يکشنبه ۰۸ مهر ۱۴۰۳ - 2024 September 29

پرواز بر فراز داربی 79

کد خبر: ۳۴۱۲۰
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۹

پرده اول: آژانش رزرو بلیت هواپیما، سه روز قبل از داربی 79

جلوی گیشه بلیت فروشی آژانس ایستاده‌ام. زن مسئول گیشه همچنان نگاهم می کند. با صدایش به خودم می آیم.

- بالاخره می‌خواین یانه. فقط همین ساعت جا می‌ده

باز هم دست دست می کنم. از طرفی می دانم صبح دوشنبه باید سرکار باشم و از طرفی برای روز یک شنبه فقط پرواز ساعت 17:15 جا می دهد و این یعنی از دست دادن تماشای داربی. هر چه حساب کتاب می کنم با فرض بی تاخیر بودن و خلوت بودن مسیر باز هم به آخر بازی نمی رسم. یاد داربی‌های قبل که می افتم به خودم دلداری می دهم: «خیلی هم بازی خاصی نیست. احتمالا گل هم ندارد.»

- بله خانم همان ساعت 17:15 را صادر کنید.

پرده دوم: سالن انتطار فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد، 2 ساعت قبل از داربی 79

خیلی زودتر رسیده‌ام. شاید فکر می کنم اگر زود بروم پرواز هم زود و بی تاخیر انجام می شود! کارت پرواز را می گیرم و از بازرسی رد می ‌شوم. گوشی آنتن نمی دهد که سایت‌ها را چک کنم. از بازرسی بر می گردم. اخبار را می‌خوانم. ظاهرا استقبال خوبی هم از بازی نشده است. عقربه کوچک ساعت رفته رفته خودش را به 5 می چسباند. خبری از اعلام نیست. پرواز با نیم ساعت تاخیر انجام می‌شود. دیگر خیالم از نرسیدن به دقایق پایانی هم راحت شده! حالا فقط دغدغه پایان بازی را دارم و شلوغی وحشتناک میدان آزادی. آخرین بار سایت‌ها را قبل از خاموش کردن گوشی چک می کنم: «برگزاری مراسم یادبود مظلومی در ورزشگاه آزادی». خدایش بیامرزد.

پرده سوم: آسمان تهران، بین دو نیمه داربی 79

نیازی به اعلام خلبان نیست. تکان‌های هواپیما نشان از کاهش ارتفاع دارد. چراغ‌های بی شمار تهران هم که دیگر مشخص است. زیاد از اصول پروازی سردر نمی آورم اما ظاهرا مقرر شده جهت رفاه حال مردم، پروازها از روی شهر عبور نکنند. هواپیما دور می زند و از بالای ایران خودرو به باند نزدیک می شود. ورزشگاه صدهزارنفری آزادی با نورافکن‌هایش کاملا مشخص است، اما آن قدر ارتفاع کم نیست که بشود چیز دیگری دید، فقط چهار چراغ روشن در چهار گوشه مستطیل سبز و سیاهی جمعیت روی سکوهایی که بعضا وسطش سفیدی هم دیده می‌شود. پس ورزشگاه پر نشده است. سعی می کنم نتیجه را حدس بزنم. با توجه به داربی‌های قبلی محتمل ترین نتیجه صفر – صفر است!

پرده چهارم: داخل هواپیمای ایرباس روی باند فرودگاه مهرآباد، دقیقه 60 داربی 79

هواپیما به زمین نشسته و با این که هنوز روی آسفالت نه چندان صاف مهرآباد زمین‌گیر نشده، دیگر خطری تهدید نمی‌کند و می شود گوشی‌ها را روشن کرد. هنوز صفحه اینترنت را باز نکرده‌ام. پیامک تمسخرآمیز برادرم می رسد: «دیدی داربی را بردیم!». مگر بازی تمام شده؟ به ساعت نگاه می کنم. باید حدود دقیقه 60 باشد. ته دلم ناراحت می شوم. هر چند مثل قدیم‌ها دیگر خیلی پرسپولیسی دو آتشه نیستم. دلیلش را نمی‌دانم که افت کیفیت فوتبال است یا خبرنگار شدن. سایت نتایج زنده را نمی بندم. به سالن ورودی می رسم و منتظر چمدان. دقیقه 68 نتیجه هنوز یک صفر.

پرده پنجم :سالن ورودی فرودگاه مهرآباد، دقیقه 70 داربی 79

منتظر چمدان ایستاده‌ام. هیاهویی از گوشه سالن به ذهنم تلنگر می زند که احتمالا تلویزیونی هست. نتیجه را می پرسم هنوز استقلال با یک گل جلوست. به سمت ریل نقاله چمدان ها بر می گردم که فریادی می شنوم:

- گللللللللللللللللل

به سمت اتاقک می دوم. چهره خوشحال مردی که روبروی تلویزیون ایستاده دوباره ناراحت می شود:

- وای خورد به تیر. چه گلی می شد اگه گل می شد.

چمدان قرمزم را روی نقاله می بینم و بر می دارم. این بار همان مرد از جا منفجر می شود. چنان فریادی می زند که مامور حراست فرودگاه کمی چپ چپ نگاهش می کند. فریاد گل او بر خلاف بار قبل نیمه تمام نمی‌ماند. لبخندی می زنم. پس باز هم مساوی. هر کس که می گوید دوست دارم تیمم ببازد اما داربی مساوی نشود دروغ گفته است. آشکارا از این که پرسپولیس بازی را فعلا نباخته خوشحالم. تیتر خبرگزاری ها و روزنامه های فردا را در ذهنم مرور می کنم: «تکرار تساوی‌ها این بار با گل»

پرده ششم: پارکینگ فرودگاه مهرآباد، دقیقه 80 داربی 79

باد سردی می‌وزد.عجله می کنم. اگر نکنم و بازی تمام شود دیگر نمی‌شود به خانه رفت. دور میدان آزادی قفل می‌شود. سمت تاکسی فرودگاه می روم. شماره می گیرم. سه نفر هستند و بازی را تماشا می کنند.

