نخستین زن موتورسوار جهانگرد: در مسیر سفر ازدواج کردم!
«مارال یازرلو» یك روز تصمیم گرفت كولهبارش را بردارد و با موتور سنگین دور دنیا را سفر كند.
صدای ایران- «مارال یازرلو» یك روز تصمیم گرفت كولهبارش را بردارد و با موتور سنگین دور دنیا را سفر كند. این زن ٣٦ ساله تصمیمش را عملی كرد و در سفر یك سال و نیمهاش هفت قاره جهان و ٦٤ كشور دنیا را گشت. او كه دكترای مدیریت بازرگانی دارد، با پیمودن این مسیر ركورددار آسیا و خاورمیانه شده است.
مارال یازرلو سفر خود را از كشور هندوستان آغاز كرد و هدفش به اثبات رساندن شعار زندگیاش: «تا به رویاهایتان نرسیدید، دست از تلاش نكشید » بود. او با طی ۱۱۰هزار كیلومتر به تنهایی در جادههای مختلف كره زمین برای نشان دادن توانمندیهای یك زن ایرانی به كل دنیا، با ورود به ایران و پیمودن جادههای وطنش سفر خود را به پایان رساند.
مارال از مسوولان میخواهد اجازه صدور گواهینامه رانندگی موتور و تردد بانوان خارج از پیست با حفظ قوانین كشوری را صادر كنند. او از مادر و برادرانش میلاد و پوریا و مریم زنبرادرش و شوهر عزیزش به عنوان بزرگترین حامیانش نام میبرد كه با حمایت و دعایشان، او را در این برهه از زندگیاش، برای تحقق این رویای دیرینهاش، حمایت كردند.
چرا تصمیم گرفتید این كار را انجام دهید؟
من ١٥ سال در هند زندگی میكردم و ١٢ سال در یكی از بزرگترین كمپانیهای هندی مشغول به كار بودم. شرایط زندگی من در هندوستان عالی بود. هم كار فوقالعاده خوبی داشتم، هم جایگاهم خیلی خوب بود و درسم را هم خوانده بودم. دلیل اینكه این تصمیم را گرفتم این بود كه من آرزو داشتم دنیا را ببینم. قبل از شروع سفرم با موتور به ٦٧ كشور سفر كرده بودم. من هر سال، یك ماه از كارم مرخصی میگرفتم و به سفر میرفتم. وقتی تصمیم گرفتم این سفر را با موتور بروم، خواستم به آرزوی گشتن دور دنیا با موتور برسم. میخواستم بفهمم زندگی و شادی واقعی چیست. یك سال و نیم پیش، سفرم را از شهر «پونا»ی هندوستان شروع كردم. من تصمیم گرفتهبودم ٧ قاره را بگردم اما تعداد كشورها را نمیدانستم چند تا میشود. از هندوستان شروع كردم و بعد از یك سال و نیم ٧ قاره و ٦٤ كشور را دیده بودم.
از تجربه سفرهایتان برایمان بگویید. تنها سفر كردید؟
درست است. من اول كه سفرم را شروع كردم، موتورسوار دیگری را به عنوان عكاس و مستندساز با خودم برده بودم اما متاسفانه بعد از چند ماه اول سفر، به دلیل سختی سفر و مشكلات جسمیای كه برایشان پیش آمد، نتوانستند سفر را ادامه دهند. من بعد از آن تنهایی سفرم را ادامه دادم. نه تیمی داشتم و نه اسپانسری. هیچ بوكینگی انجام ندادم یا كسی كه كارهای ویزا و عبور از مرزهایم را انجام دهد. همه كارهایم را خودم به تنهایی انجام دادم.
هیچوقت برای عبور از مرزها مشكلی داشتید؟
از بعضی مرزها كه رد میشدم، گاهی مرا ٦-٥ ساعت نگه میداشتند. نه به عنوان خاصی بلكه برای انجام كارهای گمركی و چك كردن مدارك. اما در همه مرزهای دنیا به یك دختر موتورسوار جهانگرد احترام میگذارند. خیلی از مرزها كه صف طولانی بود، میگفتند تو زن موتورسواری از صف بیرون بیا و جلوی صف برو. وقتی هم كه معطلم میكردند، خیلی عذرخواهی میكردند و میگفتند شرمنده هستند اما باید كارهای اداری را انجام دهند. برخوردها خیلی مودبانه و خوب بود. من اكثر جاهایی هم كه ماندم، برای پایین آوردن هزینه در چادر خوابیدم و غذایم را خودم درست میكردم.
هزینه سفرتان چقدر شد؟
باید حتما حساب كتاب كنم. الان دقیقا نمیدانم چقدر است. چون هزینهها در قارهها و كشورهای مختلف متفاوت بود. اما میتوانم بگویم تقریبا دور و بر ١٥٠ تا ٢٠٠ هزار دلار.
هزینه را از قبل تامین كرده بودید و در سفرتان برای كسب درآمد كاری نمیكردید؟
من در ١٢ سالی كه كار میكردم، مسوول و مدیر دو بخش مهم شركت بودم، حقوق بسیار خوبی داشتم. به دلار هم حقوق میگرفتم. با همان حقوقها هم توانستم هزینه سفرم را فراهم كنم. اصولا خارج از ایران همهچیز با كارت انجام میشود. خانوادهام هم در جاهایی كه نیاز داشتم من را ساپورت میكردند.
خانوادهتان شما را حمایت میكردند؟ با این تصمیمتان مشكلی نداشتند؟
یكی از بزرگترین حامیهای من مادرم هست. همینكه من میخواستم سفرم را شروع كنم و موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم، مادر گفتند كه یك سال و نیمی كه قرار است در راه باشی، خواب شب را از من میگیری اما به دلیل اینكه برای رسیدن به آرزوهات به این سفر میروی، من تحمل میكنم ولی فقط مواظب باش كه صحیح و سالم بروی و برگردی. مادرم هر روز برای من دعا میكردند و هر روز هم من به او مسیج میدادم و از اوضاع و احوالم باخبرشان میكردم. من دو برادر به نامهای میلاد و پوریا دارم، مریم همسر برادرم و همسرم. اینها آدمهای بسیار مهم زندگی من هستند كه از همان شروع سفر حامی و پشتیبان من بودند تا زمانی كه سفرم در ایران تمام شد و سر خانه و زندگیام برگشتم.
گفتید ازدواج كردید، واكنش همسرتان به این تصمیم چه بود؟
حدود ١٠ ماه پیش (آبان ماه سال گذشته) در مسیر این سفر ازدواج كردم. همسرم را از قبل میشناسم. در سفر بودم كه از من خواستگاری كرد و گفت یك جایی در مسیر را پیدا كنم تا ازدواج كنیم. خانوادهها با هم هماهنگ كردند و من در كشور «پرو»ی امریكای جنوبی ازدواج كردم و شوهرم هم برای حمایت از من با پرواز به كشوری كه من بودم میآمد و همدیگر را میدیدیم و برمیگشت. من از زمانی كه ازدواج كردم هنوز به خانه برنگشتهام. من طراح لباس هم هستم و در هندوستان یك برند لباس هم به اسم خودم دارم و برای سر و سامان دادن به شركتم باید به هندوستان برگردم. وقتی به هند برگردم همسرم هم با من خواهد بود. بعد از رسیدن به هندوستان تصمیم میگیریم كجا زندگی كنیم.
به عنوان یك زن سختیهای این سفر برای شما چه بود؟
وقتی به عنوان یك زن روی موتور هستید و سفر میكنید، خیلی مهم است كه جادهها را درست انتخاب كنید. من همیشه جادههای فرعی را ترجیح میدادم چرا كه به زیباییهایی میرسیدم كه در اتوبانها وجود ندارد. ولی خیلی مهم بود كه كجا میایستادم، كجا چادرم را برپا كنم. به هرحال وقتی زن و تنها هستید یك سری ترسهایی وجود دارد. به هرحال یك سری جاهای كه میگویند خطرناك اما من میگویم جاهایی كه درست نیست شب نمانم.
ترجیح میدادم و سعی میكردم كه شب در جاده نباشم. چون هر كشوری را كه در نظر بگیرید، شبها خطرناكتر از روز است. نكته دیگر این بود كه وزن موتوسیكلت من خیلی بالاست. دفعه آخری كه میخواستم موتورم را با هواپیما از روی اقیانوس به قاره دیگری بفرستم، با چمدان و وسایلی كه رویش بود ٣٧٥ كیلوگرم وزن داشت. این موتور اگر بیفتد به هیچ عنوان امكانش نیست كه من به عنوان یك خانم بتوانم این موتور را بالا برگردانم.
همه تكنیكهایی هم كه در اینترنت میخوانید، اگر امتحان كنید امكان ندارد بتوانید ٣٧٥ كیلو را بلند كنید. این یكی از چیزهایی بود كه من باید از تمام مهارتم در جادههایی كه گل و سنگ بود و آسفالت نبود، استفاده میكردم تا نیفتم. در جادههای فرعی آفریقا و امریكای جنوبی روزی یكی- دو ماشین بیشتر عبور نمیكند. من حواسم بود كه موتورم نیفتد و در جاده گیر نكنم. مشكل دیگر این بود كه در چنین سفری از آب و هواهای مختلفی رد میشوی؛ خیلی سرد، خیلی گرم. بعضی وقتها در یك روز، سه چهار نوع آب و هوا عوض میشد. این خیلی روی سلامت و قدرت بدنی تاثیر میگذارد.
وقتی مریض میشوید، تب یا بدن درد دارید همچنان باید به سفرتان ادامه دهید. من هم كه در چادر میخوابیدم این امكان را نداشتم كه جای گرم و نرم و بهتری داشته باشم. بارها اتفاق افتاد كه با تب بالا و بدن درد شدید مجبور به ادامه سفر شدم. البته این سختیها فقط مختص زنان نیست. هر بایكر (موتورسواری) اگر بخواهد این سفر را انجام دهد، این سختیها را دارد.
یعنی مشكلی در این سفر نداشتید؟ به جز این مشكلاتی كه ممكن است برای هر انسانی پیش بیاید، به مشكلی كه ویژه زنان باشد، برنخوردید؟
مشكلی كه من داشتم كه البته اسمش را مشكل نمیگذارم چون از نظر من مشكل چیزی است كه حل نشود، وقتی حل میشود و من فردا روی موتورم ادامه میدهم، دیگر مشكل نیست. من وقتی آفریقا بودم، سه بار موتورم وسط جاده خراب شد و خودم نمیتوانستم به هیچ عنوان تعمیرش كنم. مجبور شدم چرخ موتور را باز كنم و چرخ را ببرم تعمیرگاه تا درستش كنند. یك بار هم در لائوس، جك موتور خراب بود و روی پایم افتاد و به مدت دو هفته نمیتوانستم پایم را روی زمین بگذارم و راه بروم و باید موتورسواری را با یك پا هندل میكردم. این مشكلات وجود داشت.
یك شب خوب نمیخوابیدم و فردا باید به سفرم ادامه میدادم، مسیرها طولانی بود. مثلا من زمانی كه از مكزیك رد میشدم به من گفتند به هیچ عنوان در مكزیك نایست، فقط برای بنزین زدن بایست، اما در پمپ بنزین هم از موتورت پیاده نشو. آن زمان بزرگترین گنگستر آن منطقه را گرفته بودند و گنگسترهای كوچكتر به خیابان میآمدند، ماشینها را نگه میداشتند، سر مردم را میبریدند چرا كه هركی بیشتر آدم كشته باشد، به عنوان گنگستر بزرگ جدید انتخاب میشد. من دقیقا آن زمان از آن منطقه رد میشدم. با اینكه به من گفته بودند از آنجا رد نشوم اما من باید رد میشدم. من مجبور بودم روزی ٧٠٠ تا هزار كیلومتر برانم تا به هیچ عنوان در مسیر نایستم و به جای امنی برسم.
برای ورود به ایران به مشكل برنخوردید؟
خیلیها قبل از اینكه وارد ایران شوم، به من پیغام دادند كه خیلی نگران من هستند و من نباید این كار را بكنم و وارد ایران شوم. اما من به خاطر اینكه در ایران به دنیا آمدهام و یك ایرانی هستم، میخواستم این كار را بكنم. با پشتیبانیهای مادر كه آمدند دم مرز، وارد ایران شدم. میخواهم همه بدانند كه دم مرز عالی با من برخورد شد. من تمام مراحل قانونیای كه باید را در مرز رد كردم؛ باید به گمرك میرفتم، تمام مدارك موتورم كامل بود، باید پاسپورتم را میدادم.
این كارها را انجام دادم. بعد هم از من بازجویی شد و یك سری سوالات درباره اینكه از كجا آمدم، كجا میروم و هدفم چیست و سوالات اینچنینی از من پرسیده شد. موقعی كه پاسپورت من را مهر میزدند، به من گفتند كه من افتخار ایران هستم و خیلی خوشحال هستند كه میبینند یك دختر ایرانی یك سال و نیم با موتور دنیا را چرخیده و ركورددار آسیا و خاورمیانه است و باعث افتخارشان است كه من را به ایران راه بدهند. من به هیچ عنوان مشكلی نداشتم. من به عنوان اولین دختر ایرانی، اجازه ورود و راندن موتور سنگین را در ایران گرفتم.
پ/
نظر شما