سرانجام روابط تهران و واشنگتن چیست؟
یک کارشناس مسائل راهبردی در کافه خبر خبرآنلاین عنوان کرد ما بیش از حد به جهان عرب تمرکز کرده ایم و همینطور بیش از حد به مقابله با آمریکا توجه داریم. به همین ترتیب، آمریکا نمی تواند درک کند که ایران متحد طبیعی او در شکل دادن به دنیای چندقطبی با تفوق آسیاست و از فهم این موضوع عاجز است که ایران هرگز تهدیدی نیست که مستلزم صرف میلیاردها دلار هزینه برای مقابله با آن داشته باشد.
به گزارش صدای ایران از خبرآنلاین، مسیر دپیلماسی تهران در دو ماه گذشته شاهد اتفاقات مهمی بود و روزهای تاریخی را پشت سر گذراند. در تب و تاب بالا گرفتن تنش میان ایران و آمریکا، وزارت خزانه داری این کشور، ظریف را تحریم کرد و به دنبال آن اتفاقات این روزهای تهران و جهان و در نهایت ائتلاف دریایی آمریکا در خلیج فارس. در ماه گذشته افزایش تنش میان دو کشور و تحریم وزیر خارجه را با دیاکو حسینی کارشناس مسائل استراتژیک در کافه خبر خبرآنلاین با محور های داخلی و به طور کلی سیاست داخلی مخالفان بر دستگاه سیاست خارجی و تاثیر آن در تحریم ظریف و پیشبرد راهبرد وزیر خارجه در امور جهان، همچنین گام سوم برجام را تحلیل و بررسی کردیم. در قسمت دوم این گفتگو به مسائلی همچون وضعیت خلیج فارس، آینده تنش ایران و آمریکا و درنهایت به ماهیت اقدامات انگلیس در منطقه پرداخته شد که قسمت دوم را از نظر می گذرانید:
طرح ائتلاف دریایی آمریکا در خلیج فارس را چگونه می بینید؟ اگرچه کشورهای اروپایی با طرح آمریکا مخالفت کرده اند ولی کشوری مثل آلمان عنوان می گوید که طرح های بهتری را در رابطه با این موضوع دارد. نظر شما چیست؟
حسینی: هدف پمپئو از مطرح کردن طرح ائتلاف دریایی بدست آوردن پرستیژ در برابر ایران بود و بحث های امنیتی به نظرم مطرح نیست. نکته مهمتر اینکه آمریکا در حال از دست دادن علاقه مندی خود به خلیج فارس است. اخیرا نیز ترامپ اعلام کرد که "چینی ها 90درصد و هندی ها 62 درصد نفتشان را از طریق خلیج وارد می کنند و آمریکا نیز 7 درصد را؛ پس چرا آمریکا باید هزینه های آن را بدهد؟"
معتقد هستم که این موضع گیری ترامپ پس از جنگ جهانی دوم تا کنون بی سابقه است. این مساله بیانگر این است که آمریکا به طور تدریجی در حال از دست دادن علاقمندی خود نسبت به حضور در خلیج فارس است؛ چرا که انگیزه ای برای حضور در این منطقه ندارند. این موضوع در آمریکا همه گیر است و (Pivot To Asia) (چرخش به آسیا) نیز از همینجا شکل گرفت. چرخش به آسیا به این دلیل بود که این باور در آمریکا شکل گرفت که تهدید اصلی چین است. در نتیجه قبل از این که دیر شود منابع محدود آمریکا باید در راستای مهار قدرت چین عمل کند. واشنگتن نیز دیر شدن را حس می کند چرا که GDPپکن امروز به 12 تریلیون دلار رسیده است و با آمریکا فاصله خود را کمتر می کند. پس باید گفت که در آمریکا نیز این درک به وجود آمده که نباید بی خود و بی جهت کشور درگیر مسائل بی اهمیت و بی اولویت شود. از صحبت های من نباید استنباط شود که آمریکا قصد دارد از خلیج فارس خارج شود، اما این علاقه مندی نسبت به دهه 80 و 90 میلادی بسیار کمتر شده است. البته مزیت کنترل انرژی در خلیج فارس می تواند به آمریکا امتیاز کنترل بر چین را نیز بدهد. این موضوعی است که کارشناسان آمریکایی نیز به آن پرداخته اند و بحث های جدی روی آن شده است. مقاله اخیر رابرت کاپلان در نیویورک تایمز نیز گواه بر اهمیت این موضوع است. وی تاکید می کند که دعوای ایران و آمریکا صورت مساله است و واشنگتن از طریق تهران در حال منازعه با پکن است که البته کاپلان بیش از حد فهم سیاسی مقام های آمریکایی را بالا برده است و معتقدم مسئولان کاخ سفید تا این حد به طور عمقی و استراتژیک به این موضوعات واقف نیستند.
با این اوصاف باید گفت که هدف آمریکا از طرح موضوع ائتلاف تنها جنبه نمایش قدرت دارد و موقتی خواهد بود. این سیاست در راستای فشار حداکثری بوده و قادر نیست تا به صورت بلند مدت و پایدار پابرجا بماند.
با این حساب آیا می توان گفت ایران در موضوع خلیج فارس قربانی جنگ آمریکا و چین شده است؟
حسینی: نمی توان به صراحت گفت که ایران قربانی رقابت های آمریکا و چین شده است. تنش ها در خلیج فارس بین تهران و واشنگتن می تواند تسهیل کننده مدیریت تنش بین چین و آمریکا باشد؛ بدین معنا که این تنش ها توجه آمریکا را از شرق آسیا به خلیج فارس معطوف می کند. این موضوع در عین حال برای چین فرصتی را فراهم می کند که به رشدش ادامه دهد و در راستای پیدا کردن راه حل هایی برای مدیریت استراتژیک اوراسیایی تلاش کند. اقداماتی مانند تقویت کریدور شرق به غرب و یا جاده ابریشم و غیره که برای پکن فرصت های عالی را فراهم می کند. در همین حال وجود بحران ها در خلیج فارس نیز فرصت هایی را برای نقش آفرینی های جدید فراهم می کند. این که آمریکا بیابد که در خلال این تنش ها تضعیف شده و کاری نمی تواند از پیش ببرد به نفع چین و روسیه خواهد بود.
به نظر شما در نهایت کشمکش ها در روابط تهران و واشنگتن به کجا ختم خواهد شد؟
حسینی: پیش بینی این کشمکش ها بسیار دشوار است. به نظر می رسد دو کشور در بن بستی قرار گرفته اند که حاصل بازی حاصل جمع صفری است که عمدتاً آمریکا آن را ایجاد کرده است. خروج از این بن بست به یک ابتکار عمل و شهامتی دوسویه نیاز دارد. آمریکا باید اعتراف کند که سیاست فشار حداکثری و در پیش گرفتن تحریم ها نه موجب تغییر نظام سیاسی در ایران می شود و نه حتی احتمال دارد که تغییر رفتار ایران را موجب شود. نفوذ ایران در منطقه هرگز تحت تاثیر تحریم ها قرار نگرفته و حتی آن دسته از مردم ایران که به سبک زندگی غربی علاقه مند هستند امروز بیش از هر زمان دیگری نگرش منفی به آمریکا دارند. همینطور آمریکا باید قبول کند که ایران تحت هیچ شرایطی حاضر به تسلیم نخواهد شد و با ادامه مقاومت ایران و فشار آمریکا، احتمال برخورد نظامی بیشتر و بیشتر می شود. آمریکا باید بپذیرد که نفوذ طبیعی و تاریخی ایران در پیرامونش و همچنین نقش آفرینی که در سالهای گذشته به ویژه در مبارزه با داعش داشته، یک نیروی ثبات بخش و سازنده بوده و طبیعی است که ایران نمی تواند تاوان حسادت و نگرانی های بی اساس معدودی از کشورهای منطقه از جمله اسرائیل را پس بدهد. در طرف مقابل ایران باید بپذیرد که چه دوست داشته باشد و چه نه، آمریکا را نمی توان در مسائل امنیتی در منطقه ما نادیده گرفت. همینطور نمی توانیم انتظار داشته باشیم که آمریکا رسماً اعلام شکست در برابر ایران کند. اگر ایران بخواهد که در برابر تحریم ها مقاومت کند، می تواند تا سالها و شاید تا پایان دو دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ تحمل کند. اما این هم واقعیت دارد که ایران هزینه سنگینی پرداخت خواهد کرد و حداقل با کاهش درآمدهای ملی نسبت به آنچه می تواند باشد، فقیرتر خواهد شد. ما باید آماده باشیم که در صورتیکه آمریکا آماده تعلیق تحریم ها باشد، مذاکره با واشنگتن را بپذیریم. موضوعات مذاکره و نتایج آن باید به آینده و به حین مذاکرات موکول شود. در برجام نشان دادیم که می توانیم ابرقدرت جهان را در وضعیت دشواری قرار بدهیم تا جایی که خود را مغبون بداند؛ دلیلی وجود ندارد که یکبار دیگر نتوانیم مذاکرات موفقی داشته باشیم.
شما معتقدید که راهبرد آمریکا و ایران در مواجهه با تنش ها اشتباه بوده است؟
حسینی: بله همین طور است. وقتی از دوره گذار صحبت می کنیم ایران نیز به عنوان یک قدرت منطقه ای باید به این فکر باشد که در آینده نظام جهانی جایگاه متناسبی نسبت به گذشته داشته باشد. متاسفانه هم اکنون ما درگیر بحران هایی شده ایم که کمکی را به شکل گیری این جایگاه نمی کند. ما بیش از حد به جهان عرب تمرکز کرده ایم و همینطور بیش از حد به مقابله با آمریکا توجه داریم. به همین ترتیب، آمریکا نمی تواند درک کند که ایران متحد طبیعی او در شکل دادن به دنیای چندقطبی با تفوق آسیاست و از فهم این موضوع عاجز است که ایران هرگز تهدیدی نیست که مستلزم صرف میلیاردها دلار هزینه برای مقابله با آن داشته باشد. هرچند که به نظر نمی رسد دو کشور در حال حاضر آماده چنین چرخش عمده ای باشند، اما دیر یا زود، ایران و آمریکا باید با خاتمه دادن به این دشمنی متقابل بی فایده و پرهزینه که فرصت های همکاری استراتژیک آنها را سلب کرده، پایان دهند. تنها برای یک لحظه تصور کنید که اگر همکاری ایران و آمریکا در این منطقه وجود داشت، بحران های پیرامون ما چه شکلی داشتند و یا اساساً خلق می شدند یا نه. دشمنی افسار گسیخته دو کشور که به یک بیزنس پرسود در شماری از کشورها و حتی بعضاً درون ایران و آمریکا تبدیل شده، ارزش نتایج بدست آمده را ندارد. تغییر دادن و اصلاح این مناسبات کار آسانی نیست چون به ذهنیت های نادرستی در دو کشور رسوب کرده که به زمان زیادی برای تغییر آنها نیاز داریم. این اصلاح هرگز یک طرفه انجام نخواهد گرفت؛ باید امیدوار باشیم که سرانجام سیاستمداران دو کشور بینش و بلندنظری برای در پیش گرفتن تغییر و به نوبه خود ایفای نقش درست تاریخی را داشته باشند.
برخی از تحلیلگران اهدافی را برای حضور انگلیس در خیلج فارس عنوان می کنند. برخی معتقدند این حضور در راستای اجرای سایکس پیکو 2 است که این بار برای مثال کشورهای عربی با هم ادغام می شوند و یا کردهای ایران با دیگر کردها متحد می شوند تا این پروژه عملی شود. نظر شما چیست؟
حسینی: بریتانیا فاقد چنین قدرتی است. البته آرزوهایی شاید وجود داشته باشد اما دنیای ژئوپولیتیک، بر اساس آرزوها ساخته نمی شود. بریتانیا و سایر کشورها ممکن است چنین علائقی داشته باشند اما باید دید که این موضوع آیا تبدیل به یک سیاست شده و آنچه که رخ می دهد حاصل همان نقشه ها و آرزوها است؟ معتقدم که این چنین نیست. واقعیت این است که دینامیک موجود در منطقه ما مانند سایر مناطق جهانی، محصول یک دوران گذار است. گذاری که نتیجه سه روند در بعد کلان به شرح زیر است :
1- انتقال قدرت جهانی از غرب به شرق؛ که می توان از تعابیر دیگر مانند ورود به یک جهان چندقطبی و یا پسا آمریکایی نام برد. آنچه که بدیهی و مشهود بوده این است که غرب در حال از دست دادن سلطه 300 ساله اخیرش بر دنیا است.
