(تصویر) باوفاترین مرد تهرانی کیست؟
اکبر صباغان سه سال است که همسرش فوت کرده و در این سه سال هر روزصبح در سرما و گرما به بهشت زهرا(سلام الله علیها) می آید، سنگ مزار همسرش را غبار روبی و عطر افشانی می کند و تا عصر در کنار او می ماند.
او 1095 روز است که بعد از همسرش نه تنها وفادار مانده بلکه به صورت عجیبی با خاطراتش زندگی می کند.
اکبرصباغان که کشاورزی دارد و ساکن شهرری است درباره این کارش می گوید: همسرم سه سال است که به رحمت خدا رفته و من هر روز به دیدنش می آیم و او نیز شب ها به خواب من می آید و اگر هم چند روز بیایم و او پاسخی ندهد از او گلایه می کنم و سپس بلافاصله پاسخ می دهد.
باوفاترین مرد تهرانی در پاسخ به این سوال که سرما و گرما اذیتت نمی کند، می گوید: عاشقی دردسر دارد و من اگر یک روز نیایم انگار چیزی گم کرده ام و برایم خیلی سخت است.
نتیجه ازدواج اکبر صباغان و همسر مرحومش یک فرزند پسر است که حالا بزرگ شده ازدواج کرده و صاحب فرزند هم شده است. اما برای صباغان پنجاه ساله حتی پسر و نوه هم نتوانسته جای خالی همسرش را پر کند و همچنان خود را وفادار و عاشق زنش می داند.صباغان می گوید: پسرم خیلی خوب و باوفاست و هر شب چند ساعتی را با من می گذراند و به دیدنم می آید و من از او راضی هستم.
صباغان در پاسخ به این سوال که چرا ازدواج نمی کنی تا از تنهایی خلاص شوی می گوید: اتفاقاً خیلی ها به من می گویند و تشویقم می کنند که؛ زندگی همین است و نباید زیاد سخت بگیری و از این حرف ها ولی من نمی توانم حتی بهش فکر کنم و اصلا با ازدواج مجدد کنار نمی آیم . من خیلی به همسرم وابسته بودم .
داستان اکبر صباغان داستان عجیبی است. یک ساک دستی مشکی دارد و همیشه بر شاخه درختی در کنار مزار همسرش آویزان است و می توان از آن فهمید که باز اکبر صباغان یا همان باوفاترین مرد تهرانی اینجاست.
اکبرصباغان که کشاورزی دارد و ساکن شهرری است درباره این کارش می گوید: همسرم سه سال است که به رحمت خدا رفته و من هر روز به دیدنش می آیم و او نیز شب ها به خواب من می آید و اگر هم چند روز بیایم و او پاسخی ندهد از او گلایه می کنم و سپس بلافاصله پاسخ می دهد.
باوفاترین مرد تهرانی در پاسخ به این سوال که سرما و گرما اذیتت نمی کند، می گوید: عاشقی دردسر دارد و من اگر یک روز نیایم انگار چیزی گم کرده ام و برایم خیلی سخت است.
نتیجه ازدواج اکبر صباغان و همسر مرحومش یک فرزند پسر است که حالا بزرگ شده ازدواج کرده و صاحب فرزند هم شده است. اما برای صباغان پنجاه ساله حتی پسر و نوه هم نتوانسته جای خالی همسرش را پر کند و همچنان خود را وفادار و عاشق زنش می داند.صباغان می گوید: پسرم خیلی خوب و باوفاست و هر شب چند ساعتی را با من می گذراند و به دیدنم می آید و من از او راضی هستم.
صباغان در پاسخ به این سوال که چرا ازدواج نمی کنی تا از تنهایی خلاص شوی می گوید: اتفاقاً خیلی ها به من می گویند و تشویقم می کنند که؛ زندگی همین است و نباید زیاد سخت بگیری و از این حرف ها ولی من نمی توانم حتی بهش فکر کنم و اصلا با ازدواج مجدد کنار نمی آیم . من خیلی به همسرم وابسته بودم .
داستان اکبر صباغان داستان عجیبی است. یک ساک دستی مشکی دارد و همیشه بر شاخه درختی در کنار مزار همسرش آویزان است و می توان از آن فهمید که باز اکبر صباغان یا همان باوفاترین مرد تهرانی اینجاست.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما