اندیشههای سیاسی آیت الله هاشمی در یک کتاب
کاوش و پژوهش در اندیشه و آراء سیاسی دولتمردان جمهوری اسلامی ایران یکی از عرصههای مطالعاتی و تحقیقاتی است که به اعتقاد ناشر کتاب «اندیشه سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی» چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
کاوش و پژوهش در اندیشه و آراء سیاسی دولتمردان جمهوری اسلامی ایران یکی از عرصههای مطالعاتی و تحقیقاتی است که به اعتقاد ناشر کتاب «اندیشه سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی» چندان مورد توجه قرار نگرفته است. بر مبنای همین فقدان، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، با کوشش حمیدرضا اسماعیلی، تبیینی از آراء هاشمی رفسنجانی ارائه داده است. این کتاب، بخشی از «طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی» در این مرکز است و از این مجموعه کتاب «اندیشه سیاسی آیتالله سیدعلی خامنهای» نیز در سال 1397 منتشر شده است.
به گزارش صدای ایران به نقل از کتاب ایران، چنان که ناشر کتاب در مقدمه خود بر اثر نوشته است، اهمیت موضوع گردآوری، تدوین و تبیین جزئیات آراء و افکار سیاسی دولتمردان از آنجا ناشی میشود، که این تبیین میتواند: «ضمن نشان دادن نسبت اندیشه آنان با مبانی نظام اسلامی و جایگاه دین در منظومه فکری و نظام اندیشگی آنان، کاستیها و خلاءهای راه پیموده شده در دوران حاکمیت نظام اسلامی را مشخص نماید و در ترسیم چشمانداز و افقی روشنتر برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی، ثمربخش باشد.» (13)
نویسنده کتاب، رویکرد خود نسبت به شخصیت هاشمی رفسنجانی را تبیینی میداند و رویکرد تبیینی را اینگونه تعریف میکند: «یکی از مهمترین نواقص مطالعات سیاسی در ایران آن است که به شناخت اندیشه و آراء دولتمردان و نیروهای سیاسی آنها کمتر توجه شده است. در مواردی هم که به طور مثال سراغ یک دولتمرد رفتهاند یا از روی مدح صرف و قهرمانپردازی بوده است و یا با نگاه سلبی محض در پی انکار همه مراتب فکری و وجودی او بودهاند. لذا نتیجه این شده که متون قلیلی ماندهاند که رویکرد تبیینی داشته باشند و سیاسی و جهتدار نباشند. در حالی نیاز جامعه امروز روشهای علمی با رویکرد تبیینی است.» (16)
وی همچنین در مقدمه خود بر کتاب، وجه تمایز مطالعه اندیشه سیاسی دولتمردان پس از انقلاب با دولتمردان پیش از انقلاب را اینگونه ارزیابی میکند: «مطالعه سیاست و اندیشه سیاسی دولتمردان پس از انقلاب یک تفاوت ماهوی با دوره پیش ازآن دارد. در دوران جدید فهم سیاست جدای از فهم دین و رابطه دین و سیاست امکانپذیر نیست و این موضوع درباره شخصیتهای روحانی به طور خاص صدق میکند. لذا سیاستمداران حاضر در جمهوری اسلامی پیش از هر چیز باید رابطه خود را با حکومت دینی و رابطه دین و سیاست تعریف کنند. در حقیقت پس از گذار از این مرحله است که میتوانند در امور دیگر بیندیشند و سیاستگذاری کنند. بر همین اساس بوده که در پژوهش حاضر تلاش شده است تا اندیشه و آرای آیتالله هاشمی بر اساس محور نگاه او به رابطه دین و سیاست مورد بررسی قرار گیرد. به خصوص که شان روحانیت او این ضرورت را دو چندان میکند.» (18)
نویسنده برای بررسی آراء و اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی از روشی که نامش را «تحلیلی ترکیبی» گذاشته استفاده کرده است. این روش ترکیبی از دو روش «تحلیلی» و «تحلیل گفتمان انتقادی» است. چنانکه نویسنده در دیباچه کتاب تبیین کرده است، رویکرد اثر اینگونه بوده که ابتدا رابطه میان دین و سیاست بر مبنای اسناد و متون به جا مانده از هاشمی تحلیل شود و از سوی دیگر با روش تحلیل گفتمان انتقادی ایدئولوژی هاشمی مورد بررسی قرار گیرد.
نویسنده درباره لزوم اتخاذ یک روش ترکیبی برای این مطالعه گفته است: «روش تحلیلی به معنای آنچه که از فلسفه تحلیلی به دست میآید چون صرفاً مبتنی بر تحلیل منطقی مفاهیم و گزارهها در خارج از متن و بافت تاریخی و اجتماعی است، به تنهایی نمیتواند در این پژوهش به کار آید... سیاستمداری ممکن است صبح بگوید اسلام دین آزادی است و عصر بگوید اسلام دین عبودیت است. آنچه از این معنا رمزگشایی میکند تنها تحلیل منطقی مفاهیم و جملات نیست بلکه شرایطی که فرد در آن سخن گفته نیز مهم است. مثلاً صبح در میان دانشجویان سخن گفته و عصر در میان ائمه جماعات.» (20)
کتاب با پیشگفتاری که شمایی کلی از زندگی هاشمی رفسنجانی ارائه میدهد آغاز میشود و سپس در فصل اول کتاب که «مواضع، آرا و اندیشههای سیاسی آیتالله هاشمی در دوران پیش از انقلاب» نام دارد ریشههای ایدئولوژی سیاسی او در دوران پیش از انقلاب را به سمپاتیای که نسبت به فدائیان اسلام میرساند. در این فصل، نویسنده بنمایههای اندیشه سیاسی هاشمی را از مسیر بررسی ترجمهای که او از کتاب «سرگذشت فلسطین» نوشته اکرم زعیتر ارائه داده است و نیز کتابی که او با نام «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» ارائه داده است مرور میکند و سپس به این میپردازد که هاشمی رفسنجانی در پی ارائه تفسیری عملگرایانه و ارادهگرا از اسلام در جهت مبارزه با رژیم پهلوی بوده است. بر مبنای این تفسیر، او بر ضرورت اصلاح عزاداریهای دینی در جهت مبارزه تاکید داشته است و از مقولههایی نظیر باور به مهدویت و نیز صبر و دعا تفسیری در جهت مبارزه ارائه میداده است و با خرافات مبارزه میکرده است.
از دیگر بنمایههای اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوران پیش از انقلاب تاکید او بر همگرایی طبقات مختلف ذیل تشکیلات و رسانههای انقلابی بوده است. به گفته نویسنده، «آیتالله هاشمی برای پیشبرد مبازه و تقویت جبهه ضدحکومت معتقد بود تا جای ممکن باید گروههای مختلف را در یک جبهه واحد گرد آورد و از ریزش گروههای مبارز جلوگیری کرد. لذا در زمانی که زمزمه تحولات ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق شنیده میشود، وی صراحتا در مقابل آنها موضع نمیگیرد. او حتی زمانی که بر سر تغییر مواضع ایدئولوژیک این سازمان با بهرام آرام از رهبران آن سخن میگوید، با آنکه نظر علما درباره ارتداد آنها را به صراحت بیان میکند، اما درباره موضع خود سکوت میکند.» (60)
به اعتقاد نویسنده، هاشمی در دوران پیش از انقلاب در سه سطح بینالمللی (با ایدئولوژی مبارزه با استعمار و اسرائیل»، حکومتی (در قالب مبارزه با سلطنت پهلوی) و بخشی (در قالب رقابت و مبارزه گفتمانی با برخی گروههای داخلی نظیر حزب توده و روحانیت محافظهکار) ایدئولوژی سیاسی خود را بسط و پرورش داده است. (62)
فصل دوم کتاب به بررسی اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دهه 60 اختصاص دارد و در این فصل ایدئولوژی سیاسی او و به ویژه فرازهایی نظیر مبارزه بین مستکبران و مستضعفان و نیز جریانشناسیهایی که در قالب سه جریان «ناکثین»، «مارقین» و «قاسطین» و نیز سه جریان کفر، نفاق و ایمان توسط هاشمی به ویژه در خطبههای نمازجمعه تهران تبیین میشدند مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند.
