پنجشنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 19

(تصویر) تنها بانوی راننده‌ نیسان‌ شهرداری

سکینه‌پورقلی متولد 1361 در تهران است. در شهرداری به عنوان نخستین بانویی که پشت نیسان می‌نشیند شناخته می‌شود. همکارانش او را با نیسان زرد رنگش می‌شناسند، همکاران از کار و فعالیت او انرژی می‌گیرند.
کد خبر: ۳۳۳۷۷
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۰
دستانش بوی زندگی می‌دهد. می‌خواهد کوششی ماندگار را سرلوحه و سرمشق فرزندانش قرار دهد. هر روز صبح با دلی خوش و رویی گشاده به خورشید سلام می‌کند و در طلب روزی حلال پشت فرمان ماشینی که یادگار سال‌ها تلاش پدر است می‌نشیند. 

سه سال است که رویای کودکی‌اش محقق شده است آرزوهایش رنگ طلایی به خود گرفته‌اند. عاشق نیسان زرد رنگی است که امید را در دل خود و فرزندانش زنده می‌کند. از اینکه در جامعه مثل یک زن با جسارت ایرانی، کار می‌کند خوشحال است و از اینکه هر روز مجبور است صدها کیلومتر مسافت را طی کند گله‌ای ندارد و به خود می‌بالد که در کنار همسر چرخ زندگی را می‌چرخاند و پشتیبانی برای شانه‌های خسته او است. 

سکینه‌پورقلی متولد 1361 در تهران است. در شهرداری به عنوان نخستین بانویی که پشت نیسان می‌نشیند شناخته می‌شود. همکارانش او را با نیسان زرد رنگش می‌شناسند، همکاران از کار و فعالیت او انرژی می‌گیرند. روزش را با یاد و نام خدا آغاز می‌کند و از امام رضا(ع) مدد می‌خواهد تا توان دارد با دلی شاد کار کند. با اینکه شغل مردانه‌ای را انتخاب کرده است اما مثل یک زن استواری می‌کند. درس صبوری را در این 3 سال آموخته و تا امروز محکم گام برداشته است. با این زن که راننده نیسان است برای مرور درس‌هایی از زندگی به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم. درس‌هایی که بوی عشق، ایستادگی و مهربانی می‌دهد.

«فرزند اول خانواده بودم و دو برادر داشتم اما از همان کودکی توجه خاصی به ماشین نشان می‌دادم. دلم می‌خواست خیلی زود بزرگ شوم تا بتوانم پشت فرمان ماشین بنشینم و رانندگی را تجربه کنم. هر وقت کسی از من می‌پرسید که دوست دارم در آینده چه کاره شوم‌،‌ بر خلاف دخترهای هم سن و سالم دوست نداشتم مهندس، دکتر یا معلم شوم دوست داشتم یک شغل متفاوت داشته باشم.»

سکینه‌پورقلی راننده نیسان زرد رنگ در خصوص علاقه‌مندی دوران کودکی‌اش این‌گونه می‌گوید: «کمی که بزرگتر شدم به رشته نقشه کشی فکر کردم، اما در محله‌ای که زندگی می‌کردیم مدرسه کار و دانش وجود نداشت و باید مسافت طولانی را طی می‌کردم تا به مدرسه برسم به همین خاطر رشته دیگری را انتخاب کردم و بعد از گرفتن دیپلم علوم تجربی در سال 1380 ازدواج کردم. همسرم منبت کار بود و بعد دو سال که از ازدواج مان گذشته بود دخترم متولد شد. تا آن زمان حتی یکبار هم رانندگی را تجربه نکرده بودم دخترم که بزرگتر شد با پس‌اندازهایی که داشتم توانستم در آموزشگاه رانندگی ثبت‌نام کنم. همان مرتبه نخست در آزمون شهری قبول شده و گواهینامه گرفتم. چند سال بعد پسرم به دنیا آمد. باز هم فرصتی نشد تا سرکار بروم و شغلی داشته باشم تا اینکه پدرم در سال 1390 از شهرداری بازنشسته شد بعد از شنیدن خبر بازنشستگی پدر به همان شرکتی که ایشان کار می‌کرد مراجعه کردم تا جایگزین او برای کار شوم.»

وی ادامه می‌دهد: «وقتی به محل کار پدر مراجعه کردم و متوجه شدند که خواهان کار هستم و می‌خواهم پس از پدر استخدام شوم برایشان جای تعجب داشت. ابتدا مخالفت کردند چون باید روی نیسان کار می‌کردم و برای آن مرکز تا به حال راننده زن آن هم در شهرداری تعریف نشده بود. بالاخره با پافشاری‌های زیاد قرار شد یک ماه به طور آزمایشی در شهرداری کار کنم اگر از کارم راضی بودند قراردادم را تمدید کنند. سه ماه با تلاش فراوان کار کردم تا بتوانم برای همیشه این شغل را به دست بیاورم و سرانجام موفق شدم. الان سه سال است که با دلی خوش هر روز به محل کار می‌آیم و با خوشحالی پشت فرمان می‌نشینم و کار می‌کنم. خیلی خوشحال هستم که بعد از آن همه تلاش و اصرار راننده بانوان امور اداری شهرداری شده‌ام و در مجموعه شهربانو کار می‌کنم. در قسمتی که کار می‌کنم در خدمت بانوان هستم و برای زنانی که بی‌سرپرست یا بد سرپرست هستند شهرداری برنامه‌های خاصی انجام می‌دهد که من با ماشینم وسایل مربوط به این برنامه‌ها را جا به جا می‌کنم.»

