خاتمي: گاهي بداخلاقيهايي با دين توجيه ميشود
اعضاي شوراي هماهنگي دانشجويان اصلاحطلب به ديدار رييس دولت اصلاحات رفتند تا ضمن بيان دغدغههاي خود آخرين نظرات سيدمحمد خاتمي را هم جويا شوند.
خاتمي نيز صريحتر از دفعات قبل استراتژي آينده اصلاحات را براي جوانان اين جريان تشريح كرد:
ميتوان به اطلاعات و آماري كه چه در دولت قبل و چه امروز منتشر ميشود، مراجعه كرد و بهراحتي به اين نتيجه اذعان كرد كه عملكرد دولت اصلاحات درخشانترين عملكرد در دوران پس از جنگ در بسياري از حوزهها بوده است.
اصلاحات بايد رويكردش رو به مردم باشد و كمك كند بدبينيهاي احتمالي كه نظام نسبت به اين جريان پيدا كرده، حذف شود؛ اگر چنين نشود، نتيجهيي جز واگذاري عرصه به تندروهاي مسووليتناپذير جامعه حاصل نخواهد شد و اين هم به زيان مردم است و هم به زيان نظام.
اصلاحطلبان در عرصههاي مختلف بايد زمينه تعامل و گفتوگو با همه جريانات سياسي معتدل را ايجاد كنند؛ البته اين به معناي ائتلاف مستقيم نيست اما ميتوان در حين رقابت، با احزاب و گروههاي ديگر همكاري و همراهي داشت. مجلس نبايد در انحصار گروهي تندرو و انحصارطلب باشد و اميد است گروههاي اصلاحطلب، اعتدال گرا و عقلاي متعلق به هر جناح و گرايشي بتوانند مجلسي آرام و معتدل به وجود بياورند.
هر جرياني بايد تعريف واضحي از چيستي و كيستي خود داشته باشد و نقش اين چيستي و كيستي را در رفتار، مواضع و رسالتهاي خود بشناسد. همه جريانات بايد گفتمان خاص خود را داشته باشند و با آن گفتمان شناخته شوند. گفتمان مجموعهيي از انديشه و رويكرد است و در مورد اصلاحطلبي بايد مشخص كنيم كه اين گفتمان چيست؟ البته در اين زمينه كارهاي خوبي صورت گرفته و ماهيت و رويكرد اصلاحطلبي روشن است گرچه هنوز هم بايد در اين زمينه كار كرد.
سه گفتمان غالب در عصر مشروطيت وجود داشت. گفتمان نخست، دين را مانع پيشرفت ميدانست و بهطور كلي دينستيز بود و امروزي بودن را، بدون در نظر گرفتن سير و تحول تاريخي غرب و بنيادهاي فكري آن، شباهت ظاهري با غرب معنا ميكرد. گفتمان دوم، غرب را دشمن ميپنداشت و با وجود اينكه درونمايه اصلي سنت محتواي آن است، ظاهر آن را بدون در نظر گرفتن محتوا اصل ميدانست. به عنوان مثال، پيروان اين گفتمان با آنكه در ابتدا با ظلم و ستم قاجار مخالف بودند بعدها حاضر شدند همراه محمدعلي شاه و حكومت مستبد وي باشند. گفتمان سوم گفتماني بود كه در عين پايبندي به سنت، قايل به نوآوري و اجتهاد در آن بود. با نوآوري در سنت مفاهيم جديدي به مقتضاي زمان در آن معنا ميشود و دين ميتواند پاسخ نيازهاي جديد را بدهد. اين گفتمان معتقد بود مردم بر سرنوشت خويش حاكمند. اما رويكرد سوم در عمل شكست خورد و در پي آن گفتماني ايجاد شد كه ماحصل آن ديكتاتوري خشن كه ادعاي نوآوري و نوسازي را داشت بود.
ما انقلاب بسيار بزرگي داشتيم كه هم نگاه به دين داشت و هم به جامعه. چون جامعه ما هويت ديني خاص خودش را دارد، اگر بتوانيم جمهوريت را سازگار با دين تعريف كنيم توانستهايم به اهداف انقلاب و امام نزديكتر شويم. گرچه اخلاق همواره در عرصه سياست غريب بوده است ولي بهخصوص بعد از ماكياولي بهطور كامل در اختيار سياست قرار گرفت و سياست معطوف به قدرت شد. ما جمهوري اسلامي را ميخواستيم و ميخواهيم چراكه فقدان اخلاق و معنويتي كه در جوامع دموكراتيك ديگر وجود دارد ميتوان با درك درست دين جبران كرد.
متاسفانه گاهي بداخلاقيهايي با دين توجيه ميشود و چهره شرعي و موجه به خود ميگيرد و گاهي تا جايي پيش ميرود كه اين بياخلاقيها به ارزش تبديل ميشود و به عنوان مثال تهمت زدن و دروغ گفتن و بردن آبروي ديگران و حتي گرفتن جان آنان تبديل به يك ارزش ميشود. هر جرياني ممكن است اشتباهاتي داشته باشد و ما منكر اشتباهات خود نيستيم.
امام (ره)، جمهوري اسلامي را مطرح كردند نه خلافت اسلامي و امروز هم شاهد اين هستيم كه گروههايي تحت عنوان خلافت اسلامي چه بر سر اسلام و مردم آوردهاند و ميآورند. امام اين موضوع را مطرح كردند چراكه مطمئن بودند جمهوريت به همان معنايي كه در سطح جهان مطرح است دقيقا با اسلام و دين سازگار است؛ اگر تعبيري از دين ارايه شود كه با جمهوريت سازگار نيست آن تعبير از اسلام لااقل از نظر انقلاب ما نادرست است.