2- انتشار قدرت در جهان؛ در گذشته این تنها حکومت ها بودند که قدرت را با کمک ارتش، مالیات و غیره در اختیار داشتند، این درحالی است که امروزه هر کسی می تواند قدرت کسب کند. به غیر از دولت ها داعش و القاعده نیز هستند. مایکروسافت و والمارت نیز قدرت تشکیل داده اند. در نتیجه می توان گفت که تنها داشتن یک کشور صرفا ضامن قدرت نیست و روند انتقال قدرت از دولت ها به غیردولت ها در حال انتشار است.
3- جابجایی و تغییرات جمعیتی؛ که در بعضی از کشورها به معنای پیری جمعیت مانند چین، ژاپن و دیگر کشورهای توسعه یافته صنعتی و همچنین اروپا است. از طرفی نیز شاهد پدیده انفجار جمعیت در کشورهای جنوب آسیا مانند افغانستان، پاکستان و در آسیای غربی مانند یمن، فلسطین و دیگر کشورهای مجاور آن هستیم که البته موقتی خواهد بود و این کشورها نیز مانند بقیه دچار زوال و پیری خواهند شد. این عوامل تاثیرات مختلفی را در هر بخش گذاشته است. برای مثال در اروپا پیری جمعیت سبب مهاجرپذیری بیشتر شده است و نتیجه این سیاست تبدیل به بحرانی شده که شاهد نتایج آن در اروپا هستیم. از آن سو در آفریقا انفجار جمعیت موجب صادر شدن آن جمعیت به کشورهای دیگر و بی ثبات شدن اروپا گشته است و مهمترین خطر مربوط به پیوستن این جمعیت سرخورده و بی پناه به گروه های تروریستی است.
در منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم، برهم کنش این سه کلان روند به جریان پیچیده ای از دگرگونی های سیاسی و اقتصادی منجر شده که بسیار پرآشوب به نظر می رسد. هیچ کس نمی داند که در انتها، چه نوع ساختاری از سلسله مراتب قدرت ژئوپولیتیکی و چه نظم های سیاسی درون جوامع از این آشوب بیرون خواهد آمد اما می دانیم که این روندهای تغییر چنان پیچیده اند که هر هیچ قدرتی نه تنها در منطقه بلکه در جهان نیز نمی تواند بر همه عناصر و جهت گیری این تغییرات تسلط داشته باشد.
با توجه به این موارد می توان گفت که جابجایی جمعیت نیز به نوبه خود بخشی از روند تجزیه را شکل می دهد؟
حسینی: بله؛ به همین دلیل است که جهان در حال گذار است؛ بدین معنا از شکل ثابتی که می شناختیم به شکل دیگری تبدیل می شود که ما از آن اطلاعی نداریم. از همین رو در منطقه ما هم انتقال قدرت جهانی وجود دارد مثل ظهور چین، هند و غیره که سبب شده آنها به مهمترین واردکنندگان انرژی تبدیل شوند. قدرت های دیگری مانند ایران، ترکیه، اسرائیل و غیره وجود دارند که شکل تازه ای به ژئوپولتیک در منطقه داده اند. عوامل دیگری چون انفجار جمعیت و افزایش نارضایتی از حکومت های شکست خورده، تشکیل گروه های مختلف عقیدتی و ایدئولوژیک که ادعای تشکیل و سازماندهی حکومت های ایده آل را دارند سبب شده تا ما شاهد افزایش انفجارها پس از بهار عربی تا کنون باشیم که این عوامل بحران را جنگ های عراق، افغانستان، یمن و سوریه را نیز تشدید کرده است. در نتیجه باید عنوان کنم که این تحولات را نمی توان حاصل نقشه های از پیش تعیین شده دانست چرا که این رخدادها ناشی از به حرکت د آمدن روندهایی است که در کنترل هیچ کس از جمله آمریکا و دیگر کشورهای مجموعه نیست.
اگر این موارد در راستای تئوری توطئه صورت می گیرد پس چرا انقدر بر آن تاکید و حتی برای آن نقشه و طرح ارائه می شود؟ برای مثال ما شاهد طرح خاورمیانه جدید و تجزیه کشورها توسط برنارد لوئیس بوده ایم.
