دلنوشته بهمن فرمانآرا برای سیمین
بهمن فرمانآرا، کارگردان سینما در یادداشتی با عنوان «نهدلاور ما» در شرق نوشت:
سیمین عزیزم با اینکه سفرت را دیروز شروع کردهای، ولی دلتنگیام برای بودنت آنقدر زیاد است که به خودم اجازه میدهم گلهمندانه بپرسم: «چرا رفتی؟» تعداد فیلمهایی که من ساختهام زیاد نیستند ولی یکی از بهترین خاطرههایم آن چندروزی است که برای ساخت فیلم «نیمای غزل» یا «سیمین به روایت سیمین» در «یوش» و دیگر جاهای شمال کنار تو بودم. اگر بگویم که از ۱۴سال پیش که «هوشنگ گلشیری» به سفر رفت تا به امروز چنین حزنی مرا تسخیر نکرده بود، غلو نکردهام. تو ننه دلاور ما بودی. و تا آخرین رمق کوشیدی و پایداریات مشابه نداشت. در عرصه ادبیات نیز با آوردن وحدت معنا به غزل و استفاده از زبان روز در غزل، جایگاه خود را ابدی کردی. تو بودی که پس از جنگ تحمیلی گفتی: «دوباره میسازمت وطن» و تو بودی که سرودی «خواهی نباشم ولی خواهم بود»
بعد اگر از احوالات ما خواسته باشی خودت میدانی که در فراقت، حال و روزگاری خوش نداریم. ولی دستبهدست فرزندانت علی، حسین و امید سعی خواهیم کرد که به یکدیگر یاری دهیم. در این سیواندیسال دوستان زیادی بار سفر بستند و ما را تنها گذاشتند و اگر با معجزهای به آنها برخوردی، از طرف من به همگی سلام برسان و فقط به «نیما» بگو که هنوز «خانه ابریست» و امروز در فراق شما «چشم ما از اشک خونین، ابرها را تیرهتر کرده است.» یادت گرامی باد، ننهدلاور ما. سعی خواهیم کرد که با مجموعه اشعارت راه فراق را هموارتر کنیم و دیگر نپرسیم: «چرا رفتی؟» به یاد تو هستم.
سیمین عزیزم با اینکه سفرت را دیروز شروع کردهای، ولی دلتنگیام برای بودنت آنقدر زیاد است که به خودم اجازه میدهم گلهمندانه بپرسم: «چرا رفتی؟» تعداد فیلمهایی که من ساختهام زیاد نیستند ولی یکی از بهترین خاطرههایم آن چندروزی است که برای ساخت فیلم «نیمای غزل» یا «سیمین به روایت سیمین» در «یوش» و دیگر جاهای شمال کنار تو بودم. اگر بگویم که از ۱۴سال پیش که «هوشنگ گلشیری» به سفر رفت تا به امروز چنین حزنی مرا تسخیر نکرده بود، غلو نکردهام. تو ننه دلاور ما بودی. و تا آخرین رمق کوشیدی و پایداریات مشابه نداشت. در عرصه ادبیات نیز با آوردن وحدت معنا به غزل و استفاده از زبان روز در غزل، جایگاه خود را ابدی کردی. تو بودی که پس از جنگ تحمیلی گفتی: «دوباره میسازمت وطن» و تو بودی که سرودی «خواهی نباشم ولی خواهم بود»
بعد اگر از احوالات ما خواسته باشی خودت میدانی که در فراقت، حال و روزگاری خوش نداریم. ولی دستبهدست فرزندانت علی، حسین و امید سعی خواهیم کرد که به یکدیگر یاری دهیم. در این سیواندیسال دوستان زیادی بار سفر بستند و ما را تنها گذاشتند و اگر با معجزهای به آنها برخوردی، از طرف من به همگی سلام برسان و فقط به «نیما» بگو که هنوز «خانه ابریست» و امروز در فراق شما «چشم ما از اشک خونین، ابرها را تیرهتر کرده است.» یادت گرامی باد، ننهدلاور ما. سعی خواهیم کرد که با مجموعه اشعارت راه فراق را هموارتر کنیم و دیگر نپرسیم: «چرا رفتی؟» به یاد تو هستم.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما