سه‌شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 30
در غم خاموشی ناگهانی احمد بیگدلی
احسان رمضانی ساکن فولادشهر یادداشت زیر را در غم خاموشی ناگهانی احمد بیگدلی نویسنده معاصر برای صدای ایران ارسال کرده که در ادامه از نظرتان می گذرد:
کد خبر: ۲۵۳۲۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۱
صدای ایران- احسان رمضانی ساکن فولادشهر یادداشت زیر را در غم خاموشی ناگهانی احمد بیگدلی نویسنده معاصر برای صدای ایران ارسال کرده که در ادامه از نظرتان می گذرد:

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید    
گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید
                                                                                                                                                                                

نه آقای بیگدلی من که نمی تونم باور نمی کنم . این تجربه ی جدید تونه یا شاید روایت جدیده. می خواین دوباره غافل گیر مون کنین . مثل دفعه ی قبل که رمان اندکی سایه را نوشتین و حسابی شوکه شدیم . بعدش برای رمان (( اندکی سایه )) جایزه ی بهترین کتاب سال وبرای مجموعه داستان (( آوای نهنگ )) را بردین.

 آره شک ندارم که می خواین دوباره به یک اثر تازه با یک روایت نو وشیوه ی خلاقانه برسین و این دفعه جایزه ی نوبل را ببرین . آخه گفته بودین که تا حالا جایزه ی نوبل را نبرده اید که اگر ببرین می تونین یه تکون دیگه به خودتون ، داستان هاتون و زندگی تون بدین . هر کی از من درباره ی مرگ شما می پرسه می گم دروغه. 

آخه من که نمی تونم باور کنم . شیوه ی جدید غافل گیری شما در حال حاضر مردن بود ! نه یه مدت اشکال نداره حضور نداشته باشین ولی نه این که دیگه هرگز نباشین . من ساده فکر می کنم شما زنده این و دارین بازی و روایت تازه به من یاد می دین اما نه می دونم که شما دیگر در میان ما نیستین ولی نه نمی تونم باور کنم . یعنی باور کردنش سخته . هر چی به تلفن تون زنگ می زنم خاموشه یا کسی جواب نمی ده .

خونه تون هم دفه آخر زنگ زدم شما تشریف نداشتین باها تون صحبت کنم . باید یاد تون باشه که آخرین بار از کامل شدن و نوشتن رمان های (( راه رفتن روی طناب )) و (( ذبیح )) صحبت می کردین. پس کی می خواهد این کتاب ها را کامل کند و به ناشر خوب برای چاپ بدهد . اصلاً کی می خواد رماناتون و همین طورکتابا تون رو کامل کنه . شیوه ی روایت شما مال شما ومخصوص خود تون بود . ما نمی تونیم مث شما روایت کنیم . باید یاد تون باشه هر وقت با هم صحبت می کردیم از ناشر و شهرستانی بودن خود تون گله داشتین . هیچ وقت کتاب های چاپ شده تون تو اصفهان سر موقع توزیع نمی شد و ما نمی تونستیم کتابا تون رو گیر بیاریم.

باید یاد تون باشه که آخرین باری که به منزل تون اومدم با هم درباره ی ترجمه ی کاراتون صحبت کردیم که قرار شد یکی از دوستان زحمت ش رو بکشه و شما برای چاپ و حتی معرفی به یک نفر که تو اوکراین پیدا کرده بودین بسپارین و حتی برای دبیران و دبیرخانه های ادبی نوبل و پولیتزر بفرستین.

دیگه فرصت نشد با هم صحبت کنیم بدونم کاراتون ترجمه شد و شما برای نفر اوکراینی فرستادین یا نه ؟ آقای بیگدلی می دونم که دیگه تو هیچ جلسه ی داستان خوانی نخواهین بود و می دونم که دیگه تو جمع ما حضور ندارین . آقای بیگدلی چه خداحافظی با شکوهی با ما داشتید . قرارمون این نبود. هیچ نگفته بودین که حتی به شیوه ی مرگ تون هم فکر می کنین . آخرین بار که دیدم تون قرار نبود مشغول مردن تون بشین، قرار چیز دیگه ای بود اگه یادتون باشه.

اگه یادتون باشه گفته بودین تو مراسم خاک سپاری مؤمن حتی یه نفر هم شرکت نمی کنه و شما دوست داشتین تو مراسم خاک سپاری تون کسی نباشه ، اما نه درسته کسی برای مراسم تشییع شما نبود ولی برای محبوبیت شما خیلی ها آمده بودن ، حتی از راه های دور ، آدمایی که موقع حضور تون و زنده بودن تون یه سراغی از تون نمی گرفتن . ای مرده ...... . ʺ آنای باغ سیب ʺ ، ʺ ذبیح ʺ ، ʺ نداف ʺ ، ʺ واقفی ʺ و حتی ʺ ذبیح ʺ برای مراسم اومده بودن . ʺ دکتر ایرج آزاده ʺ¹ رو نمی دونم . شاید اومده بود و من اون رو نمی شناختم . آخه من دیر رسیدم ، همه رفته بودن . ولی من هنوز رفتن تون رو باور ندارم .

1 – نام شخصیت های مجموعه داستان و رمان های احمد بیگدلی .  
                                                                                                                

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
محمد ملکوتی
|
|
۱۴:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
حیف و صدحیف که خیلی زود از پیش ما رفت و به جاودانگی پیوست.
نظر شما