانونی برای کار خودشان می‌‌آوردند، من هم با‌‌ همان استدلال‌های قانونی به آن‌ها می‌گفتم که طبق قانون اگر هم مذاکراتی صورت گرفته قطعا رهبر انقلاب نظر مثبت داشتند که این اتفاق افتاده است، اما آن‌ها زیر بار نمی‌رفتند. من هم چون اعتقاد داشتم که این اقدام با هماهنگی حضرت امام بوده است طرح سؤال از وزیر خارجه را امضا نکردم. ببینید در آن مقطع امضا من برای آن چند نفر بسیار مهم بود، زیرا بنده عضو کمیسیون سؤالات از وزرا بودم و امضای من خیلی می‌توانست به اجرای حرکت آنان کمک کند که بنده امتناع کردم. کماکان معتقدم که امام از ماجرای مک‌فارلین کاملا آگاه بودند. این خیلی ناگوار است که آقایان عنوان می‌کنند برخی از اقدامات به امام(ره) تحمیل می‌شده است، من نگرانم که یک رهبر فرزانه هوشمند را طوری دیگر ترسیم می‌کنند.»
 
طباطبایی تاکید کرد: «آقای سیدمحمد خامنه‌ای یک انسان متدین و دین‌دار است اما در این قضیه چرا اینگونه نظر دادند را نمی‌دانم؟ ما باید بدانیم که دشمنان انقلاب در حال حاضر به طریقه‌های گوناگون در پی ضربه‌ زدن به روحانیت بخصوص مراجع بزرگوار دین اسلام هستند. گفته‌اند فاصله‌ای میان آیت‌الله هاشمی و آیت‌الله منتظری بوده است و هر کدام می‌خواستند به نوعی خود را نزدیکتر به امام(ره) بکنند! این سخنان امروز و در این شرایط بر خلاف واقعیت چرا باید عنوان شود؟ ببینند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی اینقدر متانت داشت که شاید اگر زورش می‌رسید آیت‌الله منتظری را منهای مهدی هاشمی می‌کرد قطعا این اقدام را انجام می‌داد. این دو بزرگوار، این دو عالم به یکدیگر بسیار علاقمند بودند. خود بنده به پشتیبانی و اصرار آیت‌الله منتظری و آیت‌الله هاشمی در شهر تهران ماندم و به فعالیت‌های دینی و مذهبی پرداختم.»
 
طباطبایی با تاکید بر اینکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله منتظری هیچگاه در مقابل یکدیگر نبوده‌اند بلکه معتقدم در کنار هم بوده و سعی کرده‌اند نظام و انقلاب از توطئه دشمنان در امان نگهدارند، گفت: «حتی حضرت امام(ره) نیز خیلی تلاش کردند که آیت‌الله منتظری را نسبت به خطر گروهی از افراد که در اطراف ایشان بودند مطلع بکنند.»
 
وی افزود: «به نوعی گفته شده است که آمریکا و گروه‌های صهیونیستی می‌خواستند برای امام جانشین معلوم بکنند و با جانشین آن ارتباط برقرار بکنند! این مطلب به هیچ عنوان قابل قبول نیست، این گفته را توهین به انقلاب و حضرت امام (ره) و روند شکل‌گیری انقلاب و تعیین رهبری بوسیله خبرگان می‌دانم. عنوان شده است که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تمایلی برای رهبری داشته است، این موضوع اصلا کذب است، آقای هاشمی و تمام دلسوزان نظام دغدغه اصلی‌‌شان حفظ نظام و انقلاب بوده و خواهد بود. در آن زمان و پس از رحلت حضرت امام(ره) هیچ یک از بزرگان نظام نگاهی به جایگاه رهبریت نداشتند. خاطرم است که آیت‌الله هاشمی صراحتا اعلام کردند که آیت‌الله خامنه‌ای بعد از امام در جمع آن روز بهترین فردی است که می‌تواند در حفظ انقلاب و دستاوردهای آن بکوشد. آن وقت آن مصاحبه (مصاحبه آقای سید محمد خامنه‌ای) اگر به دقت خوانده و تحلیل شود باید چگونه انتخاب خبرگان را تفسیر کرد؟ ارتباط صمیمی و نزدیک آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چه در گذشته و چه در طول انقلاب و چه در حال حاضر بر هیچ کس پوشیده نیست. آقای هاشمی تمام تلاش خودش را کرده است که جایگاه رهبری هیچ‌گاه لطمه و صدمه‌ای از سوی دشمنان نظام، انقلاب و روحانیت نبیند. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برای انقلاب و رهبری جان‌نثاری کرده است.»
 
وی تصریح کرد: «اگر تاریخ انقلاب توسط روایت‌کنند‌گان دست دوم و سوم نقل شود قطعا به انحراف کشیده خواهند شد، باید مسایل انقلاب توسط افرادی که در بطن انقلاب بودند نقل شود و باید بگوییم در بعضی موارد متاسفانه نقل تاریخ مدتی است در اختیار افراد دست دوم و سوم خارج از موضوع قرار گرفته است.»
 
روایت منتجب‌نیا از سفر مک‌فارلین
 
روزنامه «آرمان» نیز در شماره امروز خود در مطلبی با عنوان «واقعیت چه بود؟» به نقل از رسول منتجب‌نیا، نماینده ادوار سابق مجلس نوشت: «در زمان حضرت امام ممکن نبود که هیچکدام از مقامات در رابطه با مساله‌ای با این درجه اهمیت مثل ملاقات با نماینده آمریکا بدون نظر ایشان وارد صحنه شوند و امام را در جریان قرار ندهند. کشور در آن زمان در برهه خاصی از جنگ بود که نیازمندی‌های تسلیحاتی به شدت رزمندگان را تحت فشار قرار داده و لازم بود که تجهیزاتی در اختیار آنان قرار بگیرد تا بتوانند جنگ را ادامه دهند. بنابراین اگر مذاکره و ملاقاتی نیز شکل گرفته، با اذن امام و ثانیا در جهت تقویت نظام و رزمندگان بوده است. ضمن اینکه کسانی که در آن مقطع در برابر این پدیده موضع‌گیری کردند به شدت امام را ناراحت کردند و فراموش‌شدنی نیست زمانی که ۸ نفر از جمله آقای محمد خامنه‌ای سوالاتی عجیب از آقای ولایتی کردند و این امر که به گوش امام رسید، ایشان به شدت ناراحت شدند...»
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
وطن دوست
|
|
۲۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۶
درود بر خامنه ای * مرگ بر خائن
نظر شما