در بخش دیگری از این فصل، مقوله نظرات هاشمی رفسنجانی در مورد سیاستگذاری مبتنی بر دین مورد توجه قرار گرفته است و از جمله نقدهای او بر فقه معاملات، نظام اقتصادی در اسلام و تاکید او بر پایان انقلاب و لزوم شکلگیری انضباط اجتماعی در این بخش مورد توجه قرار گرفتهاند. همچنین در این فصل ایده مشروعیت سیاسی مدنظر هاشمی رفسنجانی «روحانیتسالاری» معرفی میشود که در دو قالب حزبی و شورایی بروز مییابد. نویسنده مدعی است که روحانیتسالاری مدنظر هاشمی رفسنجانی در تقابل با اندیشه ولایت فقیه بوده است. (153)
نویسنده معتقد است بر مبنای همین اندیشه، او در پی تمرکزگرایی در قوه مجریه و نیز تمرکززدایی از رهبری پس انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری انقلاب بوده است. (179) نویسنده نظریه روحانیتسالاری هاشمی را متضاد با روحانیت ارزیابی میکند و مینویسد: «نظریه حکومت روحانیتسالار دینی با تفسیر هاشمی لزوماً به تقویت روحانیت و مراجع دینی نمیانجامید و حتی در مواردی نیز در تقابل با روحانیت قرار میگرفت. زیرا به دلایل حکومتی نقش آنها را کمرنگ میکرد و بیشتر امور را در اختیار حکومت قرار میداد.» (186)
فصل پایانی کتاب به اندیشه سیاسی هاشمی در دوران ریاستجمهوری او اختصاص دارد. به اعتقاد نویسنده در سالهای ابتدایی این دوره رفسنجانی مدافع ایدئولوژی «بنیادگرای دین» و «ابتکار مبارزه مسلحانه» بوده است. (199) در تداوم این دوران او تاکید خود را بر سیاست تنشزدایی میگذارد و بر وحدت اسلامی با محوریت سازمان کنفرانس اسلامی توجه دارد. در همین دوره او سیاستهایی نظیر نگاه به شرق و اهمیت دادن به جنبش عدم تعهد را هم پیگیری میکند و معتقد به اندیشه جهانسومگرایی میشود. در این دوره او همچنین به تقابل به چپ اسلامی و اندیشههای شبه سوسیالیستی دولت میرحسین موسوی نیز میپردازد.
به گفته نویسنده در بخش جمعبندی کتاب «با دقت در آراء سیاسی آیتالله هاشمی درباره پیوند دین و سیاست معلوم میشود که او بعد از انقلاب و دوران تثبیت تنها یک معنای انضمامی از این پیوند در نظر داشته که آن هم در جمهوری اسلامی عینیت یافته است.» (478) به عبارت دیگر او نه به هر نوع حکومت دینی، که تنها به جمهوری اسلامی اعتقاد داشته است. به اعتقاد نویسنده هاشمی مروج نوعی ملایم از سکولاریسم بوده است و در عین حال «مواضعی تند و هیجانی حساب شدهای علیه روشنفکران میگیرد که میتوانست برای او که متهم به پیروی از سیاستهای لیبرالیستی و سکولاریستی بود مفید واقع شود و تجدیدنظرهای آشکار او در حوزههای دیگر را جبران سازد. به این ترتیب هاشمی نقد علیه روشنفکران را ضربهگیر خود تلقی میکرد.» (481)
به اعتقاد نویسنده دستیابی به سکولاریزاسیون و خارج کردن دین از عرصه اجتماع دو راه دارد:
به گزارش صدای ایران به نقل از کتاب ایران، چنان که ناشر کتاب در مقدمه خود بر اثر نوشته است، اهمیت موضوع گردآوری، تدوین و تبیین جزئیات آراء و افکار سیاسی دولتمردان از آنجا ناشی میشود، که این تبیین میتواند: «ضمن نشان دادن نسبت اندیشه آنان با مبانی نظام اسلامی و جایگاه دین در منظومه فکری و نظام اندیشگی آنان، کاستیها و خلاءهای راه پیموده شده در دوران حاکمیت نظام اسلامی را مشخص نماید و در ترسیم چشمانداز و افقی روشنتر برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی، ثمربخش باشد.» (13)
نویسنده کتاب، رویکرد خود نسبت به شخصیت هاشمی رفسنجانی را تبیینی میداند و رویکرد تبیینی را اینگونه تعریف میکند: «یکی از مهمترین نواقص مطالعات سیاسی در ایران آن است که به شناخت اندیشه و آراء دولتمردان و نیروهای سیاسی آنها کمتر توجه شده است. در مواردی هم که به طور مثال سراغ یک دولتمرد رفتهاند یا از روی مدح صرف و قهرمانپردازی بوده است و یا با نگاه سلبی محض در پی انکار همه مراتب فکری و وجودی او بودهاند. لذا نتیجه این شده که متون قلیلی ماندهاند که رویکرد تبیینی داشته باشند و سیاسی و جهتدار نباشند. در حالی نیاز جامعه امروز روشهای علمی با رویکرد تبیینی است.» (16)
وی همچنین در مقدمه خود بر کتاب، وجه تمایز مطالعه اندیشه سیاسی دولتمردان پس از انقلاب با دولتمردان پیش از انقلاب را اینگونه ارزیابی میکند: «مطالعه سیاست و اندیشه سیاسی دولتمردان پس از انقلاب یک تفاوت ماهوی با دوره پیش ازآن دارد. در دوران جدید فهم سیاست جدای از فهم دین و رابطه دین و سیاست امکانپذیر نیست و این موضوع درباره شخصیتهای روحانی به طور خاص صدق میکند. لذا سیاستمداران حاضر در جمهوری اسلامی پیش از هر چیز باید رابطه خود را با حکومت دینی و رابطه دین و سیاست تعریف کنند. در حقیقت پس از گذار از این مرحله است که میتوانند در امور دیگر بیندیشند و سیاستگذاری کنند. بر همین اساس بوده که در پژوهش حاضر تلاش شده است تا اندیشه و آرای آیتالله هاشمی بر اساس محور نگاه او به رابطه دین و سیاست مورد بررسی قرار گیرد. به خصوص که شان روحانیت او این ضرورت را دو چندان میکند.» (18)
نویسنده برای بررسی آراء و اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی از روشی که نامش را «تحلیلی ترکیبی» گذاشته استفاده کرده است. این روش ترکیبی از دو روش «تحلیلی» و «تحلیل گفتمان انتقادی» است. چنانکه نویسنده در دیباچه کتاب تبیین کرده است، رویکرد اثر اینگونه بوده که ابتدا رابطه میان دین و سیاست بر مبنای اسناد و متون به جا مانده از هاشمی تحلیل شود و از سوی دیگر با روش تحلیل گفتمان انتقادی ایدئولوژی هاشمی مورد بررسی قرار گیرد.
نویسنده درباره لزوم اتخاذ یک روش ترکیبی برای این مطالعه گفته است: «روش تحلیلی به معنای آنچه که از فلسفه تحلیلی به دست میآید چون صرفاً مبتنی بر تحلیل منطقی مفاهیم و گزارهها در خارج از متن و بافت تاریخی و اجتماعی است، به تنهایی نمیتواند در این پژوهش به کار آید... سیاستمداری ممکن است صبح بگوید اسلام دین آزادی است و عصر بگوید اسلام دین عبودیت است. آنچه از این معنا رمزگشایی میکند تنها تحلیل منطقی مفاهیم و جملات نیست بلکه شرایطی که فرد در آن سخن گفته نیز مهم است. مثلاً صبح در میان دانشجویان سخن گفته و عصر در میان ائمه جماعات.» (20)
کتاب با پیشگفتاری که شمایی کلی از زندگی هاشمی رفسنجانی ارائه میدهد آغاز میشود و سپس در فصل اول کتاب که «مواضع، آرا و اندیشههای سیاسی آیتالله هاشمی در دوران پیش از انقلاب» نام دارد ریشههای ایدئولوژی سیاسی او در دوران پیش از انقلاب را به سمپاتیای که نسبت به فدائیان اسلام میرساند. در این فصل، نویسنده بنمایههای اندیشه سیاسی هاشمی را از مسیر بررسی ترجمهای که او از کتاب «سرگذشت فلسطین» نوشته اکرم زعیتر ارائه داده است و نیز کتابی که او با نام «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» ارائه داده است مرور میکند و سپس به این میپردازد که هاشمی رفسنجانی در پی ارائه تفسیری عملگرایانه و ارادهگرا از اسلام در جهت مبارزه با رژیم پهلوی بوده است. بر مبنای این تفسیر، او بر ضرورت اصلاح عزاداریهای دینی در جهت مبارزه تاکید داشته است و از مقولههایی نظیر باور به مهدویت و نیز صبر و دعا تفسیری در جهت مبارزه ارائه میداده است و با خرافات مبارزه میکرده است.
از دیگر بنمایههای اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوران پیش از انقلاب تاکید او بر همگرایی طبقات مختلف ذیل تشکیلات و رسانههای انقلابی بوده است. به گفته نویسنده، «آیتالله هاشمی برای پیشبرد مبازه و تقویت جبهه ضدحکومت معتقد بود تا جای ممکن باید گروههای مختلف را در یک جبهه واحد گرد آورد و از ریزش گروههای مبارز جلوگیری کرد. لذا در زمانی که زمزمه تحولات ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق شنیده میشود، وی صراحتا در مقابل آنها موضع نمیگیرد. او حتی زمانی که بر سر تغییر مواضع ایدئولوژیک این سازمان با بهرام آرام از رهبران آن سخن میگوید، با آنکه نظر علما درباره ارتداد آنها را به صراحت بیان میکند، اما درباره موضع خود سکوت میکند.» (60)
به اعتقاد نویسنده، هاشمی در دوران پیش از انقلاب در سه سطح بینالمللی (با ایدئولوژی مبارزه با استعمار و اسرائیل»، حکومتی (در قالب مبارزه با سلطنت پهلوی) و بخشی (در قالب رقابت و مبارزه گفتمانی با برخی گروههای داخلی نظیر حزب توده و روحانیت محافظهکار) ایدئولوژی سیاسی خود را بسط و پرورش داده است. (62)
فصل دوم کتاب به بررسی اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دهه 60 اختصاص دارد و در این فصل ایدئولوژی سیاسی او و به ویژه فرازهایی نظیر مبارزه بین مستکبران و مستضعفان و نیز جریانشناسیهایی که در قالب سه جریان «ناکثین»، «مارقین» و «قاسطین» و نیز سه جریان کفر، نفاق و ایمان توسط هاشمی به ویژه در خطبههای نمازجمعه تهران تبیین میشدند مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند.
در بخش دیگری از این فصل، مقوله نظرات هاشمی رفسنجانی در مورد سیاستگذاری مبتنی بر دین مورد توجه قرار گرفته است و از جمله نقدهای او بر فقه معاملات، نظام اقتصادی در اسلام و تاکید او بر پایان انقلاب و لزوم شکلگیری انضباط اجتماعی در این بخش مورد توجه قرار گرفتهاند. همچنین در این فصل ایده مشروعیت سیاسی مدنظر هاشمی رفسنجانی «روحانیتسالاری» معرفی میشود که در دو قالب حزبی و شورایی بروز مییابد. نویسنده مدعی است که روحانیتسالاری مدنظر هاشمی رفسنجانی در تقابل با اندیشه ولایت فقیه بوده است. (153)
نویسنده معتقد است بر مبنای همین اندیشه، او در پی تمرکزگرایی در قوه مجریه و نیز تمرکززدایی از رهبری پس انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری انقلاب بوده است. (179) نویسنده نظریه روحانیتسالاری هاشمی را متضاد با روحانیت ارزیابی میکند و مینویسد: «نظریه حکومت روحانیتسالار دینی با تفسیر هاشمی لزوماً به تقویت روحانیت و مراجع دینی نمیانجامید و حتی در مواردی نیز در تقابل با روحانیت قرار میگرفت. زیرا به دلایل حکومتی نقش آنها را کمرنگ میکرد و بیشتر امور را در اختیار حکومت قرار میداد.» (186)
فصل پایانی کتاب به اندیشه سیاسی هاشمی در دوران ریاستجمهوری او اختصاص دارد. به اعتقاد نویسنده در سالهای ابتدایی این دوره رفسنجانی مدافع ایدئولوژی «بنیادگرای دین» و «ابتکار مبارزه مسلحانه» بوده است. (199) در تداوم این دوران او تاکید خود را بر سیاست تنشزدایی میگذارد و بر وحدت اسلامی با محوریت سازمان کنفرانس اسلامی توجه دارد. در همین دوره او سیاستهایی نظیر نگاه به شرق و اهمیت دادن به جنبش عدم تعهد را هم پیگیری میکند و معتقد به اندیشه جهانسومگرایی میشود. در این دوره او همچنین به تقابل به چپ اسلامی و اندیشههای شبه سوسیالیستی دولت میرحسین موسوی نیز میپردازد.
به گفته نویسنده در بخش جمعبندی کتاب «با دقت در آراء سیاسی آیتالله هاشمی درباره پیوند دین و سیاست معلوم میشود که او بعد از انقلاب و دوران تثبیت تنها یک معنای انضمامی از این پیوند در نظر داشته که آن هم در جمهوری اسلامی عینیت یافته است.» (478) به عبارت دیگر او نه به هر نوع حکومت دینی، که تنها به جمهوری اسلامی اعتقاد داشته است. به اعتقاد نویسنده هاشمی مروج نوعی ملایم از سکولاریسم بوده است و در عین حال «مواضعی تند و هیجانی حساب شدهای علیه روشنفکران میگیرد که میتوانست برای او که متهم به پیروی از سیاستهای لیبرالیستی و سکولاریستی بود مفید واقع شود و تجدیدنظرهای آشکار او در حوزههای دیگر را جبران سازد. به این ترتیب هاشمی نقد علیه روشنفکران را ضربهگیر خود تلقی میکرد.» (481)
به اعتقاد نویسنده دستیابی به سکولاریزاسیون و خارج کردن دین از عرصه اجتماع دو راه دارد:
مبارزه با دین یا لائیسیته
سکولاریسم از طریق تفسیرهای جدید دین، بدون نهضت اصلاح دینی
او در انتهای کتاب خود میگوید: «مطابق یافتههای پژوهش حاضر آیتالله هاشمی به راه سوم گرایش داشته و اتفاقا مسلط بوده و موفقیت بسیاری نیز داشته است.» (484)
مطالعه، بررسی و نقد کتاب اندیشه سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی، میتواند مورد توجه موافقان و منتقدان ایده نویسنده درباره اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی قرار گیرد.
کتاب اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال 1397 با تیراژ 1000 نسخه و قیمت 42000 تومان در 498 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما