چرا کتاب ها در ایران قابل ترجمه نیستند؟!
وفاداری در ترجمه به چه معناست. آیا مترجم باید به ترجمه واژه به واژه بپردازد و عین کلمات را به فارسی برگرداند یا همین که لحن و سبک نویسنده و محتوا را منتقل کند، کافی است؟
وفاداری در ترجمه به چه معناست. آیا مترجم باید به ترجمه واژه به واژه بپردازد و عین کلمات را به فارسی برگرداند یا همین که لحن و سبک نویسنده و محتوا را منتقل کند، کافی است؟
به گزارش صدای ایران از مهر، رضی هیرمندی، مترجم مجموعه آثار شل سیلوراستاین در پاسخ به این پرسش به جملههای آغازین انجیل اشاره و بیان کند: «در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود» بنابراین کلمهای وجود ندارد که مفهوم و اندیشهای در ان یا پشت آن، چه نهان و چه آشکار، وجود نداشته باشد و لازمه ترجمه امانتدارانه این است که هیچ کلمهای را از متن جدا نکنیم و نادیده نگیریم اما برگردان کلمه، الزاما با کلمه نیست. برای مثال فعل «appreciate» تنها به معنای لذت بردن نیست بلکه لذتی است که با شناخت و درک همراه باشد.
مترجم مجموعه «آقای گام» گفتههای خود را اینگونه ادامه میدهد که در زبانشناسی، اصطلاحی به نام شناسه وجود دارد. برای مثال وقتی فعل «رفت» را صرف میکنیم و میگوییم: «رفتم/ رفتی/ رفت»، «م» شناسه اول و «ی» شناسه دوم شخص مفرد است اما شناسه سوم شخص کدام است؟ در زبان شناسی قدیم گفته میشد، سوم شخص شناسه ندارد اما امروز که زبان شناسی، علمی شده میگوییم شناسه صفر است و در کلمه پنهان شده؛ از سوی دیگر، گاه معادل یک کلمه، نبود واژهای دیگر برای آن است. برای مثثال کلمه the در انگلیسی هیچ معنا و مفهومی ندارد و تنها برای معرفه کردن اسامی به کار میرود؛ بنابراین لازم نیست این واژه را معنا کنیم و کاربردش را بگوییم.
ترجمه جدید باید ارزش افزودهای بر ترجمه پیشین باشد
به گفته هیرمندی، برخی واژهها قابل ترجمه نیستند. برای مثال کلماتی چون «حج» و «پیش نماز» را نمیتوان به راحتی ترجمه کرد یا معادلی که برای وضوگرفتن در نظر گرفته میشود، «ablutiansL» است در حالیکه این کلمه، معنا را منتقل نمیکند چراکه وضوی ما آداب و ترتیبی دارد که با همه ادیان جهان متفاوت است. حتی وضوی شیعیان با سنیها تفاوت دارد و همه این موارد، ترجمه کلمه به کلمه را بی معنی میکند. مثلا وقتی حافظ میگوید «به مِی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید» من مترجم با برگردان لفظ به لفظ نمیتوانم بگویم سجاده و می و پیرمغان در فرهنگ ما چه مفهومی دارد و رنگین کردن سجاده با می کدام است؛ بنابراین مترجم باید به بازنویسی یا بازآفرینی متن، در عین وفادار بودن به آن میپردازد. به عبارتی معنا و مفهوم را منتقل میکند اما کلمات را عین به عین به فارسی برنمیگرداند از اینرو دو نفر نمیتوانند یک متن را به یک شکل ترجمه کنند چرا که هر کدام، دایره واژگانی و نظر و دیدگاه خاص خود را دارند.
مترجم «فرهنگ شیطان» در پاسخ به اینکه اگر بپذیریم، هر مترجم، دایره واژگانی و دیدگاه خاص خود را دارد، پس میتوان وجود ترجمههای متعدد و همزمان از یک اثر را توجیه کرد یا نه، میگوید: در هر حال باید اخلاق حرفهای رعایت شود. منَ نوعی میتوانم یک اثر را دوباره و چندباره ترجمه کنم اما باید ترجمه تازه من، ارزش افزودهای بر بر/ردان قبلی باشد و من باید با سند و برهان ثابت کنم، ترجمههای پیشین، چه کم و کاستیهایی داشته و من توانستهام این نواقص را برطرف کنم وگرنه ترجمههای موازی و همزمان از یک اثر معنا و مفهومی ندارد.اما لازم است خود مترجمان هر چند سال یک بار به بازنگری کارهای خود بپردازند.
واحد ترجمه، کلمه یا جمله نیست
فرزاد فربد، مترجم مجموعه آثار فیلیپ پولمن هم، چون رضی هیرمندی فکر میکند و در پاسخ به اینکه آیا ترجمه وفادارانه، به معنی برگردان کلمه به کلمه است میگوید: این به تعریف زبانشناسان از واحد ترجمه برمیگردد. واحد ترجمه کلمه یا جمله نیست؛ وقتی ما متنی را ترجمه میکنیم باید به عناصر فرهنگی و زبان نویسنده دقت کنیم. ما باید طوری کتاب را ترجمه کنیم که همان اثری را بر مخاطب بگذارد که نسخه اصلی بر مخاطب اصلی گذاشته است.
به گفته مدیر انتشارات پریان، در بحث امانتداری باید بدانیم که نویسندگان غربی و کلا نویسندههای غیرایرانی برای ما کتاب نمینویسند، برای جامعه خود مینویسند. آنها فرهنگ و دایره واژگانی خود را دارند. من با سوئد کار میکنم. نویسندگان آنجا درباره موضوعاتی مینویسند که در آمریکا و کشورهای دیگر اروپایی هم قابل چاپ نیست. مثلا آموزش مسایل جنسی برای بچههای پیش از دبستان در آلمان و نروژ و سوئد، بلامانع است و این کشورها به اینگونه مسایل کاری ندارند اما صحنههای خشن را حذف میکنند.
فربد در پاسخ به اینکه با توجه به گفتههای شما میتوان اینگونه استنباط کرد که ما کارها را ایرانیزه و با فرهنگ خود هماهنگ میکنیم؟ میگوید: به هرجال، یک چیزهایی در کتابها هست که باید تلطیف شود. مثلا در کتاب «پل شکسته» پولمن، مواردی هست که قابلیت چاپ ندارد. در این کتاب درباره دو پسر صحبت میشود که با هم ارتباط دارند یا دختری که هر روز میبیند یک خانم تازه با پدرش، سر میز صبحانه نشسته؛ من هیچ کدام از این موارد را در ترجمه خود نیاوردهام چرا که حذف و تعدیل آن به خط اصلی داستان صدمه نمیزده است و البته این جرح و تعدلها گریزناپذیر است چون اگر نخواهیم چنین کنیم، هیچ کتابی در ایران قابل انتشار نیست.
مترجم، نویسنده دوم اثر است
به گفته مترجم آثار نیل گیمن، مترجم، نویسنده دوم یک اثر است. برای مثال برخی میگویند شاملو، محتوا را گرفته و شعر لورکا را بازآفرینی کرده؛ در واقع او شعر دیگری بر مبنای اندیشه و شعر این شاعر اسپانیایی سروده؛ گرچه من ترجمه احمد شاملو را با متن انگلیسی (و نه اسپانیایی) شعر لورکا مقایسه کردم؛ ترجمه شاملو، بسیار وفادارانه بوده اما در شعر لنگستون هیوز این اندازه وفاداری را رعایت نکرده و مثلا آن قدر شکسته نویسی که شاملو در برگردان به فارسی به کار برده، در شعر هیوز به چشم نمیخورد. اما اآنچه اهمیت دارد، تاثیری است که ترجمه شاملو بر مخاطب میگذارد؛ ما با خواندن برگردان شاملو میتوانیم درد و رنج هیوز را به عنوان یک سیاه پوست، لمس کنیم و این ترجمه، وفادارانه است.
فربد براین باور است که ترجمه در کل دنیا، گونهای بازآفرینی است. برای مثال داستانهای هانس کرستین اندرسن یا برادران گریم، از ابتدا برای کودکان نوشته نشد و خشم و خشونت و سکس در این داستانها به وفور به چشم میخورد. برای مثال داستان «ریش آبی» یک داستان ترسناک و خشن است یا در داستان «هانسل و گرتل» این مادر است که به خاطر فقر از پدر میخواهد، بچههایش را در جنگل رها کند. داستانهای اندرسن هم دست کمی از کارهای برادران گریم ندارد برای مثال «دخترک کبریت فروش» و «جوجه اردک زشت»، پایانبندیهای بسیار تلخی دارند؛ بنابراین بازنویسی این قصهها و تلطیف آن برای بچهها ضرورت دارد و این همان کاری است که در همه این سالها اتفاق افتاده، درباره نویسندگان متاخر هم، چنین است. چرا کتاب درخشانی چون «اقیانوس انتهای جاده» از گیمن، چون درباره رابطه پدر با مستخدم با جزییات توضیح داده، نباید به فارسی ترجمه شود؟ مگر منَ مترجم نمیتوانم زهر کتاب را بگیرم وآن را ترجمه را منتشر کنم؟
وفاداری به متن ضروی است
نلی محجوب هم از جمله مترجمانی است که وفادار بودن به متن را ضروری میداند اما اعتقادی به ترجمه لفظ به لفظ ندارد. به گفته او گاهی مترجمان باید معادلیابی کنند و این مساله در ترجمه داستانهای امروزی که درشمار آثار فاخر نیستند و متاثر از شخصیت سریالهای تلویزیونی ساخته میشوند، پررنگتر است. برای مثال زمانی سریال «شبهای ببره» پخش و در آن از اصطلاحی با عنوان «نوچوفسکو» استفاده میشد در سریالهای خارجی هم شخصیتها و اصطلاحاتی وجود دارد که در داستانها و رمانهای آن طرف آبیها هم به چشم میخورد و ما چارهای جز معادل یابی برای این اصطلاحات نداریم.
مترجم «خانم مینگو»، مترجمان خوبی چون نجف دریابندری و محمد قاضی و رضی هیرمندی در برگردانهای خود، معادل سازی میکنند و این روان کردن متن و در نظر گرفتن واژهها و اصطلاحات جایگزین، کار سادهای نیست و مترجم باید هم زبان و هم فرهنگ کشور مبدا و مقصد را به خوبی بشناسد و علاوه بر این یک ویراستار حرفهای وجود داشته باشد که متن ترجمه شده را با کتاب اصلی مقایسه کند و ویرایش متن را برعهده بگیرد.
مججوب، گفتههای خود را اینگونه ادامه میدهد که ترجمههای متفاوتی از «شازده کوچولو» نوشته سنت اگزوپری وجود دارد. برخی ترجمه شاملو را یک ترجمه آزاد میدانند و معتقدند این کتاب، «شازده کوچولو» ی شاملوست و ربطی به اگزوپری ندارد و البته شاملو کسی است که زبان فارسی و رمز و راز و اصطلاحاتش را به خوبی میشناسد اما ترجمه پاکیزه و سالم از این اثر همان برگردان محمد قاضی است. البته این مثال، متعلق به زمانی بود که فقط همین دو ترجمه از «شازده کوچولو» وجود داشت اما حالا بیش از ۳۰ ترجمه از این کتاب وجود دارد و همین مخاطب نابلد را دچار سرگردانی میکند که سرانجام، کدام ترجمه را انتخاب کند!؟
به گزارش صدای ایران از مهر، رضی هیرمندی، مترجم مجموعه آثار شل سیلوراستاین در پاسخ به این پرسش به جملههای آغازین انجیل اشاره و بیان کند: «در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود» بنابراین کلمهای وجود ندارد که مفهوم و اندیشهای در ان یا پشت آن، چه نهان و چه آشکار، وجود نداشته باشد و لازمه ترجمه امانتدارانه این است که هیچ کلمهای را از متن جدا نکنیم و نادیده نگیریم اما برگردان کلمه، الزاما با کلمه نیست. برای مثال فعل «appreciate» تنها به معنای لذت بردن نیست بلکه لذتی است که با شناخت و درک همراه باشد.
مترجم مجموعه «آقای گام» گفتههای خود را اینگونه ادامه میدهد که در زبانشناسی، اصطلاحی به نام شناسه وجود دارد. برای مثال وقتی فعل «رفت» را صرف میکنیم و میگوییم: «رفتم/ رفتی/ رفت»، «م» شناسه اول و «ی» شناسه دوم شخص مفرد است اما شناسه سوم شخص کدام است؟ در زبان شناسی قدیم گفته میشد، سوم شخص شناسه ندارد اما امروز که زبان شناسی، علمی شده میگوییم شناسه صفر است و در کلمه پنهان شده؛ از سوی دیگر، گاه معادل یک کلمه، نبود واژهای دیگر برای آن است. برای مثثال کلمه the در انگلیسی هیچ معنا و مفهومی ندارد و تنها برای معرفه کردن اسامی به کار میرود؛ بنابراین لازم نیست این واژه را معنا کنیم و کاربردش را بگوییم.
ترجمه جدید باید ارزش افزودهای بر ترجمه پیشین باشد
به گفته هیرمندی، برخی واژهها قابل ترجمه نیستند. برای مثال کلماتی چون «حج» و «پیش نماز» را نمیتوان به راحتی ترجمه کرد یا معادلی که برای وضوگرفتن در نظر گرفته میشود، «ablutiansL» است در حالیکه این کلمه، معنا را منتقل نمیکند چراکه وضوی ما آداب و ترتیبی دارد که با همه ادیان جهان متفاوت است. حتی وضوی شیعیان با سنیها تفاوت دارد و همه این موارد، ترجمه کلمه به کلمه را بی معنی میکند. مثلا وقتی حافظ میگوید «به مِی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید» من مترجم با برگردان لفظ به لفظ نمیتوانم بگویم سجاده و می و پیرمغان در فرهنگ ما چه مفهومی دارد و رنگین کردن سجاده با می کدام است؛ بنابراین مترجم باید به بازنویسی یا بازآفرینی متن، در عین وفادار بودن به آن میپردازد. به عبارتی معنا و مفهوم را منتقل میکند اما کلمات را عین به عین به فارسی برنمیگرداند از اینرو دو نفر نمیتوانند یک متن را به یک شکل ترجمه کنند چرا که هر کدام، دایره واژگانی و نظر و دیدگاه خاص خود را دارند.
مترجم «فرهنگ شیطان» در پاسخ به اینکه اگر بپذیریم، هر مترجم، دایره واژگانی و دیدگاه خاص خود را دارد، پس میتوان وجود ترجمههای متعدد و همزمان از یک اثر را توجیه کرد یا نه، میگوید: در هر حال باید اخلاق حرفهای رعایت شود. منَ نوعی میتوانم یک اثر را دوباره و چندباره ترجمه کنم اما باید ترجمه تازه من، ارزش افزودهای بر بر/ردان قبلی باشد و من باید با سند و برهان ثابت کنم، ترجمههای پیشین، چه کم و کاستیهایی داشته و من توانستهام این نواقص را برطرف کنم وگرنه ترجمههای موازی و همزمان از یک اثر معنا و مفهومی ندارد.اما لازم است خود مترجمان هر چند سال یک بار به بازنگری کارهای خود بپردازند.
واحد ترجمه، کلمه یا جمله نیست
فرزاد فربد، مترجم مجموعه آثار فیلیپ پولمن هم، چون رضی هیرمندی فکر میکند و در پاسخ به اینکه آیا ترجمه وفادارانه، به معنی برگردان کلمه به کلمه است میگوید: این به تعریف زبانشناسان از واحد ترجمه برمیگردد. واحد ترجمه کلمه یا جمله نیست؛ وقتی ما متنی را ترجمه میکنیم باید به عناصر فرهنگی و زبان نویسنده دقت کنیم. ما باید طوری کتاب را ترجمه کنیم که همان اثری را بر مخاطب بگذارد که نسخه اصلی بر مخاطب اصلی گذاشته است.
به گفته مدیر انتشارات پریان، در بحث امانتداری باید بدانیم که نویسندگان غربی و کلا نویسندههای غیرایرانی برای ما کتاب نمینویسند، برای جامعه خود مینویسند. آنها فرهنگ و دایره واژگانی خود را دارند. من با سوئد کار میکنم. نویسندگان آنجا درباره موضوعاتی مینویسند که در آمریکا و کشورهای دیگر اروپایی هم قابل چاپ نیست. مثلا آموزش مسایل جنسی برای بچههای پیش از دبستان در آلمان و نروژ و سوئد، بلامانع است و این کشورها به اینگونه مسایل کاری ندارند اما صحنههای خشن را حذف میکنند.
فربد در پاسخ به اینکه با توجه به گفتههای شما میتوان اینگونه استنباط کرد که ما کارها را ایرانیزه و با فرهنگ خود هماهنگ میکنیم؟ میگوید: به هرجال، یک چیزهایی در کتابها هست که باید تلطیف شود. مثلا در کتاب «پل شکسته» پولمن، مواردی هست که قابلیت چاپ ندارد. در این کتاب درباره دو پسر صحبت میشود که با هم ارتباط دارند یا دختری که هر روز میبیند یک خانم تازه با پدرش، سر میز صبحانه نشسته؛ من هیچ کدام از این موارد را در ترجمه خود نیاوردهام چرا که حذف و تعدیل آن به خط اصلی داستان صدمه نمیزده است و البته این جرح و تعدلها گریزناپذیر است چون اگر نخواهیم چنین کنیم، هیچ کتابی در ایران قابل انتشار نیست.
مترجم، نویسنده دوم اثر است
به گفته مترجم آثار نیل گیمن، مترجم، نویسنده دوم یک اثر است. برای مثال برخی میگویند شاملو، محتوا را گرفته و شعر لورکا را بازآفرینی کرده؛ در واقع او شعر دیگری بر مبنای اندیشه و شعر این شاعر اسپانیایی سروده؛ گرچه من ترجمه احمد شاملو را با متن انگلیسی (و نه اسپانیایی) شعر لورکا مقایسه کردم؛ ترجمه شاملو، بسیار وفادارانه بوده اما در شعر لنگستون هیوز این اندازه وفاداری را رعایت نکرده و مثلا آن قدر شکسته نویسی که شاملو در برگردان به فارسی به کار برده، در شعر هیوز به چشم نمیخورد. اما اآنچه اهمیت دارد، تاثیری است که ترجمه شاملو بر مخاطب میگذارد؛ ما با خواندن برگردان شاملو میتوانیم درد و رنج هیوز را به عنوان یک سیاه پوست، لمس کنیم و این ترجمه، وفادارانه است.
فربد براین باور است که ترجمه در کل دنیا، گونهای بازآفرینی است. برای مثال داستانهای هانس کرستین اندرسن یا برادران گریم، از ابتدا برای کودکان نوشته نشد و خشم و خشونت و سکس در این داستانها به وفور به چشم میخورد. برای مثال داستان «ریش آبی» یک داستان ترسناک و خشن است یا در داستان «هانسل و گرتل» این مادر است که به خاطر فقر از پدر میخواهد، بچههایش را در جنگل رها کند. داستانهای اندرسن هم دست کمی از کارهای برادران گریم ندارد برای مثال «دخترک کبریت فروش» و «جوجه اردک زشت»، پایانبندیهای بسیار تلخی دارند؛ بنابراین بازنویسی این قصهها و تلطیف آن برای بچهها ضرورت دارد و این همان کاری است که در همه این سالها اتفاق افتاده، درباره نویسندگان متاخر هم، چنین است. چرا کتاب درخشانی چون «اقیانوس انتهای جاده» از گیمن، چون درباره رابطه پدر با مستخدم با جزییات توضیح داده، نباید به فارسی ترجمه شود؟ مگر منَ مترجم نمیتوانم زهر کتاب را بگیرم وآن را ترجمه را منتشر کنم؟
وفاداری به متن ضروی است
نلی محجوب هم از جمله مترجمانی است که وفادار بودن به متن را ضروری میداند اما اعتقادی به ترجمه لفظ به لفظ ندارد. به گفته او گاهی مترجمان باید معادلیابی کنند و این مساله در ترجمه داستانهای امروزی که درشمار آثار فاخر نیستند و متاثر از شخصیت سریالهای تلویزیونی ساخته میشوند، پررنگتر است. برای مثال زمانی سریال «شبهای ببره» پخش و در آن از اصطلاحی با عنوان «نوچوفسکو» استفاده میشد در سریالهای خارجی هم شخصیتها و اصطلاحاتی وجود دارد که در داستانها و رمانهای آن طرف آبیها هم به چشم میخورد و ما چارهای جز معادل یابی برای این اصطلاحات نداریم.
مترجم «خانم مینگو»، مترجمان خوبی چون نجف دریابندری و محمد قاضی و رضی هیرمندی در برگردانهای خود، معادل سازی میکنند و این روان کردن متن و در نظر گرفتن واژهها و اصطلاحات جایگزین، کار سادهای نیست و مترجم باید هم زبان و هم فرهنگ کشور مبدا و مقصد را به خوبی بشناسد و علاوه بر این یک ویراستار حرفهای وجود داشته باشد که متن ترجمه شده را با کتاب اصلی مقایسه کند و ویرایش متن را برعهده بگیرد.
مججوب، گفتههای خود را اینگونه ادامه میدهد که ترجمههای متفاوتی از «شازده کوچولو» نوشته سنت اگزوپری وجود دارد. برخی ترجمه شاملو را یک ترجمه آزاد میدانند و معتقدند این کتاب، «شازده کوچولو» ی شاملوست و ربطی به اگزوپری ندارد و البته شاملو کسی است که زبان فارسی و رمز و راز و اصطلاحاتش را به خوبی میشناسد اما ترجمه پاکیزه و سالم از این اثر همان برگردان محمد قاضی است. البته این مثال، متعلق به زمانی بود که فقط همین دو ترجمه از «شازده کوچولو» وجود داشت اما حالا بیش از ۳۰ ترجمه از این کتاب وجود دارد و همین مخاطب نابلد را دچار سرگردانی میکند که سرانجام، کدام ترجمه را انتخاب کند!؟
خبرهای مرتبط
نظر شما