پسر جوان پس از 24 سال به مادرش رسید
به گزارش صدای ایران از رکنا ، این پسر جوان زمانی که یک ساله بود پس از طلاق پدر و مادرش به همراه پدر به شهرستان شوشتر رفت و بعد از ازدواج دوباره پدرش به همراه نامادری و پدرش زندگی میکرد؛ رضا که در تمام این سالها تصور میکرد این زن مادر واقعی اوست وقتی بزرگتر شد و به مدرسه رفت با مشاهده نام مادرش در شناسنامه و تفاوت آن با نام مادری که در یک خانه با او زندگی میکرد این سؤال برایش پیش آمد که علت این تفاوت چیست و پس از پرس و جو از پدر و مادر و بستگانش دریافت که مادر واقعی او سالها قبل از پدرش طلاق گرفته است و این زن در واقع نامادری اوست.
رضا که بیتاب دیدار مادر واقعی خود و اطلاع از سرنوشتش بود وقتی پیگیر ماجرا شد به او گفتند که مادرش فوت کرده است.بدین ترتیب وی سالها با این تصور که مادرش فوت کرده است در کنار پدر و نامادری اش که او را بسیار دوست داشت زندگی کرد تا اینکه بزرگ شد و برای کار به یکی از شهرستانها رفت اما در آنجا سرنوشت، به طرز عجیبی حقیقت زندگی اش را برملا کرد.
رضا در آن شهر و خیلی اتفاقی با مردی رو به رو شد که وقتی نام فامیلی او را شنید و پس از گپ و گفت دوستانه متوجه شد با یکدیگر نسبت فامیلی دارند. در این میان وقتی رضا داستان زندگی خود و ماجرای مرگ مادرش را برای او تعریف کرد مرد جوان با تعجب گفت: ولی مادر واقعی تو زنده است!
رضا که از شنیدن این موضوع شوکه شده بود با مشخصاتی که مرد جوان داد بلافاصله به شوشتر برگشت و با مراجعه به افراد مختلف از جمله خبرنگار روزنامه ایران برای پیدا کردن مادرش تقاضای کمک کرد.
بدین ترتیب با تلاش گروه جویندگان عاطفه و همچنین مسئولان کمیته امداد مشخص شد مادر رضا که زنی عشایر بوده در شهرستان اندیکا در خانهای کوچک که کمیته امداد و نیکوکاران شهر برایش ساختهاند زندگی میکند. بنابراین به سراغ وی رفتند و سرانجام مقدمات دیدار این مادر و پسر پس از 24 سال دوری فراهم شد و روز جمعه 18 آذر رضا و مادرش همدیگر را ملاقات کردند.
رضا محمدی بوری به خبرنگار جویندگان عاطفه روزنامه ایران گفت: در این مدت نامادری ام مانند فرزندان خود به من محبت میکرد وهمیشه فکرمی کردم مادرواقعیام این زن است تا اینکه ازطریق روزنامه ایران و کمیته امداد امام شهرستان اندیکا توانستم مادرواقعی خودم را که نامش درشناسنامهام بود پیداکنم. از این به بعد دیگر مادرم را تنها نمیگذارم و هرکاری بتوانم برای آسایش او انجام میدهم.
ماهپاره مادر رضا که پس از مرگ همسر دومش به همراه فرزند ۱۴سالهاش زندگی میکند در حالی که از پیدا شدن پسرش شوکه بود و خدا را شکر میکرد و اشک شوق میریخت گفت: در این سالها خیلی دلم میخواست پسرم را ببینم و بدانم کجاست؛الان خدا را شکر میکنم که توانستم قبل از مرگم او را پیدا کنم و در آغوش بگیرم.
پسرم به من گفت نامزد کرده است اما او از من خواسته تا من دوباره به خواستگاری دختر مورد علاقهاش بروم و در مراسم ازدواجش حاضر باشم.
زن میانسال ادامه داد: من قبلاً درچادرعشایری زندگی میکردم اما با کمک کمیته امداد خانهای برایم ساختند در حالی که هیچ وسایل زندگی ندارم اما امروز به یمن پیدا شدن پسرم رئیس کمیته امداد اندیکا یک تخته فرش هم برایم هدیه آورد.