این راننده زن می‌افزاید: «علاقه واقعی‌ام به رانندگی باعث شد تا سخت‌ترین کار را انتخاب کنم چون رانندگی با نیسان کار مردانه‌ای است و قدرت خاصی می‌خواهد و حتی مشکلات اجتماعی زیادی را در بر دارد، اما همه این مشکلات را به جان خریده‌ام و با علاقه هر روز پشت فرمان می‌نشینم. نیسان زرد رنگی که با آن کار می‌کنم خودروی پدرم بود و این ماشین را پس از تخفیف یک میلیون تومانی از پدر به ارزش چهار و نیم میلیون تومان خریدم. همسرم در ابتدا در این مورد اظهار نظر نکرد چون تصور می‌کرد که شهرداری مرا پذیرش نمی‌کند، پس از موافقت شهرداری او با من همراه شد و مخالفتی نکرد.»



شغلم را دوست دارم

هر روز بعد از خواندن نماز صبح خدا را شکر می‌کند، ‌دستانش را رو به آسمان می‌گیرد و از اینکه لقمه‌ای نان حلال بر سر سفره می‌آورد، خشنود است. او که سه سال است هر روز بعد از نماز صبح با یاد ونام ذکر خدا پشت فرمان نشسته کمر همت بسته است تا روزهای جوانی‌اش را به ثمر نشاند.

این بانو در مورد کارش بیان می‌کند: «هر روز ساعت 7 صبح کارت می‌زنم و تقریباً تا پنج بعد از ظهر سرکار هستم برخی اوقات که برنامه‌های زیادی داشته‌ایم تا ساعت 11 شب هم سرکار بوده‌ام و فرزندانم را به مادرم سپرده‌ام. با اینکه بیرون از خانه کار می‌کنم، اما هیچ گاه ذره‌ای از محبتم به همسر و فرزندانم کم نشده است و تلاش می‌کنم تا تربیت فرزندانم به بهترین نحو صورت گیرد و در انجام وظایفم کوتاهی نکرده‌ام. با اینکه کارم رادوست دارم و برایم اهمیتی ندارد که مردم وقتی یک زن را پشت یک نیسان زرد رنگ می‌بینند، چه فکری می‌کنند اما گاهی اوقات واکنش‌های مردم جامعه برایم جالب است و وقتی آزار و اذیت‌های آنها را می‌بینم سعی می‌کنم تحمل کنم و صبور باشم. مردم فکر می‌کنند یک زن نمی‌تواند راننده نیسان باشد، در صورتی که من از رانندگی با هیچ ماشینی ترس ندارم و حتی چند مرتبه پشت ماشین خاور پدر نشسته‌ام و تجربه خوبی از رانندگی با خاور دارم. به قطع یقین می‌توانم بگویم 70 درصد زنانی که پشت فرمان خودرو می‌نشینند دل و جرأت دارند و هیچ ترسی در وجودشان دیده نمی‌شود.»

برای زندگی

او در مورد اینکه مشاغل سخت چه تأثیری بر زنان دارد می‌گوید: «به هر حال انجام کارهای مردانه روی ظرافت‌های زنانه تأثیر می‌گذارد اما من بر خلاف برخی زنان و مردان که از خراب شدن خودروی خود گله و شکایت می‌کنند یا دوست ندارند که لباس یا دست شان کثیف و سیاه شود مثل آنها فکر نمی‌کنم و این اتفاقات را جزئی از شغلم می‌دانم و معتقدم هر زن اگر خود را باور داشته باشد سخت‌ترین کارهای دنیا را می‌تواند انجام دهد. در مدت کوتاهی که در خانه هستم سعی می‌کنم به خانواده‌ام، ‌همسرم و فرزندانم رسیدگی کنم و به سرعت کارهایم را انجام می‌دهم تا زودتر بخوابم و با روحیه‌ای شاد و سر حال بموقع در محل کارم حاضر شوم. چون آینده فرزندانم برایم مهم است این گونه تلاش می‌کنم و هر سختی را به جان می‌خرم. دوست دارم فرزندانم روی جسارت مادرشان حساب باز کنند درست است که رانندگی آن هم با نیسان برای زن به عنوان یک شغل سخت است اما خوشحالم که توانایی انجام چنین کاری را دارم.»

وی از روزهایی یاد می‌کند که در روزهای سرد زمستان و در سراشیبی برخی خیابان‌ها دچار مشکل می‌شود اما برای لحظه‌ای خود را نمی‌بازد و کم نمی‌آورد. «بارها اتفاق افتاده است که در فصل زمستان برف شدیدی در آن منطقه می بارید و برف پاک کن ماشینم خراب شده بود بدون اینکه خود را ببازم با آرامش خاطر و بدون اینکه از کسی درخواست کمک داشته باشم آن را تعمیر کرده‌ام. هر بار که لاستیک ماشینم پنچر می‌شود یا لنت ترمزم تمام می‌شود کار تعمیر و تعویض را خودم انجام می‌دهم. تا حدودی تعمیرات موتور ماشینم را هم انجام می‌دهم و بارها پیش آمده است که ایراد فنی موتور را پیدا کرده‌ام اما ابزار لازم را نداشته‌ام و زمانی که ماشین را برای تعمیر به مکانیکی برده‌ام دقیقاً عیب خودرو را مشخص کرده‌ام.

برخی روزها کارم سبک‌تر است و برخی روزهای دیگر پیش آمده که چند روز پی در پی پشت فرمان در حال رانندگی بوده‌ام. تقریباً روزها 9 ساعت مشغول رانندگی در شهر هستم و بیشترین سرعتی که رفته‌ام 145 کیلومتر در ساعت بوده است. چند بار در طول این سه سال تصادف کرده‌ام، اما مقصرحادثه من نبوده‌ام.»

یا علی گفته و ‌کفش فولادی به پا کرده، کمر همت بسته است تا روزهای جوانی‌اش را به بازنشستگی پیوند زند. دلش می‌خواهد جشن بازنشستگی‌اش را در کنار سال‌ها تلاش و همتی که پشت سر گذاشته است در کنار خانواده‌اش با شکوه برگزار کند تا کتابی از خاطرات تلخ و شیرین روزهای کاری‌اش را در اختیار بانوانی قرار دهد که خودباوری شان کم است. او خود را باور کرده است که با وجود تمام مشکلات خم به ابرو نمی‌آورد.

سکینه‌پورقلی راننده نیسان می‌گوید: «پسرم عاشق ماشین است، اما تا به حال او و دخترم از اینکه من راننده نیسان هستم گله‌ای نکرده و نگفته‌اند ای کاش سرکار نمی‌رفتم. نگاهم به زندگی سبز است و زندگی را سخت نمی‌گیرم.

در جامعه امروز چون زندگی را سخت گرفته‌ایم احساس می‌کنیم سخت هم می‌گذرد در حالی که همین سختی باعث شده به سمت کار و تلاش کشیده شوم، اما در مقابل صبر را دریافت کرده‌ام. درست است که ساعت‌های زیادی را از خانواده، ‌زندگی و عزیزانم دور هستم اما خواسته‌هایم را زیر پا می‌گذارم تا در جامعه زنی موفق باشم. زنانی که شاغل هستند و در بیرون از خانه کار می‌کنند اصلاً متوجه گذر عمر و جوانی شان نیستند پس باید آسان بگیریم تا زندگی را بیشتر ببینیم و جوانی مان به تباهی نرود. رانندگی با نیسان زرد رنگ که یادگاری پدرم بود درس بزرگی در زندگی به من آموخت. آموختم که خواستن توانستن است با همین انگیزه هر روز صبح به محل کار می‌روم و بر این باورم که هیچ چیز بدون تلاش به دست نمی‌آید انسان برای به دست آوردن هر چیزی باید تلاش کند. صبر بزرگترین سرمایه‌ای است که به دست آورده‌ام تمام تلاشم را کرده‌ام که در این سال‌ها همه از من در محل کاری راضی باشند.»

هر روز صبح که از خانه بیرون می‌آید 50 کیلومتر طی می‌کند تا به محل کار برسد و با روحیه‌ای شاد و خندان همان 50 کیلومتر را رانندگی می‌کند تا به آغوش گرم خانواده بازگردد، ‌عاشق کار و ماشین زرد رنگش است و بچه‌ها و همسرش را دوست دارد. این زن جوان در پایان می‌گوید: «خانه مان کنار بزرگراه امام رضا(ع) است هر روز صبح قبل از رفتن به محل کار سر کوچه ترمز می‌زنم و به امام رضا(ع) سلام می‌دهم، ‌آیت الکرسی زمزمه می‌کنم و راهی کار و فعالیت می‌شوم سر راه بچه‌ها را به مدرسه می‌رسانم و از اینکه در طول مسیر در ترافیک می‌مانم گله‌ای ندارم، هیچ گاه با شتاب و عجله رانندگی نمی‌کنم و استرس به خود راه نمی‌دهم. پدرم عمری راننده بود و ما را با لقمه حلال بزرگ کرد من هم عاقبت یک راننده شدم اما دوست ندارم هیچ گاه فرزندانم راننده شوند و این شغل را انتخاب کنند. دوست دارم و آرزویم این است که فرزندانم در جایگاه بالاتری قرار گیرند و شغلی آرام‌تر و راحت‌تر پیشه کنند.»
نظر شما