روایت ها از قتل مهرساد دختر 3 ساله مشهدی
صدای ایران-از روزی که گم شد تا زمانی که جنازهاش را در یک ساختمان نیمهکاره پیدا کردند، پنج روز گذشت. قاتل مهرسای سه ساله پسر همسایهشان بود که در نبود پدر و مادرش به قصد تعرض او را به خانه برد و در نهایت پس از خفه شدن مهرسا جسدش را درون کیسه گذاشته و در ساختمانی نیمهساز پرت کرد.
خانهمهرسا اواسط کوچهای باریک در منطقه مهدیآباد مشهد است. دیوار مدرسه عدالت که روبهروی خانه مهرسا قرار دارد، با بنرهای تسلیت سیاهپوش شده و تصویر مهرسا روی این بنرها خودنمایی میکند.
برادر مهرسا در را برایمان باز کرده و پدر و مادر مهرسا با اشک و بغض از ما استقبال میکنند. پدر مهرسا راننده اتوبوس است و ۲ همسر دارد. او از همسر دومش که مادر مهرساست، یک دختر سه ساله و ۲ پسر ۹ ساله و ۶ ساله دارد.
دخترم جلوی در حیاط بازی میکرد. با هم خداحافظی کردیم او را بوسیدم و راهی شدم
او در مورد روز حادثه میگوید: ساعت ۱۴ سهشنبه، ۲۰ اردیهشت ماه، خانه را با قصد رفتن به سر کار ترک کردم. دخترم جلوی در حیاط بازی میکرد. با هم خداحافظی کردیم. او را بوسیدم و راهی شدم. برادرهایش هم کنار او بازی میکردند. ساعت از چهار عصر گذشته بود که از منزل با من تماس گرفتند که مهرسا گم شده است. از سرکار بازگشتم؛ همه اعضای خانوادهام و همسرم در کوچه و محله دنبال مهرسا بودند. بعد از چندین ساعت مهرسا را پیدا نکردیم و سراغ دوربینهای مدرسه مقابل منزلمان رفتم. روبهروی خانه ما مدرسه دخترانه عدالت است. مدرسه تعطیل بود و سراغ سرایدار مدرسه که در همسایگی ماست، رفتم. او هماهنگیهای لازم را انجام داد و ما توانستیم دوربینها را چک کنیم.
دوربینهای مغازه مرغفروشی و سوپرمارکت اطراف خانه را هم بررسی کردیم اما اثری از مهرسا نبود
وی ادامه میدهد: تا ساعت ۱۵:۱۰ دوربینها نشان میداد که مهرسا در کوچه در حال بازی است. فیلمهای دوربین نشان میداد دوچرخه سواری دختربچهای را در رکاب خود سوار کرده است. ابتدا تصور کردم این دختر مهرسای من است اما بعد از چک کردن دوربینهای دیگر کوچه متوجه شدیم که او مهرسا نبود. دوربینهای مغازه مرغفروشی و سوپرمارکت اطراف خانه را هم بررسی کردیم اما اثری از مهرسا نبود.
پلیس به همسرم گفته بود باید ۴۸ ساعت از گم شدن دخترتان بگذرد
پدر مهرسا با اشاره به مراجعه آنها به پلیس میگوید: از زمانی که همسرم متوجه شد مهرسا گم شده، به اداره پلیس مراجعه کرد و گم شدن دخترم را گزارش داد. پلیس به همسرم گفته بود باید ۴۸ ساعت از گم شدن دخترتان بگذرد تا ما به آگاهی نامه بدهیم و دنبال پرونده شما را بگیرند. ما انتظار داشتیم پلیس پیگیرتر باشد.
بین خانه ما و خانه قاتل دخترم حدود سه منزل فاصله است
پدر مهرسا در مورد روز پیدا شدن جنازه دخترش میگوید: بین خانه ما و خانه قاتل دخترم حدود سه منزل فاصله است. همچنین پشت خانه قاتل، خانهای در حال تعمیر است. پنج روز بعد از گم شدن مهرسا صاحب ملک به همراه بنا برای تعمیرات به آن خانه میرود که به کیسه زبالهای مشکوک میشود و با پلیس آگاهی تماس میگیرند. طبق تحقیقات جنازه دخترم از طبقه دوم نیمهتمام خانه قاتل به پایین انداخته شده است.
پدر قاتل مرد محترمی بود
او در مورد رابطهاش با خانواده قاتل عنوان میکند: من با پدر قاتل برای خرابی آسفالت و روشنایی کوچه به شهرداری میرفتیم و با همکاری هم کوچه را سروسامان میدادیم. پدر قاتل مرد محترمی بود؛ واقعا انگیزه این پسر چه بود؟ یک روز قبل از اینکه جنازه مهرسا پیدا شود، پدر قاتل به من گفت اگر کاری از دست من بر میآید، من در خدمتم. او راننده تاکسی بود؛ عکس مهرسا را پشت شیشه ماشینش زد تا شاید اگر کسی عکس را دید و شناخت، خبری از مهرسا به ما برساند.
مادر مهرسا نیز در ادامه میگوید: «بعد از اینکه متوجه شدم مهرسا نیست، به نزدیکترین پلیس آگاهی که در اول قلعه ساختمان است، رفتم. گزارش گم شدن دخترم را دادم. ماموران پلیس میگفتند شاید دختر من به خانه فامیل و همسایهها رفته یا زیر مبل خوابیده است. چون در روز افراد زیادی مراجعه میکنند و میگویند فرزندشان گم شده اما بعد از چند ساعت فرزندشان در خانواده اقوام پیدا شده است. به ما گفتند بیمارستانها و بهزیستیها را بگردید. بعد از سه روز دوباره به کلانتری شهید باهنر و رجایی رفتم و پیگیری کردم.
مادر مهرسا درمورد روز گم شدن دخترش بیان میکند: همیشه پسرهایم در کوچه بازی میکنند و مهرسا هم همراه آنها میرفت. برادرهای مهرسا روز گم شدن او غرق بازی بودند و متوجه غیبت مهرسا نشدند. همسایه کناری ما سه دختر همسن و سال مهرسا دارد که مهرسا همیشه با آنها بازی میکرد. امکان دارد زمانی که کمی از خانه دور شده و جای خانه آنها بوده، قاتل دستش را کشیده و به داخل خانه برده است. در این چند روز که مهرسا گم شده بود، با همکاری همسایهها دعا میخواندیم. در این مراسم مادر قاتل کنار من نشسته بود. سوال من این است که این مادر واقعا از حالتهای روانی پسرش متوجه نشده که حالش بد است؟ چرا او را تنها گذاشتند و به مسافرت رفتند؟ هیچکس نمیتواند حال من مادر را درک کند که در این پنج روز چه بر من گذشت. دائم نگران بودم که بچه سه ساله من را چه کسی میخوابند؛ چه کسی سیرش میکند؛ وحشتناک بود.
من تا به حال ندیده بودم که بخواهد با کسی دست به یقه شود یا دعوایی کند
مردی که در سوپر مارکت محله خانه مهرسا مشغول به کار است، در مورد قاتل میگوید: قاتل مهرسا هشت سال با من همکلاسی بود و علاقهای به درس نداشت و با شناختی که از او داشتم، چنین آدمی نبود که بخواهد قتلی انجام دهد. من تا به حال ندیده بودم که بخواهد با کسی دست به یقه شود یا دعوایی کند. مشکل و اختلال روانی در رفتارش دیده نمیشد. خانواده او و پدر و مادرش محترم هستند. قاتل سه خواهر دارد و خودش تکپسر است. زمانی که این اتفاق افتاد، پدر و مادرش مسافرت بودند. خانوادهاش از این ماجرا خبر نداشتند؛ آن لحظه که پلیسها برای بازجویی به خانه آنها رفتند، مادرش تازه متوجه ماجرا شد.
پلیس در طبقه نیمهساخت خانه قاتل کیسه و نخ پیدا کرده بودند و از او سوال و پرسش میکنند. او ابتدا هول میشود و سپس سعی میکند به پلیس جوابهای بی ربط بدهد. پلیسها به او مشکوک میشوند و بعد از دستگیری به همه چیز اعتراف میکند. در این چند روزی که این بچه را به قتل رسانده بود، خیلی عادی به زندگی روزمرهاش ادامه میداد. هر شب از من نوشابه میخرید و هر روز هم خیلی عادی به سر کار میرفت. هیچ عذاب وجدانی در رفتارهایش دیده نمیشد. من شنیدم که همکارانش از او در باره گم شدن دختر همسایه پرسیده بودند که او در پاسخ به سوال و پرسش همکارانش گفته بود من سرم به کار خودم است و با کسی کاری ندارم.
قاتل قصد ازدواج با دختر عمویش را داشت
صاحب مغازه مرغفروشی محله نیز که پسر جوانی است، در مورد این ماجرا اظهار میکند: ما ۲۰ سال است که ساکن این محله هستیم. در این ۲۰ سال این پسر را فقط زمانی که شبها زبالهها را میآورد و در سطل بزرگ سر کوچه میانداخت، میدیدم. او همیشه سر کار بود و در این چند روز بعد از قتل خیلی عادی در محله رفتوآمد میکرد. قاتل قصد ازدواج با دختر عمویش را داشت. او چندین پیج در اینستاگرام داشت که در آن پیجها عکسهای خانوادگی خود را به اشتراک میگذاشت.
قاتل: من هوسهای شیطانی به سرم زد
قاتل مهرسا گفته بود: من هوسهای شیطانی به سرم زد و ساعت ۱۵:۱۰ تا ۱۵:۱۵ دست این بچه را کشیدم داخل خانه و قصد تعرض به او را داشتم اما دخترک جیغ و فریاد میکرد. جلوی دهن بچه را گرفتم تا ساکت شود اما ساکت نشد؛ سپس به طبقه بالا رفتم و از ترس اینکه کسی متوجه نشود، خفهاش کردم. جنازه دخترک را داخل پلاستیک سیاهرنگی گذاشتم و از پشت خانه که ارتفاعش هفت تا هشت متر بود، به پایین انداختم...
قصاص میخواهم
پدر مهرسا در حالی که اشک میریزد، میگوید: قصاص میخواهم. این اتفاق برای من افتاد؛ نمیخواهم پدر و مادر دیگری این غم را تجربه کند.