حسینی: همه اینها آرزویی بیش نیست و ممکن است شما چنین طرح هایی را در سازمان سیا و وزارت خارجه آمریکا نیز پیدا کنید. ببینید "پل ولفوویتز" و همراهانش مانند "مایکل لدین" که طراحان جنگ عراق بودند، امیدوار بودند که پس از حمله به این کشور به سراغ ایران بیایند و سپس به سراغ عربستان بروند. آنها در نظر داشتند تا خاورمیانه جدیدی را تشکیل دهند که حتی این واژه از همان دوران بر سر زبان ها افتاد. خب باید پرسید که آیا این آرزو به واقعیت نزدیک شد؟ پس با دیدن اسناد و مدارکی که توسط مقام های مختلف منتشر می شود نمی توان گفت که این همان نقشه ای است که قرار بود برای پروژه ای خاص استفاده شود.
طرح ائتلاف دریایی آمریکا در خلیج فارس را چگونه می بینید؟ اگرچه کشورهای اروپایی با طرح آمریکا مخالفت کرده اند ولی کشوری مثل آلمان عنوان می گوید که طرح های بهتری را در رابطه با این موضوع دارد. نظر شما چیست؟
حسینی: هدف پمپئو از مطرح کردن طرح ائتلاف دریایی بدست آوردن پرستیژ در برابر ایران بود و بحث های امنیتی به نظرم مطرح نیست. نکته مهمتر اینکه آمریکا در حال از دست دادن علاقه مندی خود به خلیج فارس است. اخیرا نیز ترامپ اعلام کرد که "چینی ها 90درصد و هندی ها 62 درصد نفتشان را از طریق خلیج وارد می کنند و آمریکا نیز 7 درصد را؛ پس چرا آمریکا باید هزینه های آن را بدهد؟"
معتقد هستم که این موضع گیری ترامپ پس از جنگ جهانی دوم تا کنون بی سابقه است. این مساله بیانگر این است که آمریکا به طور تدریجی در حال از دست دادن علاقمندی خود نسبت به حضور در خلیج فارس است؛ چرا که انگیزه ای برای حضور در این منطقه ندارند. این موضوع در آمریکا همه گیر است و (Pivot To Asia) (چرخش به آسیا) نیز از همینجا شکل گرفت. چرخش به آسیا به این دلیل بود که این باور در آمریکا شکل گرفت که تهدید اصلی چین است. در نتیجه قبل از این که دیر شود منابع محدود آمریکا باید در راستای مهار قدرت چین عمل کند. واشنگتن نیز دیر شدن را حس می کند چرا که GDPپکن امروز به 12 تریلیون دلار رسیده است و با آمریکا فاصله خود را کمتر می کند. پس باید گفت که در آمریکا نیز این درک به وجود آمده که نباید بی خود و بی جهت کشور درگیر مسائل بی اهمیت و بی اولویت شود. از صحبت های من نباید استنباط شود که آمریکا قصد دارد از خلیج فارس خارج شود، اما این علاقه مندی نسبت به دهه 80 و 90 میلادی بسیار کمتر شده است. البته مزیت کنترل انرژی در خلیج فارس می تواند به آمریکا امتیاز کنترل بر چین را نیز بدهد. این موضوعی است که کارشناسان آمریکایی نیز به آن پرداخته اند و بحث های جدی روی آن شده است. مقاله اخیر رابرت کاپلان در نیویورک تایمز نیز گواه بر اهمیت این موضوع است. وی تاکید می کند که دعوای ایران و آمریکا صورت مساله است و واشنگتن از طریق تهران در حال منازعه با پکن است که البته کاپلان بیش از حد فهم سیاسی مقام های آمریکایی را بالا برده است و معتقدم مسئولان کاخ سفید تا این حد به طور عمقی و استراتژیک به این موضوعات واقف نیستند.
با این اوصاف باید گفت که هدف آمریکا از طرح موضوع ائتلاف تنها جنبه نمایش قدرت دارد و موقتی خواهد بود. این سیاست در راستای فشار حداکثری بوده و قادر نیست تا به صورت بلند مدت و پایدار پابرجا بماند.
با این حساب آیا می توان گفت ایران در موضوع خلیج فارس قربانی جنگ آمریکا و چین شده است؟
حسینی: نمی توان به صراحت گفت که ایران قربانی رقابت های آمریکا و چین شده است. تنش ها در خلیج فارس بین تهران و واشنگتن می تواند تسهیل کننده مدیریت تنش بین چین و آمریکا باشد؛ بدین معنا که این تنش ها توجه آمریکا را از شرق آسیا به خلیج فارس معطوف می کند. این موضوع در عین حال برای چین فرصتی را فراهم می کند که به رشدش ادامه دهد و در راستای پیدا کردن راه حل هایی برای مدیریت استراتژیک اوراسیایی تلاش کند. اقداماتی مانند تقویت کریدور شرق به غرب و یا جاده ابریشم و غیره که برای پکن فرصت های عالی را فراهم می کند. در همین حال وجود بحران ها در خلیج فارس نیز فرصت هایی را برای نقش آفرینی های جدید فراهم می کند. این که آمریکا بیابد که در خلال این تنش ها تضعیف شده و کاری نمی تواند از پیش ببرد به نفع چین و روسیه خواهد بود.
به نظر شما در نهایت کشمکش ها در روابط تهران و واشنگتن به کجا ختم خواهد شد؟
حسینی: پیش بینی این کشمکش ها بسیار دشوار است. به نظر می رسد دو کشور در بن بستی قرار گرفته اند که حاصل بازی حاصل جمع صفری است که عمدتاً آمریکا آن را ایجاد کرده است. خروج از این بن بست به یک ابتکار عمل و شهامتی دوسویه نیاز دارد. آمریکا باید اعتراف کند که سیاست فشار حداکثری و در پیش گرفتن تحریم ها نه موجب تغییر نظام سیاسی در ایران می شود و نه حتی احتمال دارد که تغییر رفتار ایران را موجب شود. نفوذ ایران در منطقه هرگز تحت تاثیر تحریم ها قرار نگرفته و حتی آن دسته از مردم ایران که به سبک زندگی غربی علاقه مند هستند امروز بیش از هر زمان دیگری نگرش منفی به آمریکا دارند. همینطور آمریکا باید قبول کند که ایران تحت هیچ شرایطی حاضر به تسلیم نخواهد شد و با ادامه مقاومت ایران و فشار آمریکا، احتمال برخورد نظامی بیشتر و بیشتر می شود. آمریکا باید بپذیرد که نفوذ طبیعی و تاریخی ایران در پیرامونش و همچنین نقش آفرینی که در سالهای گذشته به ویژه در مبارزه با داعش داشته، یک نیروی ثبات بخش و سازنده بوده و طبیعی است که ایران نمی تواند تاوان حسادت و نگرانی های بی اساس معدودی از کشورهای منطقه از جمله اسرائیل را پس بدهد. در طرف مقابل ایران باید بپذیرد که چه دوست داشته باشد و چه نه، آمریکا را نمی توان در مسائل امنیتی در منطقه ما نادیده گرفت. همینطور نمی توانیم انتظار داشته باشیم که آمریکا رسماً اعلام شکست در برابر ایران کند. اگر ایران بخواهد که در برابر تحریم ها مقاومت کند، می تواند تا سالها و شاید تا پایان دو دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ تحمل کند. اما این هم واقعیت دارد که ایران هزینه سنگینی پرداخت خواهد کرد و حداقل با کاهش درآمدهای ملی نسبت به آنچه می تواند باشد، فقیرتر خواهد شد. ما باید آماده باشیم که در صورتیکه آمریکا آماده تعلیق تحریم ها باشد، مذاکره با واشنگتن را بپذیریم. موضوعات مذاکره و نتایج آن باید به آینده و به حین مذاکرات موکول شود. در برجام نشان دادیم که می توانیم ابرقدرت جهان را در وضعیت دشواری قرار بدهیم تا جایی که خود را مغبون بداند؛ دلیلی وجود ندارد که یکبار دیگر نتوانیم مذاکرات موفقی داشته باشیم.
شما معتقدید که راهبرد آمریکا و ایران در مواجهه با تنش ها اشتباه بوده است؟
حسینی: بله همین طور است. وقتی از دوره گذار صحبت می کنیم ایران نیز به عنوان یک قدرت منطقه ای باید به این فکر باشد که در آینده نظام جهانی جایگاه متناسبی نسبت به گذشته داشته باشد. متاسفانه هم اکنون ما درگیر بحران هایی شده ایم که کمکی را به شکل گیری این جایگاه نمی کند. ما بیش از حد به جهان عرب تمرکز کرده ایم و همینطور بیش از حد به مقابله با آمریکا توجه داریم. به همین ترتیب، آمریکا نمی تواند درک کند که ایران متحد طبیعی او در شکل دادن به دنیای چندقطبی با تفوق آسیاست و از فهم این موضوع عاجز است که ایران هرگز تهدیدی نیست که مستلزم صرف میلیاردها دلار هزینه برای مقابله با آن داشته باشد. هرچند که به نظر نمی رسد دو کشور در حال حاضر آماده چنین چرخش عمده ای باشند، اما دیر یا زود، ایران و آمریکا باید با خاتمه دادن به این دشمنی متقابل بی فایده و پرهزینه که فرصت های همکاری استراتژیک آنها را سلب کرده، پایان دهند. تنها برای یک لحظه تصور کنید که اگر همکاری ایران و آمریکا در این منطقه وجود داشت، بحران های پیرامون ما چه شکلی داشتند و یا اساساً خلق می شدند یا نه. دشمنی افسار گسیخته دو کشور که به یک بیزنس پرسود در شماری از کشورها و حتی بعضاً درون ایران و آمریکا تبدیل شده، ارزش نتایج بدست آمده را ندارد. تغییر دادن و اصلاح این مناسبات کار آسانی نیست چون به ذهنیت های نادرستی در دو کشور رسوب کرده که به زمان زیادی برای تغییر آنها نیاز داریم. این اصلاح هرگز یک طرفه انجام نخواهد گرفت؛ باید امیدوار باشیم که سرانجام سیاستمداران دو کشور بینش و بلندنظری برای در پیش گرفتن تغییر و به نوبه خود ایفای نقش درست تاریخی را داشته باشند.
برخی از تحلیلگران اهدافی را برای حضور انگلیس در خیلج فارس عنوان می کنند. برخی معتقدند این حضور در راستای اجرای سایکس پیکو 2 است که این بار برای مثال کشورهای عربی با هم ادغام می شوند و یا کردهای ایران با دیگر کردها متحد می شوند تا این پروژه عملی شود. نظر شما چیست؟
حسینی: بریتانیا فاقد چنین قدرتی است. البته آرزوهایی شاید وجود داشته باشد اما دنیای ژئوپولیتیک، بر اساس آرزوها ساخته نمی شود. بریتانیا و سایر کشورها ممکن است چنین علائقی داشته باشند اما باید دید که این موضوع آیا تبدیل به یک سیاست شده و آنچه که رخ می دهد حاصل همان نقشه ها و آرزوها است؟ معتقدم که این چنین نیست. واقعیت این است که دینامیک موجود در منطقه ما مانند سایر مناطق جهانی، محصول یک دوران گذار است. گذاری که نتیجه سه روند در بعد کلان به شرح زیر است :
1- انتقال قدرت جهانی از غرب به شرق؛ که می توان از تعابیر دیگر مانند ورود به یک جهان چندقطبی و یا پسا آمریکایی نام برد. آنچه که بدیهی و مشهود بوده این است که غرب در حال از دست دادن سلطه 300 ساله اخیرش بر دنیا است.
2- انتشار قدرت در جهان؛ در گذشته این تنها حکومت ها بودند که قدرت را با کمک ارتش، مالیات و غیره در اختیار داشتند، این درحالی است که امروزه هر کسی می تواند قدرت کسب کند. به غیر از دولت ها داعش و القاعده نیز هستند. مایکروسافت و والمارت نیز قدرت تشکیل داده اند. در نتیجه می توان گفت که تنها داشتن یک کشور صرفا ضامن قدرت نیست و روند انتقال قدرت از دولت ها به غیردولت ها در حال انتشار است.
3- جابجایی و تغییرات جمعیتی؛ که در بعضی از کشورها به معنای پیری جمعیت مانند چین، ژاپن و دیگر کشورهای توسعه یافته صنعتی و همچنین اروپا است. از طرفی نیز شاهد پدیده انفجار جمعیت در کشورهای جنوب آسیا مانند افغانستان، پاکستان و در آسیای غربی مانند یمن، فلسطین و دیگر کشورهای مجاور آن هستیم که البته موقتی خواهد بود و این کشورها نیز مانند بقیه دچار زوال و پیری خواهند شد. این عوامل تاثیرات مختلفی را در هر بخش گذاشته است. برای مثال در اروپا پیری جمعیت سبب مهاجرپذیری بیشتر شده است و نتیجه این سیاست تبدیل به بحرانی شده که شاهد نتایج آن در اروپا هستیم. از آن سو در آفریقا انفجار جمعیت موجب صادر شدن آن جمعیت به کشورهای دیگر و بی ثبات شدن اروپا گشته است و مهمترین خطر مربوط به پیوستن این جمعیت سرخورده و بی پناه به گروه های تروریستی است.
در منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم، برهم کنش این سه کلان روند به جریان پیچیده ای از دگرگونی های سیاسی و اقتصادی منجر شده که بسیار پرآشوب به نظر می رسد. هیچ کس نمی داند که در انتها، چه نوع ساختاری از سلسله مراتب قدرت ژئوپولیتیکی و چه نظم های سیاسی درون جوامع از این آشوب بیرون خواهد آمد اما می دانیم که این روندهای تغییر چنان پیچیده اند که هر هیچ قدرتی نه تنها در منطقه بلکه در جهان نیز نمی تواند بر همه عناصر و جهت گیری این تغییرات تسلط داشته باشد.
با توجه به این موارد می توان گفت که جابجایی جمعیت نیز به نوبه خود بخشی از روند تجزیه را شکل می دهد؟
حسینی: بله؛ به همین دلیل است که جهان در حال گذار است؛ بدین معنا از شکل ثابتی که می شناختیم به شکل دیگری تبدیل می شود که ما از آن اطلاعی نداریم. از همین رو در منطقه ما هم انتقال قدرت جهانی وجود دارد مثل ظهور چین، هند و غیره که سبب شده آنها به مهمترین واردکنندگان انرژی تبدیل شوند. قدرت های دیگری مانند ایران، ترکیه، اسرائیل و غیره وجود دارند که شکل تازه ای به ژئوپولتیک در منطقه داده اند. عوامل دیگری چون انفجار جمعیت و افزایش نارضایتی از حکومت های شکست خورده، تشکیل گروه های مختلف عقیدتی و ایدئولوژیک که ادعای تشکیل و سازماندهی حکومت های ایده آل را دارند سبب شده تا ما شاهد افزایش انفجارها پس از بهار عربی تا کنون باشیم که این عوامل بحران را جنگ های عراق، افغانستان، یمن و سوریه را نیز تشدید کرده است. در نتیجه باید عنوان کنم که این تحولات را نمی توان حاصل نقشه های از پیش تعیین شده دانست چرا که این رخدادها ناشی از به حرکت د آمدن روندهایی است که در کنترل هیچ کس از جمله آمریکا و دیگر کشورهای مجموعه نیست.
اگر این موارد در راستای تئوری توطئه صورت می گیرد پس چرا انقدر بر آن تاکید و حتی برای آن نقشه و طرح ارائه می شود؟ برای مثال ما شاهد طرح خاورمیانه جدید و تجزیه کشورها توسط برنارد لوئیس بوده ایم.
حسینی: همه اینها آرزویی بیش نیست و ممکن است شما چنین طرح هایی را در سازمان سیا و وزارت خارجه آمریکا نیز پیدا کنید. ببینید "پل ولفوویتز" و همراهانش مانند "مایکل لدین" که طراحان جنگ عراق بودند، امیدوار بودند که پس از حمله به این کشور به سراغ ایران بیایند و سپس به سراغ عربستان بروند. آنها در نظر داشتند تا خاورمیانه جدیدی را تشکیل دهند که حتی این واژه از همان دوران بر سر زبان ها افتاد. خب باید پرسید که آیا این آرزو به واقعیت نزدیک شد؟ پس با دیدن اسناد و مدارکی که توسط مقام های مختلف منتشر می شود نمی توان گفت که این همان نقشه ای است که قرار بود برای پروژه ای خاص استفاده شود.
خبرهای مرتبط
نظر شما