رهبریفرد: دربی گلادیاتور میخواهد؛ نه دلقک!
قرار بر اين بود كه به بهانه دربي، گفتوگوهاي جداگانه و مفصلي با بهروز رهبريفرد و مهدي هاشمينسب انجام دهيم اما بنا به دلايلي منصرف شديم. آخر بهروز و مهدي زماني صميميترين دوستهاي هم بودند... انگار همين ديروز بود كه در كوچه و پس كوچههاي فوتبال صميمانه راه ميافتادند و هميشه هم كنار هم بودند؛ داخل زمين و بيرون زمين!
يكي ياغي بود با روحي زخمي و توفاني كه اعتراض و فرياد را، عصيان را، گريههاي شبانه و خلوتهاي غمدار را، بغضهاي در گلو مانده را يكجا در دربي خالي ميكرد و ديگري بچه جنوب شهر، خونگرم و رفيقباز!
هر دو در پرسپوليس به پست هم خوردند و رفاقتي را شروع كردند كه ظاهراً تاريخ مصرف ندارد... جاي همهتان خالي! در اتاق كوچك سردبير گوشه تحريريه چشم در چشم و با نگاهي گرم حرفهايمان را ردوبدل كرديم. دست گذاشتيم روي دربي، خاطره، رفاقت، دعوا... و حتي چاقوکشی! گاهي صداي خندهمان تا چند اتاق آن طرفتر رفت و گاه سكوت كرديم و به فكر فرو رفتيم... باري، خيليها در اين فوتبال ميآيند، ميروند و پشت ديوارهاي فراموشي و خاموشي از يادها ميروند اما حكايت بهروز و مهدي متفاوت است.
مصاحبه با اينها از خيلي از بيمايههاي پرادعاي امروز جالبتر است. گفتوگو با كساني كه همواره حرفي براي گفتن دارند و عادت هم ندارند زير حرفشان بزنند! مصاحبه را با اين توضيح بخوانيد كه از اواسط گپوگفت علي انصاريان و عليرضا نيكبختواحدي، هم به جمعمان اضافه شدند:
* رفاقت بهروز رهبريفرد و مهدي هاشمينسب دقيقاً ازكجا كليد خورد؟
هاشمينسب: يك روز... (باور كنيد فقط همين دو كلمه را ميتوانستيم بنويسيم)
* اين خاطره را كه نميشود نوشت. يك چيزي بگوييد كه بشود نوشت و چاپ كرد؟
رهبريفرد: از روزي كه آمد پرسپوليس (مهدي ميگويد يك جا مصاحبه كرده و گفته بود من از شهرستان آمدم و... كه بهروز عصباني ميشود و جواب ميدهد) از مالاگا كه نيامده بودي! (آب مينوشد و ادامه ميدهد) از شوخي گذشته ديدم مهدي بچه خوشقلبي است. خصوصيات اخلاقيمان به هم ميخورد و اينطوري رفيق شديم.
* علي كريمي چندي پيش مصاحبه كرده و گفته بود كه تازه رفته بودم پرسپوليس، اين رهبريفرد و هاشمينسب چپ و راست مرا ميزدند. اين زدنها به سفارش علي پروين بود؟!
هاشمينسب: بله، همه را ميزديم و كساني كه تازه به پرسپوليس آمده بودند را بيشتر! (با حرارت بيشتر) ميزديم تا ياد بگيرند وقتي رفتند توي زمين چه جوري بازي كنند، سفارش علي آقا هم نبود بلكه آن زمان جو تيم فرق ميكرد. بزرگتر و كوچكتر مطرح بود و خود ما جرأت نميكرديم جلوي احمدرضا عابدزاده لخت شويم. من كه آن اوايل در دستشويي لباس عوض ميكردم و ميترسيدم نزديك احمدرضا شوم. نميدانيد چه ابهتي داشت. همان عابدزاده كه 2 متر اطرافش كسي جرأت نداشت بنشيند، بعدها رفيق صميميام شد. در مورد رفاقت با بهروز هم من با پدرش داش علي رهبريفرد خيلي رفيقتر بودم.
بهروز رهبری فرد
*آقا بهروز شما چطور؟ به سفارش پروين كسي را نزديد؟
(لبخند ميزند) نه اينكه بگويد علي كريمي را بزنيد، نه! مثلاً بازيكن تستي ميآمد سر تمرين و علي آقا هم ميگفت كه بهروز اين پسره 6 ماه ميآيد تمرين و ولكن ما نيست. يك جوري بفرستش مرخصي! (مهدي رشته كلام را به دست ميگيرد) به عنوان مثال يك بازيكني از مهد اروپا آمده بود سر تمرين پرسپوليس تست بدهد. آخر من نميدانم پرسپوليس و استقلال كه جاي تست دادن نيست. يك توپ سمت احمدرضا آمد، من سد كردم كه عابدزاده توپ را بگيرد، طرف يك تكل محكم روي پايم رفت. گفتم پسر جان يواشتر و او هم جواب داد فوتبال همين است ديگر... ما در آلمان اينجوري بازي ميكنيم!
نشان به آن نشان كه چنان او را زدم كه اصلاً از جايش بلند نشد. از بيرون زمين فك و فاميلهاي طرف شروع به فحاشي كردند كه ديدم قبل از من رضا شاهرودي، افشين پيرواني و همين بهروز از فنسها بالا رفتند و به بالاخواهي من جلوي آنان درآمدند.
* مجتبي محرمي در مصاحبه اخير خود با خبرورزشي گفته پروين هر كس را بيشتر دوست داشت، بيشتر به او فحش ميداد. واقعاً اين طور بود؟
هاشمينسب: به من كه علي آقا هرگز فحش نداد. البته بعد از رفتنم به استقلال باد به گوشم رساند كه يك اتفاقاتي افتاده و پشتسرم فحش هم دادهاند!
رهبريفرد: بدترين روز فوتباليام جلوي ملوان بود كه گل به خودي زدم. به حريف پنالتي دادم و خلاصه خيلي ضعيف ظاهر شدم اما علي آقا در رختكن گفت كه فداي سرت! (مهدي هم سري به نشانه تأييد تكان ميدهد و ميگويد) خداوكيلي از اين نظر علي آقا خيلي هواي بازيكنانش را داشت.
* آقا بهروز، جايي از قول شما خوانديم كه گفته بوديد مهدي هاشمينسب وقتي كسي را پيدا نميكرد در رختكن به خودش فحش ميداد تا انگيزه بگيرد. درست است؟!
(تا بهروز ميخواهد جواب بدهد، هاشمينسب يك فحش آبدار به خودش ميدهد و در ميان خنده بلند جمع ميگويد) راههاي زيادي وجود داشت و هر چند هميشه سرشار از انگيزه بودم اما نميدانم چرا برخي اوقات با اين روش خودم را مهياي مسابقه ميكردم. جواني بود ديگر!
رهبريفرد: مهدي وقتي ميخواست وارد زمين مسابقه شود، آدم ديگري ميشد. عصبي و كله خراب! طوري كه انگار ميخواهد با صدام مسابقه بدهد و بجنگد!
رهبری فرد
* محرمي خاطره ديگري هم تعريف ميكرد و ميگفت بهروز رهبريفرد در اولين دربياش آمده و به او گفته كه استقلاليها مرا ميزنند و من هم گفتم خب تو هم بزن!
رهبريفرد: اولين دربي من سال 73 و همان بازي معروف 2-2 بود. همان مسابقهاي كه مجتبي محرمي دعوا راه انداخت و... آن روز قبل از شروع بازي به مجتبي محرمي گفتم اگر ميشود با درخشان صحبت كن تا يكي ديگر جاي من بازي كند! باورتان نميشود پاهايم مثل بيد ميلرزيد. زبانم خشك شده و نفسم بند آمده بود كه محرمي گفت بيا اينجا خودم هستم. هركس تو را زد، تو هم... را در بياور! از همان جا ديگر آسوده خاطر شدم و راحت بازي كردم.
* آقا مهدي، اولين دربيتان را به خاطر ميآوريد؟
همان روز خداحافظي فرشاد پيوس بود كه حدوداً 10 دقيقه به من هم بازي رسيد. اصلاً فكرش را نميكردم يك دقيقه هم بازي كنم اما خواست خدا چيز ديگري بود.
* شنيديم شبهاي قبل از دربي مهدي هاشمينسب دعا و نماز شب ميخواند. درست است؟
هاشمينسب: زندگي شخصيام است و اصلاً علاقهاي به حرف زدن در اين رابطه ندارم. (نيكبخت واحدي تأييد ميكند) اتفاقاً عين دعاي مهدي را از او گرفتم و سر چند بازي مهم خواندم كه بسيار مؤثر هم بود.
* اگر بخواهيد يك خاطره خندهدار از دربي تعريف كنيد!
رهبريفرد: اشتباه نكنيد! دربي جاي شوخي، جوك و خنده نيست. دربي يك بازي جدي است كه گلادياتور ميخواهد نه دلقك!
هاشمينسب: نميدانم اين خاطره خندهدار است يا نه؟ اما بعد از اينكه در يكي از دربيها به عليرضا نيكبخت واحدي چپ چپ نگاه كردم، چندي بعد مادر عليرضا را در مشهد ديدم كه با عصبانيت رو به من كرد و گفت مرتيكه چشمهايت را براي پسر من درشت ميكني؟! فكر كنم مادر نيكبخت هنوز هم مرا نفرين ميكند! (خنده دسته جمعي)
* فراموش نشدنيترين دربي مهدي هاشمينسب؟
هاشمينسب: 3 تا گل پشتسر هم در دربي زدم. هركس چيزي گفت و يكي گفت شانسي بود، آن يكي گفت پرويز برومند ليز خورد و... ولي 2 تا گل خيلي به من چسبي؛ يكي اسفندماه سال 78 به هادي طباطبايي زدم و ديگري هم به احمدرضا عابدزاده در آن دربي معروف!
رهبريفرد: (به شوخي) هر دو تا هم شانسي بود!
* ميان رهبريفرد و هاشمينسب طي اين سالها شكرآب شد؟
رهبريفرد: اگر شكرآب شده بود كه الان دو تايي جلوي شما نمينشستيم!
هاشمينسب: من فقط يك بار با افشين پيرواني حرفم شد كه بعد از بازي با بحرين به عنوان كوچكتر از او عذرخواهي كردم. (آهي ميكشد و ادامه ميدهد) آه از بحرين! حقم بود بازي كنم! اما بلاژويچ ناگهان با من چپ افتاد. جلوي عراق، عربستان و... فيكس بازي كردم و آن زمان پرنده آسماني او بودم اما نميدانم چه شد كه با من لج كرد. يكسري دوستان خبرچين به او راپورت داده بودند كه دل هاشمينسب و برومند با تيمملي نيست. بلاژويچ هم مرتب زير لبي و به زبان كرواتها به من و پرويز فحش ميداد كه يك روز عصباني شدم و با لگد زدم زير صندلياش كه خورد زمين و... راستش را بخواهيد نبايد اين حرف را بزنم اما بلاژويچ حقمان را خورد تا روز بازي با بحرين خدا توي كاسهاش بگذارد!
* ماجراي هتل استقلال و شب بازي با پليس عراق چه بود كه حسابي علي پروين را شاكي كرد؟
( علي انصاريان به جاي رهبريفرد و هاشمينسب جواب ميدهد) طفلكي مهدي مقصر نبود اما نميدانم چه شد كه علي آقا با او برخورد كرد.
هاشمينسب: 10، 12 نفر بوديم كه آن شوخي عجيب را با مربيان پرسپوليس انجام داديم.(لطفاً اصرار نكنيد! اين شوخي هم قابل نوشتن و چاپ كردن نيست!)
اما از بين آن همه آدم كاسه و كوزهها فقط سر من شكست و تنبيه شدم، نميگويم مقصر نبودم اتفاقاً مقصر بودم ولي به همراه10، 12 نفر ديگر! اتفاقاً وقتي رفتيم عربستان برد ميخواستيم و ممكن بود با مساوي هم از جام باشگاههاي آسيا اوت شويم. دقيقه 75 بلافاصله پس از ورود به زمين گل زدم كه تيم رفت بالا.
* ميگويند دو تا اتفاق باعث شد كه بگويند بازيكنان ديگر از علي پروين نميترسند! يكي تخمه شكستن مرتضي كرمانيمقدم وسط زمين چمن (!) و ديگري شادي پس از گل مهدي هاشمينسب در عربستان پس از گلزني و رفتن سمت نيمكت خودي و...
( نيكبخت واحدي از شنيدن ماجراي تخمه شكستن كرمانيمقدم متعجب ميشود و انصاريان هم ميگويد) نه، شب قبل از آن بازي اتفاقات بدي افتاد. مهدي به سمت نيمكت حمله نكرد اما يكي از مربيان... (مهدي خودش ادامه ميدهد) آقاي مربي دروازهبانها كه سبيل هم ميگذاشت به روي من چاقو كشيد! آقاي وحيد قليچ كه... بگذريم!
* از پروين ميترسيديد؟
رهبريفرد: بحث ترس نبود. احترام ميگذاشتيم. علي آقا جذبه داشت و در عين حال مدير بود. به همين خاطر هم بچهها سعي ميكردند حرمت ايشان را حفظ كنند.
* توي چشمان پروين هم نگاه ميكرديد؟
هاشمينسب: بله اما همانطور كه بهروز گفت احترام ميگذاشتيم.
بهروز رهبری فرد
* مجتبي محرمي يك بار مصاحبه كرده و گفته بود كه مهدي هاشمينسب از من ياغيتر است!
نه بابا! اصلاً خودم را در حد و اندازههاي آقا مجتبي نميدانم. او كجا، ما كجا؟ (انصاريان توضيح ميدهد كه اولين بار لقب ياغي را به هاشمينسب پس از رفتن به استقلال دادند و نيكبخت هم به 60 هزار تماشاگر پرسپوليس اشاره ميكند كه در دربي اسكناس هزار توماني را به هاشمينسب نشان دادند!)
* آقا مهدي، آن روز شانس آوردي كه در زمين نمانديد وگرنه ممكن بود مثل برومند و رأفت درگير و محروم شويد؟
هاشمينسب(به شوخي): ميرفتم وسط سراغ بهروز و علي انصاريان. آنقدر اين دوتا را ميزدم تا خون بالا بياورند! البته با ديدن عابدزاده در ميرفتم چون احمدرضا را نميشود زد!
رهبريفرد: از شوخي گذشته ما تا زير تونل رفيق و دوست بوديم. وقتي بالا ميآمديم و وارد زمين چمن دربي ميشديم همه چيز را فراموش ميكرديم و ميرفتيم براي دعوا!
* آقا بهروز، چه زماني فهميديد كه مهدي هاشمينسب كارش با استقلال تمام شده؟
رهبريفرد: اولين نفر فهميدم! الان خوشحالم كه مانع مهدي نشدم چون فوتبال خيلي بيرحم است.(مهدي حرف بهروز را قطع ميكند) خود مجتبي محرمي مهد تعصب پرسپوليس هم به من گفت برو. همينجا اگر بهروز رهبريفرد و علي انصاريان بگويند من اشتباه كردم، ميآيم و براي اولين بار اعتراف ميكنم كارم اشتباه بوده است.(هم انصاريان و هم رهبريفرد بر درستي كار هاشمينسب صحه ميگذارند!)
* ولي كم نبودند كساني كه ميگفتند استقلال خيلي هم به هاشمينسب نساخت و بهتر بود او در پرسپوليس ميماند؟
هاشمينسب: نه، اتفاقاً همان تعداد گلي را كه براي پرسپوليس زدم در استقلال هم به ثمر رساندم. در جام باشگاههاي آسيا استقلال با تك گل من نفتچي را برد. به الوحده امارات دو تا گل زدم و يك گل ديگر هم در دربي براي استقلال زدم. من اين حرفها را قبول ندارم.
* اگر اشتباه نكنيم استقلاليها به بهروز رهبريفرد هم پيشنهاد دادند. شما چرا به اين تيم نرفتيد؟
رهبريفرد: رفتارهاي مردم با مهدي را از نزديك ديدم(مهدي ميگويد كه ترسيد!) وقتي ميديدم چقدر مهدي را اذيت كردند قيد اين مسئله را زدم در حالي كه به اندازه مهدي به من هم پول ميدادند.
* در آن دربي معروف سال 79 پس از باز كردن دروازه احمدرضا عابدزاده غش كرديد.پروين هم در يك مصاحبه تلويزيوني گفت يك گل زدن كه اين همه ادا و اطوار نداشت؟!
هاشمينسب: من مال ادا و اطوارم؟! شما برويد از منصورخان پورحيدري بپرسيد. نيمه اول انگار توي زمين نبودم. يك روح داشت بازي ميكرد. وقتي منصورخان گفت دفاع بازي ميكني؟ گفتم اصلاً! واقعاً نميتوانستم. منصورخان ميخواست نيمه دوم تعويضم كند كه از ايشان خواستم چند دقيقه ديگر هم به من فرصت دهد كه خدا خواست و ضربه سرم گل شد و... ديگر هيچ چيزي نفهميدم!
* شنيديم قبل از بازي، علي پروين دستور داده بود هاشمينسب را بزنيد؟
رهبريفرد: نگفت بزنيد اما تأكيد كرد هر كس گل زد، بزند اما مهدي نزد!
هاشمينسب: واقعاً روز سختي بود آن هم با بهروز و علي انصاريان و بقيه... از جلوي بهروز رد ميشدي شيشكي ميبست! انصاريان ميزد و توي گل هم كه عابدزاده مثل شاخ شمشاد ايستاده بود. جرأت نميكردي نزديك شوي. من هم آن روز فوروارد بودم و كار مشكلي داشتم.
رهبريفرد: موقع گرم كردن يادم ميآيد احمدرضا گفت زمين ليز است و همه شش استوك بپوشند. كسي هم مگر جرأت ميكرد روي حرف عابدزاده حرف بزند. همگي شش استوك پوشيديم اما خود احمدرضا نپوشيد و روي ضربه سر مهدي سر خورد!
* چه شد كه قرار شد دوتايي شماره 20 بپوشيد؟
رهبريفرد: من 20 پوشيدم و گل زدم بعدش مهدي هم 20 پوشيد! (نيكبخت نكته جالبي را مطرح كرده و ميگويد) اتفاقاً مهدي به شماره 6 هم علاقه خاصي دارد و حتي به خاطرش توي گوش يك مليپوش هم زده است. (چشمكي ميزند و ميخندد!)
هاشمينسب: آن زمان كسوت خيلي مهم بود. كريم باقري مصدوم شده بود و رحمان رضايي كه 24 ميپوشيد آمد شماره 6 را برداشت. من هم قاطي كردم و يك سيلي خواباندم توي گوش رحمان كه... البته بعداً روبوسي و آشتي كرديم.
رهبريفرد: شما نميدانيد نقش بزرگترهاي تيم چقدر مهم بود. الان كه ماجراي پيام صادقيان يا اعتراض بقيه را ميشنوم يا ميبينم به ياد آن دوره ميافتم. ما نادر محمدخاني را داشتيم كه زشتترين چشم زاغ دنيا بود. وقتي چشمانش را درشت ميكرد و به ما زل ميزد، زهره ترك ميشديم! قبل از بازي من و مهدي را صدا ميزد و ميگفت واي به حالتان اگر دريبل بخوريد. بيشتر از پروين از نادر محمدخاني ميترسيديم. ميخواهم بگويم كوچكترين اشتباهي ميكرديم همان وسط زمين بزرگترها يقهمان را ميگرفتند و اين مسئله بار مربيان را سبكتر ميكرد.
هاشمينسب: جرأت داشتي كنار احمدرضا عابدزاده سوپ يا غذايت را هورت بكشي؟ چنان با پشت دست ميكوبيد توي صورتت كه بچسبي به ديوار! (انصاريان هم ضمن تأييد حرفهاي بهروز و مهدي ميگويد) سال اولي كه به پرسپوليس آمدم مليپوش بودم. آنقدر اين دو تا (اشاره ميكند به رهبريفرد و هاشمينسب) مرا زدند كه وقتي ميرفتم خانه تمام بدنم كبود بود. آن زمان يك جوان تازهوارد اصلاً جرأت نميكرد به اعتراض فكر كند چه رسد به اين ماجراها!
هاشمينسب: شما آن نسل را با اين نسل مقايسه نكنيد. ما هميشه از كارت داوران استفاده ميكرديم. اگر در يك بازي كارت نميگرفتيم بزرگترهاي تيم حسابمان را ميرسيدند. اما الان كارت توي دربي شده دكور و فقط براي جيب داور است كه هرگز هم خارج نميشود! ميخواهم بگويم آقاي بازيكن مثلاً دربي، كارت داور دكور نيست، بايد بيرون بيايد!
* تا به حال شده دو نفري جايي داخل زمين يا بيرون دعوا كنيد و كتك بخوريد؟
رهبريفرد: خدا نصيبتان نكند! يك روز آقا مهدي با ماشين پيكانش (نيكبخت تعريف ميكند به پيكان 2 ميليون توماني سيستم ضبط صوت 7 ميليوني بسته بود!) داشتم ميگفتم! با سرعت 200 تا رفت وسط ميدان سرو سعادتآباد. آمد پايين و غشغش شروع به خنديدن كرد. چند نفري كه پرسپوليسي بودند، رد شدند و به مهدي كه رفته بود استقلال متلك انداختند و فحش دادند. بزنبزن شد و مهدي را بردند و ما زنگ زديم مهدي عرب رفيق پروين بيايد و آنها را بزند. حالا تصور كنيد كه مهدي آمد و شروع كرد روبوسي كردن با طرفهاي دعوا... گفتيم آخر برادر من! لات كه همه را ماچ نميكند!
* زماني ميگفتند هر كار پنهانياي كه ميكنيد علي پروين بلافاصله متوجه ميشود. جاسوس پروين را بالاخره شناسايي كرديد؟
هاشمينسب: زمان ما جاسوس نبود و آن قدر خوب فوتبال بازي ميكرديم كه هر جا ميخواستيم برويم قبلش خودمان به علي آقا بگوييم!
* علي آقا خيلي وقتها هم پادرمياني ميكرد. سند ميگذاشت و ... آيا اين كمكهاي خاص شامل حال شما هم شد؟!
رهبريفرد: يكبار براي من سند گذاشت و خلاصم كرد.
هاشمينسب: انصافاً در اين مسائل علي آقا خيلي با معرفت بود و حتي بعد از رفتنم به استقلال به همراه بهروز رفتيم دفتر پروين كه به من گفت هر كاري داشتم به ايشان بگويم. علي آقا پروين اصلاً كينهاي نيست.
* اشتباه نكرديد كه سر تمرين پرسپوليس آن هم قبل از بازي دوستانه با پيشكسوتان آ.ث ميلان رفتيد؟
هاشمينسب: بهروز زنگ زد گفت كه علي آقا گفته حتماً مهدي بيايد. اگر نميرفتم هزار تا حرف و حديث درست ميكردند. رفتم سر تمرين كه باز هم چند تماشاگرنما شروع به دري وري گفتن كردند و...
رهبريفرد: فحش كه ندادند.
نيكبختواحدي: مهدي هم كه حساس!
* بسيار خوب، به عنوان سؤال آخر ميخواستيم بپرسيم كه دربي هفتاد و نهم را چطور پيشبيني ميكنيد؟
هاشمينسب: هيچي، خيالتان راحت باشد. آب از آب تكان نميخورد! صفر - صفر تمام ميشود و اتفاقي هم نميافتد. نه گلي، نه كتكي، نه دعوايي، نه كارت زرد و قرمزي و... خلاصه آن كه از ديگ اين دربي هم هيچ آبي گرم نميشود. يك بازي بيروح كه به نظرم بايد اسمش را گذاشت درپيت نه دربي!
رهبريفرد: من هم مثل مهدي فكر ميكنم، بدون گل مساوي ميشود. به همين خاطر به همه دوستان و علاقهمندان به فوتبال توصيه ميكنم بيجهت توي اين سرما به خودشان زحمت ندهند و به استاديوم آزادي نروند. حتي بهتر است تلويزيون را هم خاموش كنند. اگر خيلي دلشان براي دربي تنگ شد راديو را روشن كرده و به جاي تماشاي يك ديدار خوابآور فقط بازي را گوش كنند!
گفتگو از مهدي يكتا - كاوه علياسماعيلي