آینده روابط چین و افغانستانِ طالبان
دکتر مهدی امیر جعفری در مطلبی برای روزنامه اطلاعات به بررسی آینده روابط چین و طالبان پرداخته است.
صدای ایران؛ دکتر مهدی امیر جعفری*- خروج آمریکا و متحدانش ازافغانستان، درابتدا فرصتی بزرگ برای چین به حساب میآمد تا از یک سو جای خالی آمریکا را در آن کشورپر کند واز موقعیت جغرافیایی آن برای تکمیل طرحهای جادۀ ابریشم بهره بردوازسوی دیگر، تهدیدات ناشی از اویغورهای جداییطلب فعال در افغانستان را تا حدود زیادی کاهش دهد.
اما بعدازگذشت دوونیم سال از این رخداد مهم و بازگشت طالبان به قدرت، اوضاع بر وفق مراد پکن پیش نرفته و این سئوال را به وجود آورده است که آیندۀ روابط چین و طالبان به چه سمتی پیش خواهد رفت؟
نگرانی پکن از آیندۀ روابط با طالبان زمانی بیشتر میشود که نگاهی گذرا به سیاست همسایگی طالبان نشان میدهد این کشور به شیوههای گوناگونی برای همسایگان خود بحران و تنش به وجود آورده است.
روابط طالبان و پاکستان به عنوان متحد و یار قدیمی به مرحلهای از تنش رسیده که فرماندۀ ارتش پاکستان آشکارا اعلام میکند زندگی یک پاکستانی از کل افغانستان مهمتر است. این گفته زمانی مطرح شده که حمایتهای آشکار و پنهان طالبان از تحریک طالبان پاکستان موسوم به (TTP) برای انجام حملات تروریستی در پاکستان، درگیریهای مستمر مرزی بین دو کشور و بسته شدن مرتب گذرگاههای مرزی و توقف فعالیتهای بازرگانی، روابط طرفین را به سمت تنشهای بیشتر سوق میدهد.
روابط طالبان با جمهوری اسلامی ایران هم هر چند کمتر دستخوش تنشهای شدید بوده، اما بدون شک سیاستهای طالبان به ویژه در زمینۀ سدسازی گسترده روی رودخانههای مشترک برای کاهش و حتی قطع آب ورودی به سه استان سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی و خراسان رضوی، زمینه برای بروز تنشهای شدید میان دو طرف در آیندۀ نزدیک را به وجود آورده است.طالبان همچنین با ساخت کانال انتقال آب قوش تپه و حمایت از گروههای تروریستی تاجیکتبار و ازبکتبار، تمایل خود را برای ایجاد بحران در روابط با همسایگان شمالی افغانستان هم آشکار کرده است .
در این بین، چین تنها همسایهای است که تا کنون از گزند سیاستهای همسایگی طالبان تا حدودی در امان مانده است. با این حال، مقامات پکن همواره با این سئوال مواجهند که چه زمانی نوبت آنهاست تا هدف برنامهها و سیاستهای طالبان قرار بگیرند؟
برای پاسخ به این سئوال و تحلیل آیندۀ روابط چین با طالبان، کافی است به این چند مورد دقت شود:
1- گزارشهای مختلف رسانهای و همچنین گزارشهای دورهای سازمان ملل متحد، حاکی از استمرار روابط طالبان با اویغورهای جداییطلب است. از سوی دیگر، پکن به خوبی واقف است که طالبان اصولاً گروههایی مثل جنبش اسلامی ترکستان شرقی که متعلق به اویغورهاست را یک گروه تروریستی نمیداند و آنها را برادران خود خطاب میکند. بر همین اساس، بدنۀ طالبان، به ویژه طالبان قندهاری معتقدند چین نمیتواند به سیاست «رقص با طالبان و ستم به اویغورها» ادامه بدهد .
2- نوع نگرش طالبان به گروههای تروریستی قومیتی مثل اویغورها، نگرانی چین از سرریز شدن بیش از پیش افراط گرایی مذهبی از افغانستان به سین کیانگ را تشدید کرده است. سخنان شی جین پینگ در سفر اخیر خود به این منطقه، گویای نگرانی شدید وی از این موضوع است. رئیسجمهوری چین در مصاحبه با رسانهها در سفر به سین کیانگ عنوان میکند: همۀ مقامات دولت باید از «ثبات سخت به دست آمده در این منطقه» حفاظت کنند.
3- پکن به خوبی واقف است که طالبان حتی اگر تمایل و ارادۀ کافی برای مهار اویغورها را داشته باشد، دستانش برای این کار بسته است چون هر گونه فشار بیش از حد به این گروهها، معادل پیوستن آنها به داعش خراسان و تقویت این دشمن طالبان است به ویژه آن که اویغورها سابقهای طولانی در جنگ سوریه نیز دارند.
4- در کنار روابط پیچیدۀ طالبان با اویغورهای جداییطلب و سایر گروههای تروریستی مثل جنبش اسلامی ترکستان شرقی و تحریک طالبان پاکستان که یکی از اهدافشان حمله به منافع چین در منطقه است، مقامات پکن نگران روابط پیچیدۀ طالبان با آمریکا نیز هستند. بسیاری از تحلیلگران چینی و به ویژه روسی، معتقدند طالبان در حال همکاری نزدیک با آمریکا برای تبدیل کردن افغانستان به بزرگترین دغدغۀ سه کشور رقیب و دشمن واشنگتن، یعنی ایران، روسیه و چین است. طبق این نظریه، طالبان برای بقای حکومت خود روی آمریکا حساب ویژهای باز کردهاند چون نمیخواهند تجربۀ حکومت اولشان که به وسیلۀ آمریکا ساقط شد را مجدداً تکرار کنند. بر همین اساس، طالبان در میانمدت و بلندمدت به دنبال سیاست «بازیگر کوچک در بازی بزرگ» است و میخواهد با تبدیل شدن به ابزاری برای فشار بیشتر به رقبا و دشمنان آمریکا در منطقه، امتیازهای ویژهای از واشنگتن دریافت کند. این بازیگر کوچک قرار است تمرکز ایران بر خاورمیانه و مرزهای غربی را به شرق کشور برگرداند؛ روسیه را علاوه بر اوکراین در آسیای میانه هم درگیر کند و در کنار موضوع تایوان، موضوع سین کیانگ را هم به یک دغدغۀ بزرگ برای چین تبدیل سازد.
5- طالبان بارها اعلام کردهاند که دو خواست اصلی از چین دارند:حمایت مالی و کمک به شناسایی بینالمللی. تا کنون مقامات پکن از برآورده کردن این دو خواست طفره رفتهاند؛ اما در مقابل، واشنگتن علیرغم خروج نظامیانش از افغانستان، در حال حرکت به سمت هر دو هدف مدنظر طالبان است. طبق گزارش اخیر سربازرس ویژۀ آمریکا در بازسازی افغانستان (موسوم به سیگار)، دولت بایدن در دو سال اخیر بیش از 13 میلیارد دلار به افغانستان کمک مالی کرده است. از سوی دیگر، آمریکا تلاش میکند در پوشش سازمان ملل متحد، از جمله در قالب گزارش اخیر سینیرلی اوغلو گزارشگر ویژۀ دبیرکل برای ارزیابی مستقل از وضع افغانستان، کشورها را به سمت تعامل جدیتر با طالبان هدایت کند.
6- اما در مقابل، سفارت چین در کابل پس از معرفی و استقرار سفیر جدید آن کشور که به ظن بسیاری از تحلیلگران به عنوان گامی بزرگ برای شناسایی رسمی طالبان بود، در بیانیهای از مقامات طالبان خواست تا یک حکومت فراگیر تشکیل بدهند، سیاستهای ملایمتری در پیش بگیرند، به صورت جدیتری با تروریسم مبارزه کنند و روابط دوستانهای با کشورهای دیگر برقرار سازند. این بیانیه هم به خوبی نگرانیهای چین از رفتارهای طالبان و فاصلۀ آنها از به رسمیت شناختن حکومت طالبان را آشکار میکند.
7- از سوی دیگر و علیرغم اصرارها و تهدیدهای مکرر طالبان، چین تا کنون حاضر به سرمایهگذاری کلان در افغانستان نشده و حتی طرح توسعۀ معدن مس عینک که برای طالبان بسیار حائز اهمیت است را پس از گذشت بیش از 10 سال، ناتمام گذاشته است. این رفتار چین نیز نشان میدهد که مقامات پکن هنوز به ثبات حکومت طالبان در بلندمدت و حتی در میانمدت، اعتماد ندارند.در جمعبندی میتوان گفت روابط چین با طالبان، یک رابطۀ قابل پیشبینی نیست و اگر حکومت طالبان توسط آمریکا و سایر کشورهای غربی مورد شناسایی قرار گیرد، بیش از گذشته با تنش و بحران روبرو میشود، زیرا طالبانِ شناسایی و حمایت شده توسط قدرتهای غربی، قطعاً سیاستهای تهاجمیتری در قبال همسایگان افغانستان، از جمله چین در پیش خواهد گرفت.
*منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما