عباس عبدی: راهی جز بازکردن فضا نداریم
هرچند بر اثر دوم خرداد ۱۳۷۶ این روند تا حدی متوقف و معکوس شد، ولی در ادامه و از سال ۱۳۸۱ به بعد دوباره در مسیر گذشته قرار گرفت و اکنون به جایی رسیدهایم که سرمایه اجتماعی یا وجه مهم آن اعتماد اجتماعی در نازلترین ارقام آن است.
به گزارش صدای ایران عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: از اواسط دهه هفتاد بهطورمکرر تذکر داده میشد که سرمایه اجتماعی جامعه ایران در حال کاهش است. مهمترین وجه این پدیده در کاهش اعتماداجتماعی بود. نهتنها اعتماد به حکومتکنندگان، بلکه اعتماد به اقشار اجتماعی نیز در حال کاهش بود.
هرچند بر اثر دوم خرداد ۱۳۷۶ این روند تا حدی متوقف و معکوس شد، ولی در ادامه و از سال ۱۳۸۱ به بعد دوباره در مسیر گذشته قرار گرفت و اکنون به جایی رسیدهایم که سرمایه اجتماعی یا وجه مهم آن اعتماد اجتماعی در نازلترین ارقام آن است.
اعتماد به نهادهای رسمی اعم از حکومت، دولت، رسانه، دستگاه قضایی و نهادهای عمومی، چون شهرداریها و نیز اعتماد به اقشار و گروههای گوناگون، چون پزشکان، روزنامهنگاران و... نسبت به گذشته کمتر شده است.
آن زمان عموم کارشناسان اجتماعی درمورد کاهش این شاخص مهم تذکر میدادند ولی ازسوی دستاندرکاران و صاحبان قدرت و مسوولان توجه چندانی نمیشد. شاید یک علت مهم این بود که تبعات و آثار منفی فقدان اعتماداجتماعی را مشاهده نمیکردند.
اثرات فقدان اعتماد و سرمایه اجتماعی لزوما در شرایط عادی دیده نمیشود. فرض کنیم که در یک جامعه عادی که همهچیز در دسترس است، قرار داریم. طبیعی است، بود و نبود اعتماد و سرمایه اجتماعی تاثیر چندانی در رفتار اقتصادی مردم ندارد، ولی اگر کالایی کمیاب شود و وضع اقتصادی مغشوش شود، اینجاست که فقدان اعتماد آثار خود را نشان میدهد. با این ملاحظه معتقدم که وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما بهگونهای است که بدون بازسازی نسبی اعتماد اجتماعی، هیچ سیاست اقتصادی موثری شکل نخواهد گرفت. تمام سیاستهای منبعث از دانش اقتصادی، از جمله بازار آزاد، عرضه و تقاضا و... بر مفروضاتی مبتنی است که بعید است هیچکدام از آن مفروضات در جامعه ایران در حد و اندازه مورد انتظار وجود داشته باشد.
در گذشته هم این مساله وجود داشت. شوکهایی که به نوعی اعتماد و امید را در جامعه زنده میکردکلید هر مشکلی بود. شوکهای اعتمادساز عموما از خلال انتخابات به وجود میآمد و انرژی بسیار مثبتی را در جامعه و سیاست تزریق میکرد. این کار در حال حاضر شدنی نیست. اول اینکه سه سال به زمان انتخابات ریاستجمهوری و یک سال به انتخابات مجلس مانده است و ادامه این وضع در این زمان هزینههای بسیاری را ایجاد میکند. دوم اینکه فرض کنیم، همین امروز انتخابات باشد، با این حلقه بسته سیاست که بعید میدانم حتی ۱۰ درصد جامعه را پوشش دهد، تقریبا غیرممکن است که مردم حاضر شوند، چون گذشته و به نحو امیدبخش و اعتمادسازی وارد فضای انتخاباتی شوند و این احتمال وجود دارد که نتیجه معکوس نصیب عرصه سیاست شود و با نوعی عدممشارکت گسترده مواجه شوند. ولی اگر انتخاباتی بخواهد برگزار شود که دایره سیاست را گسترش دهد، دراینصورت نیازی به انتظار کشیدن برای انتخابات نیست بلکه از هماکنون هم میتوان دایره نیروهای موجود در مدیریت کشور را گسترش داد. نهتنها نیروها، بلکه دایره بسته رفتارهای اجتماعی را بازتر کرد و از این طریق اعتماد اجتماعی را بازسازی کرد.
