سه‌شنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 17

ناگفته های دو قربانی اسیدپاشی

کد خبر: ۳۶۲۲۴
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۹

«قصاص عضو دو اسیدپاش بزودی اجرا خواهد شد!»

حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای معاون اول رئیس قوه قضائیه و سخنگوی دستگاه قضا هفته گذشته در حالی از مجازات سنگین دو اسیدپاش خبر داد که خیلی از کارشناسان و مردم در واکنش به ترویج اسیدپاشی خواستار برخورد جدی با عاملان اسیدپاشی‌ها شدند تا عبرتی برای کسانی باشد که شاید در ذهن خود تصور می‌کنند کینه‌جویی‌های اسیدی به‌خاطر اجرایی نبودن مجازاتش که قصاص عضو است، مجازات سنگینی در پی ندارد.

 جزئیات پرونده دو اسیدپاش

«محسن مرتضوی» و «داوود روشنایی» دو قربانی اسیدپاشی در سال‌های گذشته هستند که مدت‌ها می‌شود کفش‌های آهنین به پا کرده‌اند تا عاملان این اسیدپاشی‌ها که به قصاص عضو محکوم شده‌اند، مجازات شوند.

داوود 30 ساله دوم آبان‌ماه سال 84 در خیابان مجیدیه هدف اسیدپاشی مرد غریبه‌ای قرار گرفت که لحظاتی پس از اقدام هولناکش از سوی مردم دستگیر شد.

عامل این اسیدپاشی از روز نخست بهانه‌های زیادی برای کینه‌جویی اسیدی‌اش بازگو کرد اما در تحقیقات مشخص شد داوود تا روز حادثه این مرد را ندیده و پس از 11 سال هنوز  انگیزه‌اش در هاله‌ای از ابهام است.

داوود سال‌ها چهره سوخته‌اش را پشت نقاب پنهان می‌کند و پای در محاکم می‌گذارد تا به آنچه اصرار دارد که همان قصاص اسیدپاش است، برسد.
پیگیری‌های داوود ادامه داشت تا اینکه موفق شد حکم قصاص برای مرد اسیدپاش را بگیرد.
این حکم در دیوان عالی کشور نیز تأیید شد و با حساس شدن مسائل اسیدپاشی‌های اخیر انگار به ایستگاه اجرا رسیده اما هنوز هیچ‌کس نمی‌داند اجرای حکم قصاص عضو قرار است چه زمانی صورت گیرد.

محسن مرتضوی نیز سرنوشت مشابهی با داوود دارد. وی روز 19 فروردین ماه سال 91 وقتی وارد محل کارش شد از سوی آبدارچی اداره هدف اسیدپاشی قرار گرفت.
آبدارچی اسیدپاش پس از خالی کردن قابلمه پر از اسید روی محسن دست‌بردار نبود و با چاقویی که در دست داشت با 16 ضربه وی را غرق خون روی زمین انداخت و پا به فرار گذاشت.

«فتح‌اللـه» 36 ساله در مرز دستگیر شد و گفت که در تعطیلات عید یک مرد هر روز با موبایلم تماس می‌گرفت و ایجاد مزاحمت می‌کرد، به همین خاطر فکر کردم کار محسن باشد و تصمیم به انتقامجویی گرفتم.

محسن پس از چهار ماه از کما خارج شد و تحت درمان قرار گرفت و زمانی که روی پاهایش ایستاد پیگیر پرونده‌اش شد و با گذشت دو سال وقتی رأی قصاص عضو در دیوانعالی کشور مورد تأیید قرار گرفت پرونده به ایستگاه اجرای احکام رسید و حالا پیش‌روی کمیسیون پزشکی است تا کیفیت قصاص عضو بررسی شود.

 خلوتگاه قربانی اسیدپاشی

داوود روشنایی یکی از قربانیان اسیدپاشی 10 سال است که نقاب روی صورتش گذاشته و خانه‌اش تنها خلوتگاهش است.
اینجا خانه‌ای در خیابان مجیدیه شمالی است و روز 15 آذرماه یک میهمان ویژه پای در ساختمان شماره 46 گذاشت که با وجود سرنوشتی مشابه با داوود روحیه کاملاً متفاوتی با وی دارد.
داوود که همیشه در خانه بوده با چهره‌ای نقابدار در را باز کرد و محسن با چهره‌ای سوخته و بدون نقاب داوود را در آغوش گرفت.

لبخند را نمی‌توان روی لبان محسن ندید، این مرد به قول خودش بمب انرژی است و در همان لحظات ابتدایی با داوود شروع به شوخی و بذله‌گویی کرد و مانع این شد که داوود احساس کند در خانه‌اش میهمان دارد.

محسن وقتی دید داوود چشم و گوش چپ ندارد و خودش نیز چشم و گوش راست خود را در این اسیدپاشی از دست داده به شوخی از داوود خواست با هم به بیمارستان بروند تا هر دوی آنها را با هم یکی کنند و بحث سر این بود که چه کسی بماند و دیگری نماند.

شوخ طبعی‌ها ادامه داشت و داوود که سال‌هاست در خانه مانده وقتی دید محسن با این چهره سوار بر مترو به هر جایی که می‌خواهد می‌رود و با همه بگو و بخند می‌کند شوکه شد و خوشحال بود که دوستش روحیه خوبی دارد.

داوود به محسن می‌گفت مدتی سعی کردم در میان مردم باشم اما نشد. چون یک‌بار وقتی برای خرید از خانه خارج شدم به خاطر اینکه چشم راستم بینایی ضعیفی دارد در چند قدمی خودم بچه‌ای را همراه مادرش دیدم و تا خواستم مسیرم را عوض کنم تا پسر کوچولو مرا نبیند مادرش دستانش را روی چشمان بچه‌اش گذاشت و با زبانی تند از اینکه به خیابان آمده‌ام و باعث ترس بچه‌اش شده‌ام گلایه کرد و این در حالی بود که چشمانم نمی‌دید و اگر زودتر آنها را دیده بودم مسیرم را عوض می‌کردم و همین رفتار و نگاه باعث شد در خانه بمانم.

محسن با همان لبان خندانش در ادامه حرف‌های داوود گفت: چند روز پیش سوار مترو بودم که دختربچه‌ای وقتی مرا دید شروع به گریه کرد و من منتظر ماندم تا قطار توقف کند و پیاده شدم ولی جالب اینجا بود که دختربچه با پیاده شدن من هنوز گریه می‌کرد و من این بار فکر کردم دلتنگم شده ولی قطار حرکت کرد و نتوانستم خودم را به او برسانم.

محسن با روحیه خوبی که دارد به داوود می‌گفت سلامتی خوب است ولی وقتی نیست نباید خودمان را تسلیم کنیم، بلکه باید به دیگران ثابت کنیم که هیچ چیزی نمی‌تواند ما را زمینگیر کند.
من حتی بعد از حادثه، گواهینامه رانندگی نیز گرفته‌ام و اصلاً نمی‌خواهم از تکاپو بیفتم.
صحبت‌ها و طنزپردازی‌های این دو قربانی اسیدپاشی ادامه داشت تا اینکه قرار شد محسن و داوود کنار هم و جلوی آینه‌ای بنشینند تا از آنها عکسی گرفته شود.

در حالی که دستان دو مرد به هم گره خورده بود محسن با لبخند گفت ما هر دو یک سرنوشت برایمان کلید خورده و نباید همدیگر را تنها بگذاریم چون ما همدیگر را بهتر می‌شناسیم. نیم ساعتی از این احوالپرسی‌های در نوع خود عجیب گذشت تا اینکه داوود، گفت: پس از اسیدپاشی بارها از سوی خانواده «حمید» مورد تهدید قرار گرفتم تا به آنها رضایت دهم اما من محکم ایستاده‌ام و نمی‌گذارم با بخشیده شدن عامل اسیدپاشی همه تصور کنند اگر اسیدپاشی‌ای شد مجازاتی در کار نیست و به خود اجازه بدهند دست به چنین کارهایی بزنند.

داوود افزود: سال 88 حکم قصاص تأیید شد و چند روز پیش هم تصمیم به اجرای آن را گرفتند اما نمی‌دانم چرا امروز و فردا می‌کنند و حکم را اجرا نمی‌کنند.

محسن نیز گفت: پرونده‌ام به کمیسیون پزشکی قانونی رفته و جالب اینکه برای اجرای حکم باید بررسی شود که اگر قصاص صورت می‌گیرد به دیگر اعضای بدن آسیب نمی‌رسد. نمی‌دانم ما که بیگناه بودیم و وقتی اشتباه هدف قرار گرفتیم آیا اسیدپاش‌ها از ما پرسیدند چه سرنوشتی داری، چشمانتان چه رنگی است و نگران این بودند که اعضای دیگر بدنمان آسیب ببیند؛ آنها فقط جسم ما را نسوزانده‌اند بلکه زندگی‌مان را سوزانده‌اند.

محسن افزود: حکم قصاص را اجرا می‌کنم چرا که «فتح‌اللـه» در ادعاهایش می‌گفت که اسید ریختم چون می‌دانستم دو سال بیشتر در زندان نمی‌مانم و کسی به من کاری ندارد و نمی‌خواهم مانند آمنه گذشت کنم، چرا که اگر او حکم قصاص عضو را اجرا می‌کرد شاید امروز خیلی‌ها جرأت انجام این اقدام خانمانسوز را نداشتند. محسن به قول خودش یکی از رکورددارهای عمل جراحی است و تا به حال 72 بار زیر تیغ جراحان قرار گرفته است.

این مرد بذله‌گوی خندان در حالی که پاهایش را نشان می‌دهد که مشخص است از همه جای آن برای جراحی‌ها پوست برداشت کرده‌اند، درباره زندگی‌اش بعد از اسیدپاشی می‌گوید: اگر پذیرفته‌ام بارها زیر تیغ جراحان بروم به خاطر این است که نمی‌خواهم سوخته شدن چهره‌ام در زندگی دختر 10 ساله‌ام «ملیکا» تأثیر بگذارد.

همسرم همیشه در این سه سال کمکم کرده و مهربانی‌های اوست که باعث شده من به زندگی امید داشته باشم، نمی‌دانم چطور می‌توانم محبت‌هایش را جبران کنم.

محسن درباره نخستین باری که چهره‌ سوخته‌اش را دید، گفت: چهار ماه در کما بودم و نمی‌دانستم اسید چه کار می‌کند و هرچه تلاش کردم که صورتم را ببینم نشد تا اینکه از روی صفحات استیلی که در بیمارستان بود صورتم را باندپیچی شده دیدم و متوجه شدم فقط یک چشم دارم.

کنجکاو شده بودم تا اینکه به اتاق عمل رفتم و وقتی روی تخت خوابیده بودم صورتم را روی دستگاه‌ها و سقف استیل اتاق عمل دیدم، واقعاً شوکه شدم اما همان‌جا با سرنوشتم کنار آمدم؛ هنوز زنده بودم و سایه‌ام بالای سر خانواده‌ام بود.

از آن به بعد هیچ وقت نگذاشتم کسی از درد و رنج‌هایم با اطلاع شود و همیشه سعی کرده‌ام بخندم و فراموش کنم چه سرنوشتی داشته‌ام.

محسن ادامه داد: معلولیت منتظر همه است اما اینکه خدادادی معلول باشی آنقدر تلخ نیست تا اینکه با اشتباه دیگران دچار معلولیت شوی و متأسفانه در جامعه‌مان رسم شده که می‌گویند هرکس بلایی سرش می‌آید نتیجه کارهای بدش است اما این‌طور نیست و قسمت‌ ما این‌طور نوشته شده و خدا خودش می‌داند با بنده‌هایش چه کند.

محسن ادامه داد: فتح‌اللـه زمانی که در اداره ما کار می‌کرد می‌گفت خانواده دارد اما از آن زمان به بعد حتی یکی به سراغم نیامده و تماس نگرفته است.

داوود نیز گفت: از قوه قضائیه گلایه دارم، اصرار دارم به جای اینکه پرونده‌ام را به پرداخت دیه بکشانند حکمم را اجرا کنند چون من پول نمی‌خواهم و فقط عامل اسیدپاشی باید قصاص شود. از من گذشته، باید به این فکر باشیم که دیگر اسیدپاشی‌ای صورت نگیرد.

محسن نیز گفت: روزهای نخست حدود 300 میلیون تومان هزینه درمانم کردم که خانواده‌ام به کمک دیگران پرداخت کردند و از مردم می‌خواهم که حمایت‌مان کنند تا بتوانیم به زندگی لبخند واقعی بزنیم.

بنابر این گزارش، این دو قربانی اسیدپاشی پس از دو ساعت گپ و گفت‌وگو در حالی به این میهمانی پایان دادند که محسن می‌گفت قرار است صبح امروز برای هفتاد و سومین بار به اتاق عمل برود.

گفتمان واحد در ماجرای اسیدپاشی

افروز رفیعی، کارشناس در این باره معتقد است:

اسید پاشی یکی از اتفاقات ناخوشایندی است که بدون شک از تلخ‌ترین آسیب‌های اجتماعی به‌شمار می‌آید، انسانی بیگناه در سن جوانی از نعمتی برحق و مسلم محروم می‌شود. اما از آنجا که این حادثه در بستر جامعه روی داده طبعاً دارای ابعاد مختلف اجتماعی نیز است. یکی از ابعاد اجتماعی این موضوع مطرح شدن این مسأله در سطح جامعه و محکوم شدن افراد یا گروه‌های مختلف است. فارغ از علت اصلی این پیشامد تلخ و ناگوار که بر عهده مراجع مربوطه است و بدون شک باید در اولویت پیگیری‌ها قرار گیرد، این اتفاق باعث به‌وجود آمدن بحث‌ها و نظرات مختلفی در بین خانواده‌ها، در شبکه‌های اجتماعی، اخبار و... می‌شود اما آنچه در همه این بحث‌ها  قابل توجه است، محکوم کردن بدون قید و شرط اسیدپاشی توسط همگان است. شیوع این جنایات در ماه‌های اخیر باعث ایجاد گفتمانی واحد در جامعه ایران شد. در واقع گفتمان شکل گرفته در پس این حوادث تلخ گویای این مسأله بود که چنین اتفاقاتی در سطح جامعه ما به هیچ شکل و با هیچ توجیهی قابل‌قبول نیستند و در صورت وقوع جامعه خواهان رسیدگی به موضوع و برخورد جدی با عوامل آن است. در حالی‌که در برخی جوامع این‌گونه حوادث شکلی معمول‌تر دارد، همصدا شدن مردم و گروه‌های مختلف در برابر این اتفاقات و ایجاد گفتمانی مشترک علیه این جنایات حاکی از رشد اجتماعی و نظر واحد جامعه ایرانی دارد.

نکته دیگر اما پیگیری این موضوع در سطح وسیع اجتماعی است. همان‌طور که شاهد بودیم پس از وقوع این حوادث نظرات مختلفی پیرامون عوامل این حوادث شکل گرفت، رسانه‌ها نیز سعی در متقاعد کردن افکار عمومی در پیگیری مسأله و دستگیری مجرمان کردند. هرچند در جریان قرار دادن مردم از وظایف اصلی رسانه‌ها است و با اینکه یافتن پاسخ در اسرع وقت نیاز و خواست جامعه است، نباید این نکته را فراموش کرد که جامعه خواهان دریافت پاسخی قانع کننده است؛ پاسخی که با سطح درک مردم سازگار و برای آنها قابل قبول باشد.

در این میان اصرار بر پاسخی مشخص در بستر بسیار کوتاه زمانی از برخورد حرفه‌ای فاصله داشت. هرچند سرعت در پیگیری ماجرا از سوی نهادهای قضایی و یافتن پاسخ الزامی است، عجله در ارائه پاسخ ضروری نبوده و راه‌حل مناسبی برای متقاعد کردن افکار عمومی نیست. چرا که این امر می‌تواند منجر به ارائه پاسخ‌های نامناسب شده و نوعی بی‌اعتمادی نسبت به مسئولان و رسانه‌ها ایجاد کند. در بسیاری از جوامع باتوجه به اعتماد مردم نسبت به رسانه‌ها و مراجع مسئول چرایی وقوع جنایت تا زمان یافتن پاسخ کاملاً قطعی اعلام نخواهد شد و در این میان مردم از روند پیگیری ماجرا باخبر خواهند شد. مردم نیز نسبت به این موضوع که تأخیر در یافتن پاسخ نه نشانه پیگیری نکردن که به‌علت پیچیدگی مسأله است، واقف هستند. این درک متقابل نیز به اعتمادی دوسویه میان مردم و نهادهای دولتی خواهد انجامید که در جای خود فراهم کننده بسترهای مناسب برای همکاری‌های اجتماعی است.

نظر شما