اولین اظهارنظر پرستویی درباره مهمان داریم
سوالات از وی درباره فیلم«مهمان داریم» در ذیل میآید.
نقش «حاج ابراهیم» چه ویژگیهایی داشت که باعث شد بعد از مدتها دوباره مقابل دوربین بروید؟
احتیاج داشتم به خاطر جار و جنجالهایی که وجود داشت خلوت کنم و به خودم بپردازم. اولین پیشنهادی که بعد از این مدت شد «مهمان داریم» بود. صرفنظر از اینکه اصلا بدانم موضوع چیست و چه کار باید بکنیم فقط فهمیدم قرار است در کنار هم جمع شویم و همدلی کنیم. با منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده که پیش از این در «خاک سرخ» و «مارمولک» همکاری داشتم و محمد مهدی عسگرپور به عنوان کارگردان، آدمهایی که رزومههایشان مشخص است و میدانستم فکر و ایده خوبی برای کار کردن دارند.
از طرف دیگر به خاطر فعالیتهای صنفی که با آقای عسگرپور در زمان بحرانهای سینما داشتیم و چراغ خاموش برای باز شدن خانه سینما تلاش میکردیم، یک اعتماد و اعتقادی به کار و شخصیتشان داشتم.
دوباره با موضوعی مرتبط با دفاع مقدس به سینما بازگشتید؟
در ابتدا که پیشنهاد مطرح شد هنوز فکر فیلم و سناریو کامل نشده بود و شاید در چند صفحه خلاصه بود که خواندم و دیدم باز در زمینه دفاع مقدس است. دیدم شاید یک ذره احتیاج داریم که دوباره به این موضوع بپردازیم. البته این بار قرار نبود لباسی بر تن کنم و قرار بود لباس را بر تن فرزندانم کنم. فکر کردم آن حاج ابراهیم که من نقشش را بازی کردم چون خودش رزمنده نیست میتواند در کنار این آدمها باشد. در واقع یک جور برایم خاص بود. ضمن اینکه خود نقش هم که بالاتر از سنام بود از منظر بازیگری برایم جذاب بود. فکر کردم بد نیست بعد از یک رکود خود خواسته کاری، این کار را انجام دهم و شروع خوبی خواهد بود. موضوع هم در دفاع مقدس تازه بود و یاد ندارم در عرصه دفاع مقدس به خانوادهای پرداخته شود که سه فرزند شهید و یک جانباز دارد.
فکر میکنم حضور در چنین آثاری برایتان یک تکلیف و دغدغه شده است؟
یک گذار به قطعه شهدا بهشت زهرا داشته باشیم، میبینیم پدر و مادران زیادی هستند که چهار فرزندشان را از دست دادهاند ولی هیچ وقت به اینها پرداخته نشده بود. احساس کردم این کار یک ادای دینی حداقل برای آن خانواده است چون من همیشه اعتقاد دارم فیلمی که کار میکنیم قرار نیست همه را راضی و شاد کنیم. شاید عموم مردم با فکرهایی که دارند اصلا باب طبعشان نباشد ولی یک جایی در مقابل آدمهایی که ارزشهایی را به جا گذاشتند و ارزشهایی را به ما دادند، آدمهایی که آرامش را درجامعه جاری کردند وظیفه داریم یک جوری ادای دین نسبت به آنها داشته باشیم.
یعنی بازی در فیلمهای دفاع مقدس نسبت به سایر فیلمها برایتان اولویت دارد؟
قرار نیست دائم کار دفاع مقدس بازی کنم. میگویند شما چرا مدام کار دفاع مقدس میکنید ولی اینگونه نیست. مثلا فیلم «بیست» را کار میکنم بعد در «آشپز باشی» بازی میکنم بعد موضوع «سیزده 59» به نظرم جذاب میرسد و آن را انجام میدهم.«من و زیبا» را کار میکنم که ربطی به جنگ ندارد. همین امسال با دو کارگردان فیلم اول کار کردم که هیچ سنخیتی با دفاع مقدس ندارد. اما چیزی که از 46 سال پیش به من یاد دادند اینکه نقشی که بازی میکنم چقدر میتواند بازتاب مردمی داشته باشد و چقدر میتواند تاثیر گذار باشد. همیشه سعی کردم در انتخابهایم این را ملاک قرار دهم که چه جملهای به من اضافه میکند و چه تاثیری در جامعه میگذارد. من در حوزه دفاع مقدس فیلمهایی مانند «آژانس شیشهای» را کار کردم، «روبان قرمز» ، «موج مرده»، «پاداش سکوت» و «لیلی با من است» که طنز بود. هر از گاهی هم مثلا «مهمان داریم» پیش میآید موضوعی که تا به حال پرداخته نشده است. پیرمردی که در کنار همسرش زندگی سادهای را دارد. در رویا و خیال خودش با سه بچهش زندگی میکند و حتی به بچه جانبازش سیلی میزند تا به خودش بیاد ولی جواب اون سیلی را به صورت خودش میزند. این دردی است که در خیلی از خانوادهها وجود دارد. شاید از دید خیلیها این قضیه نخ نما شده است. چون درست انجام ندادیم و نتوانستیم تاثیر بگذاریم. فکر هم میکنیم چرا باید به مسائل جنگی و دفاع مقدس بپردازیم . ولی چرا در مسائل دیگرمان نمیتوانیم موفق باشیم. پولهای هنگفت هزینه میکنیم و یک ششم هم بازدهی نداریم. دلیلش مشخص است چون درگیر حاشیههای خودمان هستیم و آن را آب و تاب بیشتری میدهیم.
چقدر با نقشتان در «مهمان داریم» آشنا بودید؟
آن سادگی و صمیمیت حاج ابراهیم خیلی برایم ناشناخته نبود. چون در دوران کودکی آدمهایی مانند حاج ابراهیم را با چرخ وفلکش در کوچه بازار و گذرای محله زیاد دیده بودم. خود من همیشه به عنوان کودک شاید مثلا سوار این چرخ و فلکها شده بودم و دیده بودم آدمی برای رزقش چقدر تلاش میکند تا شادی برای بچهها بیاورد. حالا این آدم در زندگی حضور دارد که سه فرزندش را از دست داده و یک فرزند جانبازش در کنارش است و در عین سادگی زندگی میکند بدون آنکه طلب و توقعی از کسی داشته باشد.
شخص خاصی را در ذهنتان نداشتید؟
سالی به خاطر نشان دادن فیلم «سیزده59» به آلمان رفتیم. در جمع ایرانیهایی که در برلین به تماشای این فیلم آمده بودند پیرمرد ورزشکاری به ما معرفی شد که کشتی گیر بوده است. بعد از نمایش فیلم دیدیم اشک در چشمانش نشسته بود. با هم ارتباط برقرار کردیم متوجه شدم که سه فرزندش شهید شده و این همیشه در ذهن من مانده بود. وقتی با ایشان دیالوگ برقرار کردم دیدم با این مقوله کنار آمده و همچنان پابرجا و استوار زندگیاش را میکند. در عین حال که ایمان و اعتقادش را از دست نداده است. این آقا هر سال هم برای فرزندانش سالگرد میگیرد و همه ورزشکاران شرکت میکنند. به هر حال آن یک نماد و نشانهای بود برای من و وقتی فیلم «مهمان داریم» پیشنهاد شد یاد ایشان افتادم.
حاج ابراهیم و همسرش در خیال با بچههایشان زندگی میکنند و تماشاگر در انتها متوجه این موضوع میشود؟
از روز اول هم با آقای عسگرپور و محمدی صحبت میکردیم که خدا کند این فیلم ساختارش به گونهای باشد که تا آخر فیلم تماشاچی متوجه نشود که بچههاشان شهید شدند. یعنی فکر کنند که به هر حال یک پیرمرد و پیرزن در خانهای که برایشان کاراکتری دارد و در حال فرو ریختن است زندگی میکنند.حالا مهمانی قرار است بیاید و ناخواسته سه فرزندشان سر میرسند. در کنار بچهای که جانباز است و به عینه حضور دارد. من تصور و تخیلم در باره این سه فرزند این بود که مانند خانوادههایی که بچههایشان خارج از شهر و کشور تحصیل میکنند شبانه سر میرسند و پدر و مادر را بیدار و آنها را خوشحال میکنند و شروع میکنند با صدایشان رنگ و لعابی به خانه بدهند و برای ورود میهمان کمک کنند. اما ته قضیه متوجه میشویم که بچهای وجود ندارد و اینها در رویا و خیال خودشان است.
این موضوع برای تماشاگر قابل پذیرش است؟
خیلی از خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادهاند چنین وضعیتی دارند. یادم است وقتی برادرم شهید شده بود، محل زندگیمان نزدیک ترمینال جنوب بود و یک کوچهای داشتیم که به خاطر تنگ بودن اسمش را گذاشته بودند کوچه آشتی کنان. آن زمان در دادگستری کار میکردم، آمدم دیدم در کوچه پر از جمعیت است و همسایهها جمع شدند و خیلی نگران هستند حتی بعضیها گریه میکردند. پرسیدم چه شده ؟، گفتند صدای مادرت را از صبح تا حالا میشنویم که گریه و شیون میکند و هر کاری میکنیم در را بازی نمیکند. وقتی وارد خانه شدم از شیشه بالای در نگاه کردم دیدم مادرم چهارزانو روی زمین نشسته و برادرم هم سرش را روی زانوی او گذاشته و دراز کشیده، من واقعا برادر شهیدم را دیدم در صورتی که برادری وجود نداشت. دیدم مادرم آمده و با لباسهای سربازی برادرم ماکتی ساخته با پوتینها، کلاه وعینک ریبیندش روی زانویش خوابوانده بود و با خیال خودش با بچهاش زندگی میکرد.
شب دیگری ساعت سه نیمه شب بود پدرم من رو صدا کرد و گفت مادرت نیست. همین طور ترمینال جنوب را به سمت شرق بالا رفتم و در پارک بعثت آن را از پشت دیدم. پرسیدم کجا میروید؟ گفت بهروز آمد خانه و گفت چرا اینقدر گریه میکنی و دیگر پایم را در این خانه نمیگذارم و بعد رفت. من حالا دنبالش میروم.
پس چنین تصویرهایی هم در ذهنتان داشتید؟
همه اینها در ذهن من بود و وقتی بازی در «میهمان داریم» پیشنهاد شد دیدم این در رویا و خیال زندگی کردن خیلی دور از ذهن نیست. اینها باعث شد که خیلی راحت با این موضوع کنار بیایم و نزدیک شدن این نقش کار سختی نبود. در عین حال که در جامعه نمونههایش را خیلی زیاد داریم. چیزی نیست که دست نیافتنی باشند و ما دنبالش بگردیم. اینها برای همین آب و خاک هستند و خیلی راحت با یک نگاه گذرا در شهرمان این آدمها را میبینیم.
بخشی از مخاطبین فیلم میتوانند خود این خانوادهها باشند؟
شاید با دیدن «مهمان داریم» خیلی از این خانوادهها خودشان را ببینند و تسکین پیدا کنند و حتی خودشان را تخلیه کنند.
در این سالها به طرق مختلف سعی کردهاید از شهرت و محبوبیتتان در راه حل مشکل چنین آدمهایی استفاده کنید و این یکی از فعالیتهای پشت دوربین شما شده است؟
من همیشه با نزدیک شدن به این آدمها یک مقدار به خودم آمدم. در زندگیمان از صبح تا شب با کوچکترین مساله دروغ میگوییم، ریا میکنیم، تهمت میزنیم اما این آدمها را در کنارمان داریم که پاکباخته هستند. آدم هایی که برخلاف شعارهایی که میدهیم از آنها غافلیم. هزینههای زیادی برای هفته دفاع مقدس میکنیم تا یادآور زحمات آنها هستیم ولی خودشان هیچ پشتوانه مالی و امنیت روحی و روانی ندارند. ای کاش بخشی از آن همه ریخت و پاش را برای خود این آدمها هزینه کنیم تا بتوانند حداقل یک آرامشی داشته باشند. مانند همان ناصر افشاری(جانبازی که پرستویی پیگیر درمانش در خارج از کشور بود) که دوباره درمانش متوقف شد و از گلو گوشت اضافه آورده و هر روز هم تنگتر میشود. مثل شمعی که در حال آب شدن است. این چیزهای است که همیشه دغدغه من بوده و حرف من این است که اصلا قرار نیست بگوییم این حرفها را به جامعه سینمایی خودمان بگوییم که بیایید موضوعات دیگر را کنار بگذاریم و فقط به دفاع مقدس بپردازیم. نه. ولی اتفاقا نزدیک شدن به این موضوعات یک مقدار ما را به خودمان میآورد و باعث میشود آن کارهایی که دلمان میخواهد را درستتر انجام دهیم و رفتار و کردارمان را عوض کنیم. ما لطفی به اینها نمیکنیم اتفاقا این آدمها در همین زندگی روزمرگی، ما را به خودمان میآورند.
چنین فیلمهایی با موضوعات دفاع مقدس چقدر در فضای امروز جای کار دارد و مردم همچنان رغبت دارند این کارها را ببینند؟
مردم ما خیلی خوب این موضوعات را درک میکنند اما خودمان کاری میکنیم که پس بزنند. فکر کنم اگر درست به کارهای دفاع مقدس بپردازیم و درست نگاه کنیم حتما مخاطب خود را خواهد داشت. فکر میکنم اگر کسی بتواند کتاب «بابا نظر» را آن طور که باید به تصویر بکشد با خیلی از کارهای روز دنیا مقابله خواهد کرد. چون هم اکشن داخلش است هم عشق، کمدی، تراژیک و همه چیز دارد. به خاطر یکسری فعالیتهایی که با حبیب احمد زاده انجام دادیم خیلی از این کتابهای دفاع مقدس حتی آنها که خاطره نویسی است را خواندم و میبینم ما در عرصه دفاع مقدس اصلا کاری نکردیم. در این عرصه موضوعاتی وجود دارد که می تواند هنوز برای بیننده جذاب باشد.
عسگرپور را به عنوان کارگردان چطور دیدید؟
سادگی، صمیمیت و آرامشی که عسگرپور در کار به عنوان کارگردان داشت را هیچ وقت ندیده بودم. همچنین گروهی که دور هم جمع شده بودیم تا یک کار صمیمی و ساده و حرف خیلی خوبی را درجامعه بزنیم.
پیشبینی تان از اکران فیلم چیست؟
در بخشی سعی میکنیم با انگ رانت خواری به دیگران سو تبلیغ کنیم. یک بخشی هم فیلم را ندیده قضاوت میکنیم و چون دفاع مقدسی است می گویم ولش کن. باید دست به دست هم بدهیم و مردم را آماده کنیم تا بیایند یک فیلم را ببینند. فکر میکنم حداقل خیلی از خانوادهها با «مهمان داریم» ارتباط برقرار خواهند کرد به شرط آنکه تبلیغات طوری باشد تا طیفهای مختلف به دیدن فیلم بیایند.