دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 14

چرا مردم عصباني‌تر شده‌اند؟

کد خبر: ۲۹۵۵۷
تاریخ انتشار: ۰۱ آبان ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۲

بروز درگيري بين برخي شهروندان و استفاده از سلاح سرد در برخي از اين درگيري‌ها، اين مساله را به ذهن هر شهروندي متبادر مي‌کند که خشونت در جامعه زياد شده است. همه روزه شاهد انواع خشونت از تنه زدن‌ها، هل دادن يکديگر در صف‌هاي مترو و اتوبوس، نگاه‌هاي توهين آميز و الفاظ رکيک گرفته تا درگيري‌هاي فيزيکي در پشت ترافيک شهري، کوچه و خيابان يا مترو و اتوبوس هستيم. اما بايد پرسيد مردم چگونه مي‌توانند خشم خود را کنترل کنند؟ عوامل ايجاد اين خشونت و خشم چيست؟ آيا شرايط و بحران‌هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي در اين امر دخيل هستند و در اين صورت کدام يک سهم بيشتري دارد؟ چه افرادي خشونت خود را در جامعه بروز مي‌دهند؟

دکتر نازپرور، مدير کل پزشکي قانوني استان تهران، چندي پيش اعلام کرد که در پنج ماه نخست امسال 51 مورد فوت ناشي از سلاح سرد به مراکز پزشکي قانوني استان تهران ارجاع شده است.

به گزارش ايلنا، محمد زاهدي اصل معتقد است که بحث خشونت مثل هر آسيب اجتماعي ديگري، مي‌تواند علل مختلفي داشته باشد. او مي‌گويد بروز خشونت در جامعه علمي و منطقي نيست؛ مجموعه‌اي از عوامل دست به دست مي‌دهند که آستانه تحمل افراد در جامعه پايين آمده و به شکل بروز خشونت خود را نشان مي‌دهد. اين جامعه شناس عوامل مختلفي نظير فشارهاي اقتصادي، معيشتي، سن افراد- که به طور مشخص افراد جوان تر بيشتر به تفريح نياز دارند و اگر اين امکانات فراهم نباشد مي‌تواند در بروز خشونت و رفتارهاي نابهنجار در افراد جامعه موثر باشد- در بروز خشونت موثر مي‌داند.

زاهدي اصل، عوامل فردي نظير ويژگي هاي شخصيتي، رواني و مجموعه عوامل که رفتار افراد را شکل مي‌دهد از نظر دور نمي‌دارد: زماني که اجتماعي شدن فرد، ناقص باشد يعني اگر کودک يا نوجوان با دوستان ناباب در ارتباط باشد، به عنوان زيرساخت در نظر گرفته مي‌شود، همچنين شرايط دشوار جامعه نظير انواع و اقسام محروميت‌ها در جامعه، تبعيض، عدم تعادل، عدم وجود عدالت و تفاوت ميان حقوق افراد هم مي‌تواند منجر به ايجاد عقده‌ها و گره‌هايي در ذهن افراد شود که ممکن است با هنجارهاي جامعه مغاير باشد.

او با بيان اين نکته که بايد به همه اين ابعاد توجه کرد، مي‌گويد: بخشي از اين ابعاد در اختيار خانواده است، بخش ديگري در اختيار رسانه‌هاي فراگير مثل صدا و سيما و مطبوعات و بخش ديگر دانشگاه‌ها و مدارس است بنابراين بايد به نوعي فرهنگ سازي ريشه‌اي در اين زمينه دست زد. زاهدي اصل معتقد است که نبايد از عوامل ديگر هم غافل شويم: وقتي جواني نمي‌تواند شغل آبرومندي داشته باشد، طبيعتا براي ازدواج هم محدوديت دارد و همه محدوديت‌ها مي‌توانند خود را در قالب خشونت نشان دهند. همچنين وي بر اين باور است که مسئولان يک جامعه چه بخواهند چه نخواهند براي مردم الگو هستند از همين بروز رفتارهاي همراه با پرخاش و خشونت و بي‌حرمتي از سوي آنها بر افراد تاثير مي‌گذارد.

او معتقد است: وقتي الگوي فرد، پدر، مادر، يا حتي افراد مشهور و معروف مثل ورزشکاران يا هنرمندان باشد و اين افراد اخلاق را رعايت نکنند به نوعي عدم رعايت بسياري از اصول را هم به افراد آموزش مي‌دهند. اين جامعه شناس با اشاره به برنامه توسعه سازمان ملل؛ undp که از سال 1390 راه افتاده و ساليانه کشورها را در ابعاد مختلف بررسي مي‌کند، مي‌گويد: يکي از مشخصه‌هايي که نشان از توسعه‌يافتگي ملت‌ها دارد بحث تفاهم، همدلي يا کليتي است که ما تحت عنوان سرمايه اجتماعي مطرح مي‌کنيم و اين به آن معناست که ميزان سرمايه اجتماعي که تفاهم و همدلي را در خود جاي داده، يکي از نشانه‌هاي توسعه يافتگي هر کشوري است.

او به کشور ژاپن اشاره مي‌کند و رفتارهايي که مردم اين کشور با يکديگر دارند: اين که يک نفر با حرکت دست هايش در مقابل شما خم شود، چه پيامي را به شما مي‌هد؟ زاهدي اصل معتقد است که ما به ريشه هاي خشونت در جامعه بي‌تفاوت هستيم و در عين حال به الگوهايي که سبب افزايش بروز خشوت در جامعه هم مي‌شوند بي توجهي نشان مي‌دهيم؛ ظاهرا يک لبخند وجود دارد اما در پشت اين لبخند، حرف ها و تهمت‌ها و کلمات رکيکي پنهان شده.

زاهدي اصل درباره تفاوت بروز خشم در مردان و زنان مي‌گويد: طبيعتا با توجه به فرهنگ جامعه ما بروز خشونت در مردان بيشتر از زنان است. اما در حال حاضر برخي جرايم ما در حال زنانه شدن است و اين جاي نگراني دارد؛ ساير متغيرهايي که نشان مي‌دهد نقش خانم‌ها در اين قضايا کمتر است. حال اگر در اين ميان درصدي متعلق به خانم‌ها باشد که افزايش هم پيدا کرده نگران کننده است. اما به طور کلي آستانه تحمل خانم‌ها بالاتر است و از فرهنگ مدارا برخوردارند.

دکتر زاهدي اصل درباره ميزان اثرگذاري محدوديت‌هاي مالي را در بروز خشونت مي‌گويد: زماني که فردي شاغل نيست يا شاغل است اما زندگي او تامين نيست و با شرمندگي وارد خانه شود، او چه تحملي خواهد داشت و آستانه تحمل او تا چه حدي است و چگونه مي‌توانيم از او انتظار داشته باشيم که همه سختي‌ها را تحمل کند؟ او به اين نکته اشاره مي‌کند که عامل اقتصاد جداي از عوامل ديگر نيست: در همايش فقر و فقرزدايي که چندين سال پيش برگزار شد رابطه بين اقتصاد و فرهنگ، را مطرح کردم به اين معنا که اينها از هم جدا نيستند يعني فرهنگ مي‌تواند اقتصاد را و اقتصاد هم مي‌تواند فرهنگ را تخريب کند.

مدرسه مي‌تواند باعث ژرف تر شدن رفتار خشن دانش آموز شود

محمدرضا نيک نژاد مدرسه را نهادي مي‌داند که قرار است تغييراتي ايجاد کند اما اين نهاد، نضج خود را از ساختار مدرسه نمي‌گيرد؛ دانش آموز چند ساعت از روز را در مدرسه مي‌گذراند و بيش از اين که در مدرسه باشد در جامعه و خانواده است. به اعتقاد اين فعال صنفي، خشونت ابتدا از خانواده و جامعه ريشه مي‌گيرد؛ اين بدان معناست که خشونت بيش از اين که در مدرسه باشد در خانواده و جامعه وجود دارد. اما وقتي دانش آموز به مدرسه مي‌آيد، قدرت مانور بيشتري دارد و زور و قدرتش اگر بخواهد نمود پيدا کند در آن جا زمينه بهتري مهيا است. همين طور اگر ضعفي هم داشته باشد باز در آن جا بيشتر خود را نشان خواهد داد؛ مدرسه مي‌تواند باعث ژرف تر شدن رفتار خشن يا ضعف دانش آموز شود.

نيک نژاد بخش ديگري از مشکلات مدرسه را مربوط به معلمان و رفتار آنها مي‌داند: برخي اوقات شنيده مي‌شود که معلم رفتاري خشونت آميز با دانش آموزان داشته براي نمونه آنها را کتک مي‌زده. بايد گفت که اين معلم هم بخشي از جامعه و تربيت شده آن است. عضو انجمن صنفي معلمان معتقد است که اگر مدرسه فراهم کننده بروز خشونت براي دانش آموز باشد شايد بهترين جا براي کاهش اين خشونت نيز باشد و آن را به حد تحمل برساند که بخش مهمي از آن مربوط به جامعه پذيرکردن دانش آموزان است.

نيک نژاد به نمره محور بودن مدارس از حدود پنجاه سال پيش تاکنون اشاره مي‌کند و معتقد است مدارس دانش آموز را تربيت مي‌کنند که دکتر يا مهندس شوند؛ آنها دانش آموز را پرورش نمي‌دهند که در نهايت به يک شهروند تبديل شود؛ شهروندي که در جامعه زندگي مي‌کند و به حق و حقوق خود مي‌رسد ضمن اين که حقوق ديگران را هم رعايت مي‌کند. او مي‌گويد: متاسفانه ساختار مدرسه در ايران، در اين بخش به دنبال شهروند پروري و آموزش حقوق انساني که در حال حاضر کنوانسيون هاي بين‌المللي بر آن تاکيد مي‌کند مثل تساهل و حقوق بشر، همکاري، صلح و مهرپروري نيست. از همين رو طبعا نمي‌توان انتظار داشت که خانواده خودش پرچم بردارد و تغييراتي در جامعه ايجاد کند.

نيک نژاد به مدارس کشورهاي پيشرفته در دنيا اشاره مي‌کند و مي‌گويد؛ در مدارس دنيا در پروژه هايي دانش آموزان را قالب گروه‌هايي تعريف مي‌کنند که در عين اختلاف فرهنگ و نژاد و رنگ پوست با هم همکاري کنند که بخشي از برنامه آموزشي آن ها گفت‌وگو در مورد اين ارزش هاست. نيک نژاد به اظهارات وزير آموزش و پرورش در دولت دهم اشاره مي‌کند: حاجي بابايي گفته بود «ما در مدارسمان خشونت نداريم؛ اين يک دروغ است.» اين موضوع قابل کتمان نيست. اين خشونت هم در ميان برخي دانش آموزان و هم ادر ميان برخي معلمان وجو دارد.

به اعتقاد او خشونت تنها کتک کاري نيست؛ همين که من سر کلاسي بروم که بيش از چهل دانش آموز دارد و آرام و قرار ندارند وقتي نمي‌توانم اين دانش آموزان را کنترل کنم مورد خشونت قرار گرفته‌ام؛ مي‌شود داستان معلم رياضي‌اي که حدود سه يا چهار سال پيش از کلاس خارج شد، در دفتر مدرسه سکته کرد و فوت کرد؛ برخي دانش آموزان از درس فراري هستند و اگر معلم نتواند با آنها ارتباط برقرار کند آن قدر اذيت مي‌شود که ممکن است تا مرز سکته پيش برود!

نظر شما