توپ بازی کودکان نبش پاتوق مواد کشیدن معتادان
احمد شاملو می گوید تاریخ توالی فاجعه است. و به این دلیل این نوشتار با این سخن از شاملو آغاز می شود که دیگر، بی خانمانی معتادان مصداق اخبار نیست.
به گزارش صدای ایران -در نزدیک ترین فضای شهری فرحزاد که تفرجگاه اقشار جامعه حساب می شود، عبور یک چهره سوخته با لباسی ژنده و زخم های باز و عفونی عادی است. حتی محلی شناخته شده برای کسانی است که به دنبال مصرف تفننی مواد مخدر یا مشروبات الکلی هستند.
هر فردی اگر به این قسمت از زخم پایتخت برود، به راحتی مشاهده می کند که مواد در دسترس است. همانطور که برای ما، در اولین مواجهه با افرادی که در حاشیه پاتوق شاغل یا عابر بودند، امکان خرید مواد فراهم بود .
موفق شدیم با معتادان صحبت کنیم. آنها امکانی برای تغییر زندگی خود نمی بینند. از هم قطاری می گفتند که صبح یک روز زمستانی از خواب بیدار نشد.خدا را برای اینکه تابستان شده است شکر می کنند.
بسیاری از آنها بارها ترک کرده بودند اما جائی جز پاتوق ( دره فرحزاد) نداشتند. کلیت اظهارات آنها مبنی بر آن بود که زندگی خود را پذیرفته اند. می گفتند کسی کاری از پیش نخواهد برد.
می گویند ما را به کمپ ها می برند و ترک می دهند اما ما نمی توانیم به زندگی سالم بازگردیم. می گوییم چرا؟ می گویند بدون کار، اعتبار، پول، لباس، جای خواب، خانواده ، فقط پاتوق جای ما است.
در حاشیه رودی که معتادان متجاهر آن را پاتوق می دانند، کودکان خانواده های زاغه نشینی بازی می کنند که در شیب رودخانه خانه سازی کرده اند.
یکی از ساکنان اطراف دره فرحزاد می گوید: ´ آنها بالا نمی آیند. ما از اول مانع ورود آنها به بالا شدیم. برخی مواقع خانواده های دختران معتاد به دنبال آنها می آیند. اگر موفق شوند که دخترشان را پیدا کنند او را باز می گردانند. بعضی هایشان هم قبول نمی کنند با خانوادهایشان برگردند".
ورود به پاتوق اول
سعی کردیم همراه دوربین به داخل پاتوق وارد شویم. اولین جمعی که دیدیم حدود 20مرد و دو زن بودند. حساسیت آنها به دوربین ما باعث جدل شد. یکی از معتادان که رئیس پاتوق می نامیدند آمد و خواست که از آنجا خارج شویم. درخواستی که با فحاشی و تهدید با چوب افاده شد.
بنابر خروج از آن پاتوق به سمت دیگر دره رفتیم و پاتوقی دیگر. آنجا هم ده ها مرد معتاد در حال مصرف بودند .یکی از بهبودیافتگان که مسئولیت داشت تالوازم بهداشت رفتاری ( کاندوم، سرنگ و دارو و تست ایدز) را در اختیار معتادان بگذارد . یکی از معتادان حاضر شد با ما به گفت و گو بپردازد و در ادامه چند نفر دیگر معتادان هم هم کلام شدند.
100 زن معتاد در پاتوق های فرحزاد
یکی از آنها می گوید:" زن های پاتوق اگر برو روئی برایشان مانده باشد می توانند خودفروشی کنند. بقیه از زباله گردی تا تکدی گری یا هرکار دیگری که بتوانند انجام می دهند. مردها هم همینطور. از تکدی گری و دزدی بگیر تا خفت گیری و زباله گردی .هر آدمی اینجا هست .
مردها که خیلی زیاد هستند. شاید 100 زن در پاتوق های فرحزاد باشند. بعضی از این زن ها به معتادانی که باسکول دار هستند یا شرایط بهتری در پاتوق دارند نزدیک می شوند تا اموراتشان بگذرد. به جرات می توانم بگویم از دختر 21 ساله تا زن 40 ساله اینجا هستند . زنان زیاد دوام نمیاورند. زودتر می پوکند، و میمیرند.
جلوی عراق ایستادیم مقابل چهارتا قاچاق فروش ذلیل هستیم؟
دیگر می گوید : اینجا به لجن کشیده شده است.نمی دانم چرا مقابله نمی کنند. من خودم رزمنده جنگ هستم. ما جلوی عراق و غیره ایستادیم. اما الان جلوی چهارتا قاچاق فروش ذلیل هستیم؟ چرا؟ نمی دانم؟ یعنی نمی توانند کاری بکنند. مگر "خ" ( اسم مواد فروش) چه کسی است که می تواند با شاسی بلند بیاید اینجا و کاسب تعیین کند. خودش لب به سیگار نمی زند و هیکلی دارد که از در به راحتی داخل نمی شود ولی اینجا مواد می فروشد. برای اینجا قانون تعیین می کند. اگر یک نفر از پاتوق بالا به پاتوق پایین وارد شود و بخواهد مشتری بگیرد، اینجا جنگ راه می افتد. کلی قتل هم داشتیم. ".
از نظر او اینجا شهر نیست. به سمت دره اشاره می کند و می گوید شب ها بیایید تا صدای جنگ واقعی را اینجا بشنوید.
پاتوق معتادان در یک قدمی محل بازی کودکان محل
کمی جلوتر ،کنار رودخانه تجمع معتادان است.در مسیر چند کودک در رود آبتنی می کنند. صد متر آن سوتر چند معتاد هستند در حال مواد کشیدن هستند.
در یک بطری پلاستیکی چای دم کرده اند. رخت خواب هایشان ( که ترکیبی از پتو و مقوا و مشما است) پهن است. کمی از ضایعاتی که جمع کرده اند کنارشان است. آثار زخم روی دست و صورتشان مشخص است. پایپ و فندک هایشان در دستانشان است.پوستشان کمی از آنچه ما انتظار داشتیم پاکتر بود، شاید به این خاطر است که فرحزاد رود دارد.
بدون کار ، تنها اینجا جای ما است
یکی از آنها، در لابلای حرف هایش به خنده گفت: "انتظاری از کسی نداریم. تقصیر خودمان است، اما ای کاش شرشان هم نرسد. اگر می خواهند ما را به کمپ ببرند،ببرند. هر کداممان صد بار ترک کرده ایم. ولی فکر بعد آن هم باشند. بدون کار، تنها اینجا جای ما است. آیا حق دارند ما را کتک بزنند؟
یکی از آنها، در لابلای حرف هایش به خنده گفت: "انتظاری از کسی نداریم. تقصیر خودمان است، اما ای کاش شرشان هم نرسد. اگر می خواهند ما را به کمپ ببرند،ببرند. هر کداممان صد بار ترک کرده ایم. ولی فکر بعد آن هم باشند. بدون کار، تنها اینجا جای ما است. آیا حق دارند ما را کتک بزنند؟
این جمله او یعنی هر مرتبه برای رفتن به کمپ کتک می خورند اما بی فایده ، برده می شوند به امید ترک ولی وقتی در پس ترک برنامه ای برای آنها وجود ندارد دوباره به ته دره می آیند و اعتیاد...
کسی با کمپ رفتن ترک نمی کند
دیگری می گوید: " طرح که می زنند پلیس های مواد مخدر و لباس شخصی میریزند وما را به کمپ می برند. اما کسی با کمپ رفتن ترک نمی کند. اکثر این بچه ها تازه از کمپ آمدند. 80 درصد این بچه ها ( معتادان) خانواده ندارند. جائی هم جز اینجا ندارند. مگر ما آدم نیستیم که با مشت و لگد دنبال ما می افتند. ما را در صندوق عقب ماشین تا کمپ میبرند، یا در یک ماشین چهل نفر را بار می کنند . اصلا حق زدن دارند؟.
9 ماه انتظار برای برگشت به اعتیاد
یکی دیگر از معتادان اینگونه از کمپ می گوید : 9 ماه در یک قوطی کبریت باید صبر کنیم فقط به شوق اینکه بازگردیم و مواد بکشیم. همه همین طور هستند. کمپ دولتی و زورکی فایده ای ندارد. فقط نه ماه نمی گذارند که ما مواد بکشیم و بعد رهایمان می کنند.
خب بی خانمان چه کند؟ کجا برود؟ حداقل به ما کاری با حقوق کم بدهند تا بتوانیم به زندگی برگردیم. وگرنه ما هم آرزوی یک شب خوابیدن بر رخت خواب تمیز را داریم. من مهندس مکانیک جامدات هستم. دوستم لیسانس زبان فرانسه است. اما کسی به آدمی با ریخت من کار می دهد؟ ما بارها ترک کرده ایم. از خدایمان است در کمپ ها کار کنیم. نه ماه صبح بیدار می شویم یک چائی به ما می دهند و بعد می خوابیم تا نهار و همانطور تا شام و فردا. نه ماه در یک چهاردیواری که هر بی احترامی به ما می کنند".
باید منتظر، نشانگان شدیدتری باشیم
همانطور که گفتیم ، چاله های پاتوق معتادان فرحزاد، زاغه نشین های کنار این پاتوق ها، قاچاقچیان منطقه، مراوردات مناطق مرفه با فروشندگان مواد، زنان معتاد و ... تمام این آسیب ها تکراری هستند و تکرار خواهند شد. تمام مسئولانی که در طی عمر حرفه ای با آنها صحبت کرده ایم، اعتراف دارند که بحران تشدید می شود و معتقدند که هماهنگی نهاد ها می تواند بحران را خاموش کند.
این پرسش که هماهنگی کننده دستگاه ها ( از نیروی انتظامی تا وزارت کارو رفاه و بهزیستی و ...) کار چه کسی است ، هیچ وقت پاسخ داده نشده است. امیدواریم که جامعه و مسئولان بیاد داشته باشند که این آسیب زخمی است که عفونت کرده است و باید منتظر نشانگان شدیدتری باشیم.
آنچه را که به آن می پردازیم، موضوعی است که بیش از چند دهه مورد مشاهده قرار گرفته است. به ابعاد مختلف و دلایل ظهور آن پرداخته شده است و سبب ناامیدی است که وخامت این آسیب اجتماعی، از لحاظ کمی و کیفی بیش تر شده است و می شود.
خبرهای مرتبط
نظر شما