سه‌شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 08

درگذشت مهدوی کنی؛ دانتون انقلاب ایران

کد خبر: ۲۹۳۳۲
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۹

انقلاب ایران، دانتون خود را از دست داد. گرچه آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی نیک فرجام‌تر از رهبر میانه‌روی انقلاب فرانسه بود که سر به گیوتین سپرد اما محافظه‌کاری‌اش‌‌ همان قدر در بساط انقلابی‌گری ناآشنا بود. اگر ژرژ ژاک دانتون مؤسس کمیته امنیت ملی فرانسه و نخستین رئیسش بود، مهدوی کنی هم اولین رئیس کمیته‌های انقلاب اسلامی شد. اگر دانتون به جرم مماشات و تجدیدنظرطلبی در اهداف انقلاب و گرفتن اختیارات کمیته انقلاب و واگذاری آن‌ها به سازمان‌های دولتی خار چشم تندروها شد، مهدوی کنی هم با تعابیری چون محافظه‌کار، اسلام آمریکایی و حامی سرمایه‌دار مورد طعن افراطیون بود. روزگار اما با دانتون انقلاب ایران مدارای بیشتری کرد تا انقلاب فرانسه. مهدوی کنی ماند و قدر دید، از کمیته‌های انقلاب به وزارت کشور و نخست‌وزیری و عضویت شورای نگهبان و ریاست مجلس خبرگان رهبری رسید.
 
چنانکه گفت از معجزات انقلاب این بود که «همچو منی با این سوابق شغلی و تحصیلی و خصوصیات روحی، مسئولیت نیروهای انتظامی انقلاب را به عهده بگیرد؛ زیرا من حتی سربازی نرفته بودم و نمی‌دانستم که تفنگ را چگونه در دست می‌گیرند و اصولا روحیه ما روحیه طلبگی و فرهنگی بود.»(۱) در کمیته‌های انقلاب هم که مجری مصوبات شورای انقلاب بود، متهم به محافظه‌کاری شد؛ چنانکه روزی به شهید بهشتی گفت «شما فتوایش را می‌دهید، من اجرا می‌کنم، بعد من می‌شوم محافظه‌کار و شما می‌شوید انقلابی.»(۲)
 
سال ۱۳۶۰ که در کسوت نخست‌وزیر موقت (پس از شهادت رجایی و باهنر) کابینه‌اش را به مجلس برد، سفت و سخت از عملکردش در کمیته‌های انقلاب دفاع کرد و گفت: «وقتی که روزهای اول به کمیته آمدم پیش‌نمازی بیشتر نبودم، فقط بلد بودم پیش‌نمازی بکنم ولی به یاری خدا بر خلاف نظر بعضی از دوستان که اینجا بعضی حرف‌ها را زدند کمیته را هم خیلی خوب اداره کردم (خنده نمایندگان) و اگر این گوی و این میدان، من به هر کس که گفتم آقا شما می‌گویید کمیته، شما بیایید اداره کنید بهتر از من. ولی البته یک مقدار نابسامانی‌هایی که موجود است قسمتی مربوط به این بوده که این ایام من کمتر به کمیته می‌رسیدم، با اینکه من نه نظامی بودم و نه پلیس بودم و این‌ها، معذلک خیلی هم خوب کار کردم و شما هم بیخود فرمودید که من بد کار کرده‌ام (خنده نمایندگان) و حالا هم ایستاده‌ایم و باز هم کار خواهیم کرد، تا زنده هستیم کار می‌کنیم و از اعتراض آقایان هم دلگیر نیستم. من هیچ کینه یا ناراحتی از آقایان ندارم بالاخره شما هم حق دارید که مطالب خودتان را بیان بکند البته حق‌کشی نکنید (خنده نمایندگان)... برای خاطر اینکه البته جسارت نباشد شما نمایندگان مردم هستید ما هم منتخب شما ولی این جهت را به عنوان یک تذکر برادر روحانی عرض می‌کنم که خدمات برادرانتان را نادیده نگیرید تا دیگران نشاط کار کردن داشته باشند. اگر بنا باشد که انسان زحمات کسانی که در این انقلاب به هر نحوی خدمت کرده‌اند آن زحمات را به هیچ بگیرد به خاطر بعضی از نقاط ضعف، مسلماً‌ بدانید که ممکن است که موجب یاس و ناامیدی بشود. تشویق عامل مؤثری است و قرآن بیشتر تشویق می‌کند تا تنبیه.»(۳)
 
دو هفته قبلش در جلسه رای اعتماد مجلس، صلاحیتش را برای تصدی وزارت کشور کابینه باهنر زیر سؤال برده بودند؛ صادق خلخالی گفته بود: «جناب آقای مهدوی مورد اعتماد همه است و نمی‌دانم در این جلسه حضور دارند یا نه؟ ولی این مساله را می‌خواهم با کمال شرمندگی بگویم که خوبی قابل تفکیک نیست که آدم در یک جا خیلی خوب باشد، مثلا در یک جا هم… خود ایشان مکرر در مکرر اعتراف کرده‌اند در نزد من که اصلا من صلاحیت این کار را ندارم. حتی راجع به کمیته مرکزی هم همینجوری گفت. آقا وقتی که یک نفر خودش می‌گوید، بگذارید بروند در شورای عالی قضایی باشند. آن چیزی که فن اوست. خوب یک آدمی است رئوف‌القلب، هر کسی را که پاکسازی کرده‌اند، اخراج کرده‌اند، ایشان می‌آیند و (پرونده‌اش موجود است و من تقدیم می‌کنم) بر می‌دارد‌‌ همان شخصی که مورد نفرت مردم بوده به یک مقام بالاتری می‌رساند. با اینکه گفته‌اند که منتظر خدمت باشد یا چه باشد یک پست حساسی را به او بدهند... این آدم، آدم به‌دردخوری نیست و او را بردارید (خنده نمایندگان) در مروج‌الذهب دارد که در زمان عمر بن عبدالعزیز یک فرمانداری بوده و مردم از او شکایت داشتند و عمر بن عبدالعزیز در ابقای او اصرار می‌کرده، این‌ها نامه نوشتند که بابا این خیلی آدم خوبی است باید همه خوبی‌هایش به ما برسد؟ خوب بگذارید که به یک جای دیگر هم برسد. حالا اینجوری است. چند نمونه از فرمانداران داریم و آقایان نمایندگان مجلس هم روی همین مساله حساسیت دارند که این‌ها آدم‌هایی هستند شناخته شده، در زمان طاغوت بوده‌اند. دولت موقت کاری که کرد این بود که مثلا فرماندار مشگین شهر را با اینکه پرونده ساواکی داشته برداشته فرماندار خلخال کرده، فرماندار خلخال را گذاشت مشگین شهر و آن یکی را آنجا …عوض کرد. والا محتوی همین بود. اما حالا که کشور یک استقراری پیدا کرده نباید واهمه داشت. من نگفتم که این‌ها را بردارید محاکمه کنید و اعدام بشوند، نه ما می‌خواهیم بگوییم که این‌هایی که صلاحیت ندارند و مردم دادشان بلند است، و آن‌ها سلیقه‌شان، خلقشان با مردم جور در نمی‌آید این‌ها را بردارید و جای دیگر بگذارید. حالا حتما لازم است که در سر کار بگذارید که موجب نا‌رضایتی مردم فراهم بشود؟ این مساله بوده که باید مردم را در نظر گرفت.»
 
پاسخ شیخ صادق خلخالی را آیت‌الله علی خامنه‌ای داد که مهدوی کنی را «فرد برجسته این کابینه و وزنه و آبروی این کابینه و کابینه قبل و چهره درخشنده همیشه در سنگر زجرکشیده کتک‌خورده این انقلاب» خواند و در دفاع از او گفت: «آقای مهدوی کنی هرگز نگفته‌اند من صلاحیت ندارم. ما هم معتقد نیستیم که ایشان صلاحیت ندارند. شما وزارت کشور را از اول انقلاب تا امروز مطالعه کنید. وزارت کشوری که تحویل ایشان شد با وزارت کشوری که امروز هست، مطالعه کنید. ژاندارمری امروز را با ژاندارمری دوران شاه و رژیم گذشته مقایسه کنید. امروز شما یک ژاندارمری دارید که فاتح قله چغالوند یکی از عناصر او است. رزمندگان شهید جبهه‌های آبادان و خونین شهر و بسیاری از جبهه‌های غرب عناصر آن ژاندارمری هستند. این ژاندارمری چه موقع بوجود آمد؟ این را شما از کجا به میراث گرفته بودید؟ چه کسی به شما داد؟ چرا این را نمی‌بینید؟ شما چرا ضعف‌های شهربانی را می‌بینید و قوت‌های او را نمی‌بینید؟ شهربانی شما ساخته و پرداخته یک فرهنگ غلط استعماری خائن بوده است. آن عناصر در طول مدت دو سال‌ و نیم بعد از انقلاب تبدیل شده‌اند به عناصری که در جبهه جنگ می‌جنگند و در داخل شهر‌ها با همه بی‌اعتمادی‌ها و بی‌اعتنایی‌ها و ظلم‌ها و بی‌انصافی‌ها گاهی جانفشانی می‌کنند... امروز شما در سطح کشور از استاندارهای متعهد و مکتبی و مومن و مردمی برخوردارید. چرا این را نمی‌بینید؟ این‌ها را چه کسی بوجود آورد؟ مهدوی کنی بوجود آورد... ایشان از روز اولی که در شورای انقلاب، ما خودمان وظیفه وزارت کشور را به ایشان محول کردیم، بعد از برادر عزیزمان جناب آقای هاشمی رفسنجانی که ایشان می‌خواستند کاندیدای مجلس بشوند و ما با اصرار به آقای مهدوی کنی در حقیقت می‌شود گفت تحمیل کردیم. از آن روز تا امروز ایشان می‌گوید مرا از روی این کار بردارید، بردارید را همه ما می‌گوییم. بنده خودم بار‌ها گفته‌ام بنده را از روی این مسئولیت‌ها بردارید و بگذارید من بروم قم یا مشهد درسم را بگویم، بروم کارم را بکنم. بروم کتابم را بنویسم. کار اصلی ما آن است، این خیلی روشن است.»(۴)
 
تقدیر این بود که او نخست‌وزیر ماند تا آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور شد، گرچه یکی از آن‌هایی بود که با امام مذاکره کرد که بپذیرند روحانیون بتوانند رئیس‌جمهور شوند: «قرار شد (من و آیت‌الله مهدوی کنی) با امام مذاکره کنیم که بپذیرند رئیس‌جمهور روحانی بتواند باشد. اکثر دوستان، با نظر امام موافق نیستند و می‌گویند رئیس‌جمهور روحانی باشد، بهتر است. با احمدآقا صحبت کردم، که با امام صحبت کنند. در‌‌ همان دفتر امام با احمدآقا و آقای خامنه‌ای، درباره رئیس‌جمهور صحبت کردیم. بیشتر آقای خامنه‌ای مطرح بودند ولی کسالت و ضعف ایشان، تردیدی ایجاد کرده و آقای مهدوی (کنی) به عنوان فرد دوم مطرح شد. قرار شد فعلا هر دو اسم بنویسند، تا بعدا تصمیم بگیریم.»(۵) مهدوی کنی هم در کنار آیت‌الله خامنه‌ای، اکبر پرورش، سید رضا زواره‌ای و حسن غفوری‌فرد برای سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری در مهرماه ۱۳۶۰ ثبت نام کرد که در آستانه انتخابات انصراف داد. با انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای اسمش در ردیف نخست‌وزیران پیشنهادی رئیس‌جمهور به مجلس بود؛ مجلسی که به نخست‌وزیری علی‌اکبر ولایتی روی خوش نشان نداد و اصرار بخشی از جناح راست برای نخست‌وزیری مهدوی کنی هم با استقبال جناح چپ روبرو نشد و دیگر نامزد‌ها هم اقبالی نداشتند تا اینکه میرحسین موسوی رای اعتماد گرفت.
 
چهار سال بعد باز هم نخست‌وزیری مهدوی کنی مطرح شد؛ جناح راست کرسی‌های قابل توجهی در مجلس دوم داشت و شنیده می‌شد رئیس‌جمهور همچون گذشته بر نظر خودش برای انتخاب نخست‌وزیر غیرروحانی اصرار نداشت، حتی نماینده بابل در مجلس صراحتا از آیت‌الله مهدوی کنی به عنوان نخست‌وزیر آینده حمایت کرد: «برای شروع انقلاب پنجم که ضرورت انقلاب است و فرونشاندن کشمکش‌های حال و بعد از شخصیت‌هایی چون آیت‌الله مهدوی کنی باید دعوت کرد که هم وجیه‌المله است و هم قداست دارد و مجتهد است و بر همه آن‌ها که مطرح هستند، افضل است و با مقبولیت عام.» اما رای مجلسیان در سال ۶۴، گرچه با اشارت رهبر انقلاب، باز هم میرحسین موسوی بود.
 
نخست‌وزیری دیگر به مهدوی کنی نرسید؛ او که روزگاری برای رفع اختلاف ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور و محمدعلی رجایی نخست‌وزیر وساطت کرده و به بنی‌صدر که هر جا می‌رفت می‌گفت «این نخست‌وزیر، نخست‌وزیر تحمیلی است»، گفته بود: «اگر شما یک خانه‌ای داشته باشید این خانه را مثلا بخواهید پانصد هزار تومان بفروشید، بعد پانصد هزار تومان مشتری برایتان نمی‌آید، ۴۵۰ هزار تومان می‌آید، بگویید اگر پانصد هزار تومان بود بهتر بود. خب، حالا هم که ۴۵۰ هزار تومان است مانعی ندارد، سند را امضاء می‌کنیم. آیا اگر این باشد معنایش این است که این معامله باطل است؟»(۶)
 
مخالف اشغال سفارت و مصادره‌ اموال
 
مهدوی کنی بر‌‌ همان سیاق ماند که روزی پندش را به آیت‌الله عبایی خراسانی داد: «اگر روحانی تسلیم جو شود به درد اسلام نمی‌خورد، زیرا نقش روحانیت در جامعه جوشکنی است... شما اگر می‌خواهید با دعوت از یک روحانی برای سخنرانی، ایده‌های خودتان (دولت) را به وسیله آن روحانی پیاده کنید این طرفداری از روحانیت نیست. این ابزار کردن روحانیت است و من با صراحت اعلام می‌کنم که روحانی که ابزار دست افکار دیگران شود، به درد اسلام نمی‌خورد.»(۷) همین حذر از جوزدگی بود که از مهدوی کنی تمثالی چون دانتون انقلاب ایران ساخت. او رئیس کمیته‌های انقلاب بود اما با تسخیر سفارت آمریکا مخالفت کرد: «من این حرکت یعنی اشغال سفارت را نمی‌پسندیدم و این را نمی‌پذیرفتم که به سفارتخانه‌ها به خصوص سفارت آمریکا حمله بکنیم؛ من این را مضر می‌دیدم؛ برای اینکه اولا از نظر قوانین بین‌المللی ریختن به سفارت، ولو اینکه ما می‌گوییم لانۀ جاسوسی، در دنیا مورد پذیرش نیست. شاید همۀ سفارتخانه‌ها لانۀ جاسوسی باشد. اصلا روال معمول همۀ سفارت‌ها همین است که از این کار‌ها می‌کنند؛ حالا عده‌ای بیشتر و عده‌ای کمتر و آن‌ها که قدرتمندترند بیشتر.»(۸) نقل شده که گفته بود «محل سفارت آمریکا غصبی است و نماز ندارد.»
  
در آن همهمه تقسیم اراضی و هیاهوی مصادره اموال سرمایه‌داران، از معدود روحانیون انقلابی بود که ساز مخالف زد: «اینکه به راحتی اراضی را تصرف می‌کردند مورد قبول من نبود. واقعاً اموال کسانی را گرفتند که نمی‌بایست بگیرند. بعضی از مردم با چیزدار‌ها و صاحبان املاک زراعی عقده داشتند. بنده افرادی را سراغ داشتم که مقلد امام بودند، خمس می‌دادند و سال‌ها پیش از انقلاب به وسیلهٔ حقیر خمسشان را برای امام می‌فرستادند؛ یعنی از مسلمانان قبل از انقلاب بودند. یک دفعه اموال این‌ها را به عنوان پولدار و سرمایه‌دار غارت کردند. به من می‌گفتند آقای مهدوی! تو که ما را می‌‌شناسی. ما اصلاً طاغوتی نبودیم. ما رسالهٔ امام داشتیم، ما مقلد امام بودیم، ما سهم امام و زکات می‌دادیم. حالا به عنوان طاغوتی اموال ما را غارت می‌کنند! متاسفانه این کار‌ها را کردند و ما هم نتوانستیم کاری انجام بدهیم؛ تعدادی از خوش‌نشین‌هایی که اصلاً کشاورز نبودند، ریختند و اموال این‌ها را تصرف کردند، باغ‌هایشان را آتش زدند و از این قبیل کار‌ها. البته قسمتی از آن جریانات شاید لازمهٔ قهری انقلاب بود و بالاخره هر انقلابی این نابسامانی‌ها را دارد، ولی من آن را تأیید نمی‌کردم. اما بعضی از دوستان تا این حد حساس نبودند، نه اینکه خلاف شرع را تجویز می‌کردند بلکه این‌گونه امور را خلاف شرع نمی‌دانستند و برای خود دلیل داشتند.»(۹)
 
برای روحانی راست‌گرایی که می‌گفت نباید همه چیز دست دولت باشد، دولت تاجر خوبی نیست و نباید شکر و سیگار وارد کند، چنان عرصه را تنگ کردند که برداشت عمومی از انشعاب مجمع روحانیون مبارز با تائید امام این بود که اعضای جامعه روحانیت مبارز طرفدار اقتصاد سرمایه‌داری و اسلام آمریکایی هستند. مهدوی کنی گلایه پیش امام برد و گفت: «ما نمی‌دانستیم که بعد از ۶۰ سال طلبگی و مبارزه در راه اسلام و انقلاب، آمریکایی شده‌ایم، ولی حالا فهمیدیم که ما با مهر تائید جنابعالی، آمریکایی از آب درآمده‌ایم و شما اتهام آمریکایی بودن ما را تائید می‌فرمایید... من تا گفتم اگر ما آمریکایی هستیم پس ما را به دریاچۀ ساوه بریزید، ایشان سریع سرشان را بلند کردند و گفتند نخیر، من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم. من به شما‌ها علاقه دارم!»(۱۰) رهبر انقلاب بعدا با نامه‌ای که به منشور برادری مشهور شد، از مهدوی کنی و دیگر همفکرانش دلجویی کرد.
 
هشدار درباره تکرار مشروطه  
 
دبیرکل جامعه روحانیت مبارز در سال ۷۰ بر حمایت از دولت هاشمی رفسنجانی، عضو این تشکل تاکید کرد و کلید انتخابات مجلس چهارم را زد که راست‌گرایان در آن اکثریت داشتند: «باید به این دولت که خود را برای سازندگی کشور آماده کرده است کمک کنیم... ما در مجلس آینده اگر نتوانیم راه سازندگی را در پیش بگیریم... مسلما این کشتی متلاطم را با توجه به طوفانی که اطراف را فراگرفته غرق خواهیم کرد.»(۱۱) مهدوی کنی در انتخابات سال ۷۶ حامی علی‌اکبر ناطق نوری، دیگر عضو جامعه روحانیت شد: «بدون شک رهبر عالیقدر انقلاب به یکی از نامزد‌ها رای خواهند داد و با شناختی که معظم‌له از نامزدهای ریاست جمهوری دارند هم اکنون نامزد مورد تائید خود را مشخص کرده‌اند... با آشنایی به سبک تفکر سیاسی و فرهنگی معظم‌له، اگر نگوییم بسیاری از مردم می‌توانند فرد مورد نظر ایشان را حدس بزنند که منظور ایشان کیست و در اینجا لزومی ندارد که مقام معظم رهبری صریحا چیزی گفته باشند... ما می‌توانیم حدس بزنیم ایشان به کدام یک از نامزد‌ها نظر دارند و آن طور که ما حدس می‌زنیم نظر معظم‌له به آقای ناطق نوری است.»(۱۲)
 
مهدوی کنی در میانه رقابت این عضو جامعه روحانیت مبارز با سید محمد خاتمی، عضو مجمع روحانیون مبارز، درباره تکرار مشروطه هشدار داد: «هشدار می‌دهم مواظب باشید خدای ناکرده در اثر غفلت، قضایای مشروطه تکرار نگردد. طرح بحث ولایت امیرالمومنین و احاله آن به رضای مردم در موقعیت کنونی و در ایام ماه رمضان در مرکز شیعه و در جریده منسوب به افرادی که خود را خط امامی می‌نامند بسیار خطرناک و تاثربرانگیز است و برای من غیرقابل تحمل است... مرحوم شیخ فضل‌الله نوری را به دار آویختند. عده‌ای هم پای دار آن مرحوم کف زدند و همان‌ها بعد گریه کردند که خدایا چه اشتباه فاحشی کردیم. لذا باید متوجه باشیم که الان می‌خواهند زیرآب مساله ولایت فقیه را بزنند. کسانی که ادعای در خط امام بودن را می‌کنند الان می‌گویند هرچه ملت بگویند‌‌ همان است. آقایان! اینجا آمریکا و اروپا نیست، اینجا جمهوری اسلامی ایران است و ما مسلمانان سال‌ها به خاطر اسلام زجر کشیده‌ایم، دموکراسی که در سایه اسلام نباشد نمی‌خواهیم.»(۱۳) گفت هدفش از ورود به صحنه این بود که «خداوند و آیندگان ما را مواخذه نکنند که چرا کنار رفتیم،‌‌ همان‌گونه که امروز از علمای صدر مشروطیت سؤال می‌کنیم که چرا کنار رفتند و اجازه دادند حکومت به دست افراد ناصالح بیفتد.»
 