- اکبر نوبت توئه. پاشو برو.

- نوبت چیه!؟ مسیرش به تو می خوره می خواد بره پونک!

خنده‌ام می گیرد. یادم نمی آید راننده ها حاضر شده باشند مسافر را به هم پاس بدهند! ظاهرا قرار نیست کسی تکان بخورد. کمی فاصله می گیرم. که فریاد گل بلند می ‌شود. بر می‌گردم. پرسپولیس گل دوم را زده یا خورده؟ راننده با وجود گل زدن همچنان داد می زند.

- در نیار! در نیار!‌کارت داری اخراج می ‌شی... در نیار اه اه اه

- فدای سرش تو اگه گل زده بودی لباست که هیچ ...!

راننده دیگر سوئیچ را بر می دارد. این یکی ظاهرا استقلالی است. دل و دماغ تماشای ادامه مسابقه را ندارد:

- بریم داداش. بقیه اش رو تو ماشین گوش می دم.

پرده هفتم: میدان آزادی، دقیقه 90 داربی 79

بی دل و دماغ بودنش را سر ترمز و کلاچ خالی می کند. گزارشگر رادیو می گوید نیلسون مصدوم شده و باید تعویض شود. صدای اعتراض راننده بلند می شود:

- این نیلسونِ... اداشه. چیزیش نشد که.. داره وقت می کشه ...

فحش‌هایش خیلی رکیک است! شاید چون خارجی است این قدر راحت به او فحش می دهد. می خواهم بگویم تو که صحنه را ندیدی از کجا می دانی مصدوم نیست؟ چشمم به صورت عصبانی‌اش می افتد پشیمان می‌شوم. این قدر بد رانندگی می کند که دختر عروسکی که به آینه‌اش آویزان کرده لحظه‌ای آرام و قرار ندارد. شاید او هم پرسپولیسی است حداقل لباسش که قرمز است! صدای گزارشگر دوباره بلند می شود: «نیلسون به بازی برمی گردد و تعویض منتفی می شود». از این که پیش بینی اش درست در آمده فحش پیروزمندانه ای می دهد:

- دیدی گفتم این.... همش فیلمه!

اعلام شش دقیقه وقت اضافه لبخند را به لبان راننده بر می گرداند. گزارشگر اطلاعات زیادی از بازی ارائه نمی دهد و هر از چندگاهی به ارسال از جناحین اشاره می کند. راننده که ظاهرا ناامید شده این بار در کسوت مربی ظاهر می‌شود:

- قلعه نویی هم فقظ بلده توپ رو بده خسرو اونم بکشه زیرش. اون بنگر ... هم همه سرها رو می زنه دیگه!

خب پس قرار نیست ایرانی ها از فحش مصون باشند! نگاهش می کنم. با خودم فکر می کنم اگر ورزشگاه بود چند برابر این فحش می داد؟ بازی تمام شده و من از خطر شلوغی جسته‌ام. راننده هنوز به غرغر زیرلب ادامه می دهد:

- امسال هیچی نمی شیم. دستمون رو شده!‌ دو تا بازی درست حسابی نبردیم. سهمیه بگیریم باید کلاهمون رو بندازیم بالا. وقتی کرار رو می‌ندازن بیرون همینه دیگه.

اطلاعاتش غلط است کرار به دلیل دریافت کارت قرمز در بازی قبل در داربی 79 محروم است. همین مساله را به او می گویم و جوابی عجیب می شنوم:

- بچه شدی؟ معلوم نیست چه گندی زده که می خواستن از باشگاه اخراجش کنن. محرومیت و این حرفا الکیه.

این که راننده تاکسی چگونه از خبری که رسانه‌ای نشده اطلاع دارد شگفت زده‌ام می کند. اشرفی اصفهانی را بالا می رویم تا میدان صادقیه. راننده در حال آرام شدن است. همین که آرام‌تر می‌شود به فکر مسافر جمع کردن می‌افتد. زیر لب یادآوری می‌کنم که دربست گرفته‌ام. نگاهم می‌کند و خوشبختانه عصبانیتش سر من خالی نمی‌شود:

- شرمنده حواسم نبود. اعصاب نمی‌ذارن واسه ما که..

اما چند موتوری پرچم قرمز به دست را که می بیند یادش می افتد و دوباره فحش می دهد. این قدر عصبانی است که می ترسم. هم از این که خودم پرسپولیسی‌ام هم از چمدان قرمزم! ترافیک شروع می‌شود. ماشین‌ها زیاده شده‌اند. سه سالی می شود که هیچ یک از دو تیم شادی نکرده‌اند. این بار نوبت من و قرمزهاست.

پرده هشتم: منزل، نیم ساعت پس از داربی 79

وارد خانه می‌شوم. دوستم می گوید چه داربی را از دست دادی. سایت ها را باز می کنم. مصاحبه ها چندان غیرقابل پیش بینی نیستند. برنده از برنامه‌ریزی خوب برای بردن داربی گفته و بازنده از ناداوری‌. فکر می کنم اگر من بازی را می دیدم باز هم قشنگ می‌شد؟ شاید لازم است هر سال برای قشنگ شدن داربی فداکاری کنم و بازی را نبینم!

منبع: ایسنا
نظر شما