بیان اظهارنظرات قاطع و مشخص در حوزه سیاست دور از احتیاط است، ولی معتقدم که هیچیک از مسائل جاری و اصلی جامعه ما حل نخواهد شد، مگر آنکه حدی از اعتماد اجتماعی بازسازی شود. دایره محدود مدیریتی و رفتاری نیز قادر به حل مشکلات نیست. این نیروها همان کاری را میکنند که تاکنون انجام دادهاند. مساله فقط نیروی انسانی نیست، بلکه در فضای بسته مدیریتی، بهترین نیروها نیز قادر به ایفای نقش نیستند. در ادامه نیز همان کاری را خواهند کرد که تاکنون کردهاند و بدتر از گذشته عمل خواهند کرد که بهتر عمل نمیکنند. بنابراین مساله فقط صلاحیتها و تواناییهای فردی نیست که این هم هست، ولی مهمتر از آن فضای محدود و بسته مدیریت است که اجازه نمیدهد، شاهد مدیریتهای خلاق و باانگیزه و اثرگذار باشیم.
بهطورخلاصه هرگونه کوششی برای اصلاح جامعه و حل مشکلات رو به تزاید موجود بدون کوشش برای افزایش اعتماد عمومی از طریق گسترش دایره سیاست و حضور نیروها در مدیریت اجتماعی، آب در هاون کوبیدن و از دست دادن فرصت است. هرچند از رفتارهای موجود در سطوح رسمی چنین نشانههایی دیده نمیشود، پس غیرمنتظره نیست که حل نشدن و حتی عمیقتر شدن مشکلات را انتظار بکشیم. ولی این مساله دیر یا زود موجب توسعه بحران و افزایش بیاعتمادی خواهد شد و کاری را که امروز با انتخاب خود میتوانند انجام دهند، فردا از روی اجبار به شکل بدی به آن تن خواهند داد.
هرچند بر اثر دوم خرداد ۱۳۷۶ این روند تا حدی متوقف و معکوس شد، ولی در ادامه و از سال ۱۳۸۱ به بعد دوباره در مسیر گذشته قرار گرفت و اکنون به جایی رسیدهایم که سرمایه اجتماعی یا وجه مهم آن اعتماد اجتماعی در نازلترین ارقام آن است.
اعتماد به نهادهای رسمی اعم از حکومت، دولت، رسانه، دستگاه قضایی و نهادهای عمومی، چون شهرداریها و نیز اعتماد به اقشار و گروههای گوناگون، چون پزشکان، روزنامهنگاران و... نسبت به گذشته کمتر شده است.
آن زمان عموم کارشناسان اجتماعی درمورد کاهش این شاخص مهم تذکر میدادند ولی ازسوی دستاندرکاران و صاحبان قدرت و مسوولان توجه چندانی نمیشد. شاید یک علت مهم این بود که تبعات و آثار منفی فقدان اعتماداجتماعی را مشاهده نمیکردند.
اثرات فقدان اعتماد و سرمایه اجتماعی لزوما در شرایط عادی دیده نمیشود. فرض کنیم که در یک جامعه عادی که همهچیز در دسترس است، قرار داریم. طبیعی است، بود و نبود اعتماد و سرمایه اجتماعی تاثیر چندانی در رفتار اقتصادی مردم ندارد، ولی اگر کالایی کمیاب شود و وضع اقتصادی مغشوش شود، اینجاست که فقدان اعتماد آثار خود را نشان میدهد. با این ملاحظه معتقدم که وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما بهگونهای است که بدون بازسازی نسبی اعتماد اجتماعی، هیچ سیاست اقتصادی موثری شکل نخواهد گرفت. تمام سیاستهای منبعث از دانش اقتصادی، از جمله بازار آزاد، عرضه و تقاضا و... بر مفروضاتی مبتنی است که بعید است هیچکدام از آن مفروضات در جامعه ایران در حد و اندازه مورد انتظار وجود داشته باشد.
در گذشته هم این مساله وجود داشت. شوکهایی که به نوعی اعتماد و امید را در جامعه زنده میکردکلید هر مشکلی بود. شوکهای اعتمادساز عموما از خلال انتخابات به وجود میآمد و انرژی بسیار مثبتی را در جامعه و سیاست تزریق میکرد. این کار در حال حاضر شدنی نیست. اول اینکه سه سال به زمان انتخابات ریاستجمهوری و یک سال به انتخابات مجلس مانده است و ادامه این وضع در این زمان هزینههای بسیاری را ایجاد میکند. دوم اینکه فرض کنیم، همین امروز انتخابات باشد، با این حلقه بسته سیاست که بعید میدانم حتی ۱۰ درصد جامعه را پوشش دهد، تقریبا غیرممکن است که مردم حاضر شوند، چون گذشته و به نحو امیدبخش و اعتمادسازی وارد فضای انتخاباتی شوند و این احتمال وجود دارد که نتیجه معکوس نصیب عرصه سیاست شود و با نوعی عدممشارکت گسترده مواجه شوند. ولی اگر انتخاباتی بخواهد برگزار شود که دایره سیاست را گسترش دهد، دراینصورت نیازی به انتظار کشیدن برای انتخابات نیست بلکه از هماکنون هم میتوان دایره نیروهای موجود در مدیریت کشور را گسترش داد. نهتنها نیروها، بلکه دایره بسته رفتارهای اجتماعی را بازتر کرد و از این طریق اعتماد اجتماعی را بازسازی کرد.
بیان اظهارنظرات قاطع و مشخص در حوزه سیاست دور از احتیاط است، ولی معتقدم که هیچیک از مسائل جاری و اصلی جامعه ما حل نخواهد شد، مگر آنکه حدی از اعتماد اجتماعی بازسازی شود. دایره محدود مدیریتی و رفتاری نیز قادر به حل مشکلات نیست. این نیروها همان کاری را میکنند که تاکنون انجام دادهاند. مساله فقط نیروی انسانی نیست، بلکه در فضای بسته مدیریتی، بهترین نیروها نیز قادر به ایفای نقش نیستند. در ادامه نیز همان کاری را خواهند کرد که تاکنون کردهاند و بدتر از گذشته عمل خواهند کرد که بهتر عمل نمیکنند. بنابراین مساله فقط صلاحیتها و تواناییهای فردی نیست که این هم هست، ولی مهمتر از آن فضای محدود و بسته مدیریت است که اجازه نمیدهد، شاهد مدیریتهای خلاق و باانگیزه و اثرگذار باشیم.
بهطورخلاصه هرگونه کوششی برای اصلاح جامعه و حل مشکلات رو به تزاید موجود بدون کوشش برای افزایش اعتماد عمومی از طریق گسترش دایره سیاست و حضور نیروها در مدیریت اجتماعی، آب در هاون کوبیدن و از دست دادن فرصت است. هرچند از رفتارهای موجود در سطوح رسمی چنین نشانههایی دیده نمیشود، پس غیرمنتظره نیست که حل نشدن و حتی عمیقتر شدن مشکلات را انتظار بکشیم. ولی این مساله دیر یا زود موجب توسعه بحران و افزایش بیاعتمادی خواهد شد و کاری را که امروز با انتخاب خود میتوانند انجام دهند، فردا از روی اجبار به شکل بدی به آن تن خواهند داد.
نظر شما