فاتح انتخابات سید محمد خاتمی بود؛ او که می‌گفت: «دیگران را نباید به خاطر اختلاف سلیقه در برداشت متهم به عناد با ولایت (فقیه) کرد. برخورد افکار و اندیشه باعث مشخص شدن بهترین‌هاست و نباید آن را سرکوب کرد. مردم از قدرت تفکر بالایی برخوردارند و مصلحت نظام اسلامی را به درستی تشخیص می‌دهند و نیازی به قیم ندارند... آن‌ها که می‌گویند مشروطه تکرار می‌شود می‌خواهند مردم را از صحنه دور کنند.»(۱۴) این مهدوی کنی بود که مدتی از صحنه نقش‌آفرینی سیاسی دور شد، همچون دیگر اعضای جامعه روحانیت مبارز و تقدیر چنان بود که اگر ناطق نوری و هاشمی دیگر بار رئیس‌جمهور نشدند، او آنقدر ماند که ریاست جمهوری حسن روحانی دیگر عضو جامعه روحانیت را دید.
 
روحانیت به مثابه پدر
 
مهدوی کنی از آن دست روحانیونی بود که نه فقط با دولتی شدن اقتصاد که با دولتی شدن روحانیت هم مخالف بود. باوری به حزب‌گرایی نداشت و به همین دلیل همواره با اینکه جامعه روحانیت مبارز به عنوان حزب از وزارت کشور مجوز بگیرد مخالفت می‌کرد: «من روحانیت را پدر می‌دانم و تشکیلات حزبی از نوع امروزی، روحانیت را در برابر مردم قرار می‌دهد. من به رابطه مردمی، از طریق مساجد و محافل و مراکز دینی معتقدم. در جامعه روحانیت هم که بودم بر همین عقیده بودم که روحانیت، باید مستقل باشد و چون بسیاری از دوستان عضو حزب هم بودند، همیشه سفارش می‌کردم که جامعه روحانیت را در موضع‌گیری‌های حزب، دخالت ندهند و بگذارند روحانیت مستقل باشد.»(۱۵)
 
او تا وقتی بود نگذاشت جامعه روحانیت مبارز، جامه حزب به تن کند. سال‌های پایانی عمر ۸۳ ساله‌اش اما تقدیر گونه دیگری رقم خورد؛ ریاست مجلس خبرگان رهبری به پیشنهاد و اصرار هاشمی رفسنجانی به او و ریاست جمهوری با حمایت خاتمی، رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز به روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز رسید. شوخی‌اش در دوره جدایی مجمعی‌ها تبدیل به جدی شده بود که می‌گفت: «حتی میان کاخ سفید و کرملین یک خط تلفن ارتباطی قرمز وجود دارد. با اینکه این‌ها دشمن خونی یکدیگرند، ولی در مواقع حساس، آن تلفن به صدا در می‌آید که مبادا دنیا به جنگ جهانی و جنگ اتمی کشیده شود... حالا ما که مسلمان هستیم، روحانی هستیم، چطور بینمان خط تلفنی نباشد که در مواقع حساس از بحران‌ها جلوگیری کنیم و نگذاریم دشمنان از اختلاف سلیقه‌های ما سوءاستفاده کنند.»(۱۶)
 
آیت‌الله مهدوی کنی چنانکه حسن روحانی در پیام تسلیتش نوشت «نمادی از روحانیت انقلابی و اعتدالی» بود؛ از تبار محافظه‌کارانی که جو انقلابی، میانه‌رویشان را بر هم نزد؛ دانتون انقلاب ایران.
نظر شما