فدرر:
وقتی میبازم دخترهایم میگویند افتضاح بودی!/قبل از همسرم هیچ چیزی نبرده بودم
مرد افسانهای دنیای تنیس گفتوگوی متفاوت و بسیار بلندی با مجله «پاریس مچ» داشته و در آن درباره مسائل مختلفی از زندگی شخصیاش گرفته تا حرفهایاش صحبت کرده است.
به گزارش صدای ایران راجر فدرر، مرد افسانهای دنیای تنیس آدمی شناخته شده در دنیاست. نیازی نیست حتماً علاقهای به ورزش داشته باشید تا فدرر را بشناسید. نام او ۲۰ سالی میشود که در سطح حرفهای ورزش به گوش میرسد و این عشق و علاقه به ورزش و بهویژه تنیس ظاهراً پایانی ندارد. فدرر ۳۸ ساله گفتوگوی متفاوت و بسیار بلندی با مجله «پاریس مچ» داشته و در آن درباره مسائل مختلفی از زندگی شخصی اش گرفته تا حرفهایاش صحبت کرده است. در زیر خلاصهای از این گفتوگو را از نظر میگذرانید.
آقای فدرر، شما بدون تردید شناختهشدهترین ورزشکار روی زمین هستید...
خودم که اینطوری فکر نمیکنم ولی حالا اگر شما چنین برداشتی دارید ایرادی ندارد.
یعنی جایی در زمین هم وجود دارد که شما را نشناسند؟
بله! اتفاقاً خیلی هم دلچسب است! اخیراً در سفری که مؤسسه خیریهام ترتیب داده بود به زامبیا رفته بودم، جایی که اصلاً تنیس را فراموش کرده بودند! حتی جاهای دیگری هم وجود دارد که گهگاهی با آنها روبهرو میشوم. اینجور وقتها میتوانم زندگی طبیعیای با بچهها و همسرم داشته باشم.
برایتان پیش آمده تعطیلاتتان را به مکانی دور افتاده بروید که وایفای اصلاً نداشته باشد؟
بدون وایفای که نه! ولی تعطیلات به همراه خانوادهام حسابی دلچسب است. دو بار در سال، برنامهام را طوری تنظیم میکنم که وقت برای تعطیلات داشته باشم. من و همسرم مینشینیم و بررسی میکنیم که برای ۱۵ روز کجا میتوانیم به همراه فرزندانمان به مسافرت برویم. بعضی وقتها از پدر و مادرهایمان هم دعوت میکنیم با ما بیایند. چون خودم برای ذهنیتم و در کل خانواده برای ما اهمیت زیادی دارد. معمولاً برای تعطیلات سعی میکنیم به ساحل یا کوهستان برویم. طبیعتگردی را دوست دارم و سعی میکنم وقت آزادم را اینطوری سپری کنم. با توجه به شلوغی شهرهای بزرگ و البته آدرنالین زیادی که در جریان مسابقات صرف میکنم، ترجیح میدهم دو هفته تعطیلات را هیچ کاری نکنم.
یعنی اصلاً تمرین هم نمیکنید؟
قبلاً نه، اصلاً تمرین نمیکردم. حالا، اما دقیقه آخر سفر راکت را هم با خودم میبرم تا از ابتدای هفته دوم تعطیلاتم کمی هم تنیس بازی کنم.
شما علناً در زندگی حرفهای تان هرچه جام بوده را برده اید و خانواده فوق العادهای هم دارید. الان قاعدتاً نباید مثل زمانی که جوان بودید درگیر بردن باشید یا اینکه برنده شدن برایتان مهم باشد.
فکر نمیکنم عطشم برای پیروزی را از دست داده باشم. متأهل یا مجرد، با فرزند یا بدون فرزند، تعادل زندگی حرفهایام همیشه سرجایش است. چیزی که الان کمی تغییر کرده این است که راحتتر میتوانم شکستهای سنگینی که میخورم را فراموش کنم. وقتی جوان بودم در این موضوع فاجعه بودم. کل روز ناراحت بودم و فردایش هم دوباره از سر صبح ناراحتی به سراغم میآمد. حالا، اما کلاً نیم ساعتی ناراحت میشوم و بعد همهچیز سرجایش برمیگردد.
در خانهتان درباره تنیس صحبت نمیشود؟
چرا، گهگاهی حرفش میشود. دخترها بهتر درک میکنند، چون الان ۱۰ سالشان شده است ولی پسرها در ۵ سالگی گیج میشوند: ضربات برای بردن بازی، ردهبندی، تورنمنتها، سفر به همه جای زمین، تمریناتم... آنها میدانند زمین تنیس، خانواده دوم من است. بچهها عاشق سفر هستند و من از این موضوع خوشحالم. در این زمینه مخالفتی با آنها ندارم.
وقتی شکست میخورید واکنش دخترهایتان چگونه است؟
بعضیوقتها وقتی یک مسابقه مهم را میبرم به محض اینکه به خانه میرسم هنوز ساکم را زمین نگذاشتهام میآیند و میگویند: «یالا بجنب بریم، لگو بازی!» بعضیوقتها وقتی شکست بدی میخورم آنها نگران هستند که نکند حالم بد باشد. کلاً بستگی دارد. مورد مشخص اینکه تنیس بخش زیادی از زندگی من و البته زندگی آنها را درگیر کرده است ولی خانهمان فقط مرتبط با تنیس نیست. میخواهم آنها تا جای ممکن زندگی طبیعیای داشته باشند.
بچهها معمولاً آدمهای رکی هستند. شده که با شما خیلی رک حرف بزنند؟
بله، معلوم است. بعضیوقتها که شکست میخورم، دخترها بدون اینکه بخواهند جلوی زبانشان را بگیرند میپرسند: «بابا چرا باختی؟ بازیات افتضاح بود!» یا اینکه «یعنی طرف اینقدر قوی بود که نتوانستی او را ببری؟ دفعه دیگر باید شکستش دهی!»
بچههایتان فوتبال بازی نمیکنند؟
پسرهایم چرا، هم فوتبال و هم تنیس. دخترها بیشتر اسبسواری، شنا و گلف میروند.
شما مؤسسه خیریهای دارید که به کودکان بیبضاعت در آفریقا کمک میکند. تا به حال با میرکا، همسرتان به فکر این نیفتاده اید که تعدادی از بچهها را بیاورید و خودتان سرپرستشان شوید؟
وقتی آدم خودش ۴ تا بچه دارد این موضوع خیلی کار سادهای نیست! سفرهای زیادی به نقاط مختلف دنیا ترتیب داده میشود و کار بسیار زیادی روی سرمان ریخته. با این حال، بینهایت کار آنهایی که این بچهها را به سرپرستی قبول میکنند، تحسین میکنم. پروسه بسیار طولانیای دارد، ما دوستانی داریم که چنین کاری میکنند، پس از این موضوع خبر دارم.
میدانید که قبل از آشنایی تان با میرکا هیچ گرنداسلمی را نبرده بودید...
گرنداسلم به جای خود، من هیچ تورنمنتی را نبرده بودم!
پس طبیعتاً موفقیتهای تنیس تان را باید مدیونش باشید! میرکا چه نقشی در زندگی تان داشته است؟
زندگیام را خیلی سریع توسعه داد و به من ثبات لازم را دارد. البته تجربه اش را هم به من منتقل کرد. او سه سال از من بزرگتر است. با او در بازیهای المپیک سیدنی ۲۰۰۰ آشنا شدم. آن موقع پسر بچه بودم، تازه ۱۸ سالم شده بود. او حتی چند سال قبل از آشناییمان بازیکن حرفهای بود. آن اوایل به من چیزهای زیادی آموخت. وقتی آدم تنیسباز است زندگی حرفهای اش اوایل کار خیلی پیچیده میشود. حمایتی که به آن نیاز داشتم را از من دریغ نکرد. وقتی شروع کردم به بردن، فشار و استرس را حس کردم ولی او همیشه کنارم بود تا در این زمینه کمکم کند. آن زمان که هنوز مدیربرنامه نداشتم، همین میرکا بود که کارهای رسانهایام را انجام میداد. این روزها، اما او همسرم و مادر بچههایم است و از آن کارهای ابتدایی فاصله زیادی گرفته است. الان ۱۲ سال است که کار رسانهای برایم نکرده است. آن هم البته به خاطر این است که از خودش محافظت کند. هم برای خودش خوب است هم برای من و هم برای خانوادهمان. خب به هر حال همیشه میگویند، پشتسر هر مرد موفق، یک زن وجود دارد. من نمونه عالیای برای این ضربالمثل هستم.
بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ شما در صحبتهایتان میگفتید «هیولایی» میسازید که هرگز شکست نخورد. این روزها آن هیولا همین مرد بسیار شناختهشده در دنیا که کاملاً معاشرتی است و همه تحسینش میکنند، نیست؟
با شبکههای اجتماعی این تعاریف خیلی سریع پخش میشود. بعضیوقتها رسانهها یا بقیه، از شما یک سوپرمن میسازند ولی چنین شخصیتی وجود خارجی ندارد. همه ما روی یک سیاره زندگی میکنیم. من شانس این را داشتهام که الهامبخش آدمهای زیادی باشم، الگوی بسیاری از بچهها باشم و از این موضوع خوشم میآید ولی اجازه نمیدهم غرق این داستان «سوپرقهرمان شدن» شوم. به لطف آدمهایی که اطرافم هستند همیشه متواضع بودهام. سعی میکنم خودم باشم وگرنه مردم متوجه چنین ریاکاری میشوند.
علاقه دیگری به غیر از تنیس هم دارید؟
خب مجبور شدم بهخاطر تنیس از دیگر فعالیتهایی که دوستشان داشتم دست بکشم؛ از اسکواش، بسکتبال، فوتبال و اسکی. با این حال در نظر دارم وقتی تنیس را کنار گذاشتم دوباره سراغ انجام علایق دیگرم هم بروم.
اهل مطالعه هم هستید؟
بیشتر روزنامه و مجله میخوانم، کمتر کتاب. این هم یکی از آن کارهایی است که بعد از خداحافظیام از تنیس باید بیشتر انجامش دهم.
نظر شما