شنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 14

ناگفته هایی از دخترانی که با ریش و لباس مبدل وارد استادیوم شدند

پیش از آغاز بازی‌های جام جهانی میهمان ما بودند؛ سه دختر شبیه همه دخترانی که در خیابان از کنارمان رد می‌شوند؛ با دست‌بندهایی که رویش آرم باشگاه پرسپولیس حک شده بود.
کد خبر: ۱۹۲۲۰۵
تاریخ انتشار: ۰۹ تير ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۰
پیش از آغاز بازی‌های جام جهانی میهمان ما بودند؛ سه دختر شبیه همه دخترانی که در خیابان از کنارمان رد می‌شوند؛ با دست‌بندهایی که رویش آرم باشگاه پرسپولیس حک شده بود.

به گزارش صدای ایران آمده بودند تا از اشک‌ها و لبخندها و ترس‌هایشان وقت ورود به استادیوم بگویند. آنها فقط سه نفر از دختران ریش‌داری بودند که با لباس مبدل وارد استادیوم آزادی شده‌اند. آمده بودند از لحظه باشکوه ورود به ورزشگاه بگویند، آمده بودند از مردانی تعریف کنند که وقت گذر از گیت‌های ورزشگاه برای اینکه شناسایی نشوند دورشان را می‌گیرند. از مردهایی بگویند که وقتی روی سکوهای آزادی می‌نشینند به حرمت ورود زنان با لباس مبدل حرمت‌ها را رعایت می‌کنند و وقت پایان بازی با آنها عکس یادگاری می‌گیرند.

این گزارش حاصل گفت‌وگوی یک‌ساعته با لیلی ملکی، زهرا خوشنواز و لیلی قنبری است که روی مطالبه زنان بر ورود به ورزشگاه آزادی ایستاده‌اند. در بازی ایران - پرتغال که حضور زنان برای دیدن بازی از پرده بزرگ ورزشگاه آزاد بود، آنها این‌بار شبیه همه زنان دیگر وارد استادیوم شدند و با پوسترهایی که رویش نوشته شده بود آزادی را آزاد کنید، پرچم‌ ایران را در دستشان تکان دادند. می‌گویند عاشق فوتبال‌اند و مثل مردانی که پیش از ورود به استادیوم از آنها نمی‌پرسند که آیا ورزش‌های دیگر مردان را هم دنبال می‌کنند، حق دیدن فوتبال در استادیوم را می‌خواهند. می‌گویند توهین‌ها و انگ‌های جنسیتی را تحمل می‌کنند چون خواسته‌شان را خواسته‌ای برحق‌ می‌دانند. این روایت، روایت این دختران است.

به نقل از شرق، لیلی ملکی از دو دختران ریش‌دار دیگر بزرگ‌تر است. روان‌شناسی خوانده و کارمند یک شرکت خصوصی است. لیلی قنبری دانشجو است و زهرا خوشنواز هم در یک شرکت بازرگانی فعالیت می‌کند. واکنش‌ها به حضور آنها در ورزشگاه با هیجان اطرافیانشان همراه است. اما طبیعتا این علاقه شدید به فوتبال از یک جایی آغاز شده است. لیلی ملکی می‌گوید: اگر بخواهم از قبل‌تر صحبت کنم باید بگویم ما با محرومیت دیدن فوتبال به دنیا آمده‌ایم. اما اجازه بدهید از گذشته‌های نزدیک شروع کنیم باید به چند سال قبل برگردیم که به عنوان معترض پشت در ورزشگاه می‌رفتیم. آن زمان اصلا تصمیمی نداشتیم به عنوان پسر وارد ورزشگاه شویم، می‌خواستیم تلاش کنیم راه ورود خانم‌ها به ورزشگاه باز شود و بازی‌های زیادی را به‌صورت خودجوش پشت در ورزشگاه می‌رفتیم و از شنیدن صدای هواداران و تشویق‌ها لذت می‌بردیم.

صدای موج و نور
افرادی که بیرون ورزشگاه وقت بازی ایستاده باشند، حتما صداهای شبیه موج دریا را شنیده‌اند که از همهمه هیجان‌انگیز صدهزار آدم درست شده است. حالا تصور کنید که بین آن صدهزار نفر کسانی باشند که شانس تکان‌دادن پرچم‌های قرمزشان را داشته باشند. از دختران ریش‌دار می‌خواهم از حس اولین بارشان بگویند. راوی اول، زهراست. زهرا درشت‌تر از دو دختر دیگر است و گریم‌شدنش شاید ساده‌تر، به شرطی که گریم لیلی قنبری را فاکتور بگیریم! لیلی به دلیل موهای کوتاه و عینک گردش گریم خاصی نمی‌خواهد. صرفا یک کلاه روی سرش می‌گذارد و بدون یک کلمه حرف از گیت‌ها رد می‌شود. زهرا از هیجان ورود به استادیوم این‌طور تعریف می‌کند: وقتی بازرسی دوم را رد می‌کنید، از یک تونل تاریک رد می‌شوید یک‌باره موج نوری و چمن سبز زمین را می‌بینید. لیلی ترجیع‌بند حرف‌هایش اشک است... انگار بغض‌هایش اینجا آمده تا راوی محرومیت باشد.

او می‌گوید: می‌دانید من و لیلی کوچیکه چرا تصمیم گرفتیم به ورزشگاه برویم؟ ما در همه بازی‌ها بیرون ورزشگاه بودیم خصوصا بازی‌های آسیایی، دربی‌ها و جشن قهرمانی. ولی ما حتی اجازه حضور روی چمن روبه‌روی ورزشگاه را هم نداشتیم. شاید اگر اجازه می‌دادند پشت در ورزشگاه باشیم و صدای تشویق‌ها را بشنویم به فکر داخل‌رفتن نمی‌‌افتادیم. اما به ما در این حد هم اجازه نمی‌دادند. در بازی ایران-سوریه که ما را تهدید کردند و بنرهایمان را از کیف‌هایمان درآورده و پاره کردند و گفتند اگر می‌خواهید شب در خانه‌هایتان بخوابید، از اینجا بروید. در این حد رفتار کردند. بازی جشن قهرمانی پلاک خودرویمان را کندند و ما را متفرق کردند. تصور کنید در این حد تحقیر و توهین و ممانعت و تحریم بود. همان بازی بود که به لیلی گفتم من برای داربی به داخل ورزشگاه می‌روم.
برای بازی ایران و سوریه برای چند ساعت کوتاه بخش فروش بلیت برای زنان نیز فعال شد. لیلی کوچیکه همان موقع بلیط می‌خرد تا مثل خودش، مثل یک زن واقعی وارد استادیوم شود. لیلی کوچیکه می‌گوید:‌ در بازی ایران - سوریه بلیت خریده بودیم و در جایگاه صندلی به اسم خودمان داشتیم. ما هم یکی از ۱۱ نفری بودیم که آقای کفاشیان می‌گفتند کلا ۱۱ نفر بلیت خریده‌اند. پول بلیتمان را هم پس ندادند. پشت در ورزشگاه که رفتیم جمعیت زیادی بود و کلی هم ما را تهدید کردند. همان پشت در نشسته بودیم و از اصلاحات و امید حمایت می‌کردیم. فکر می‌کردیم باز می‌شه این در. همان‌جا بود که با لیلی ملکی برخورد کردم. یکی از بچه‌ها می‌گفت امیدوار نباشید در باز نمی‌شود. گفتیم ما از آقای روحانی حمایت کرده‌ایم ایشان درها را برای ما باز می‌کند.

آنها به روزهای پرامید انتخابات اردیبهشت برمی‌گردند. دلخورند از درهایی که باز نشد. زهرا خوشنواز می‌گوید: ریش و سبیل ما کلید آزادی شد اما کلید آقای روحانی نتوانست در استادیوم را باز کند.

لیلی کوچیکه همان‌طور که حرف زهرا را تأیید می‌کند، می‌گوید ما واقعا این امید را داشتیم که یکی هست که ما را نجات دهد و وقتی فهمیدیم کسی کمکمان نمی‌کند، تصمیم گرفتیم خودمان راه را باز کنیم.

بخشی از صحبت‌های این سه نفر اعتراض به تبعیض میان زنان ایرانی و خارجی است. می‌گویند کدام قانون به زنان کشورهای دیگر اجازه می‌دهد وارد استادیوم آزادی شوند و به دختران مشتاقی که پرچم ایران را به دوش کشیده‌اند و صورتشان سبز و سفید و قرمز شده، اجازه حضور نمی‌دهد؟ دختران ریشدار روایتگر تبعیضی هستند که به چشم دیده‌اند. آنها می‌گویند: در بازی ایران - ازبکستان اعتراض کردیم، جلوی در مأمورها به ما گفتند با پرچم ازبکستان می‌توانید وارد شوید. ‌در بازی ایران- سوریه هم همین را گفتند. به نظرم این هم یک ترفند بود که برویم داخل، ما را بگیرند؛ چون ون‌ها منتظر بودند. بازی ایران- سوریه خیلی از دخترها پرچم را انداختند و رفتند.

هر اتفاق و تصمیمی یک اولین باری دارد. اولین باری که لیلی ملکی تصمیم به رفتن به استادیوم می‌گیرد، داربی ۸۶ بود. او و لیلی کوچیکه از طریق چند تا از پسرها که هوایشان را در استادیوم دارند، از جو ورزشگاه باخبر می‌شوند. پسرها در یک تماس تلفنی به آنها هشدار می‌دهند فکر ورزشگاه‌آمدن را از سرشان بیرون کنند چون بازرسی‌های بدنی شدیدی جلوی در ورودی انجام می‌شده. لیلی می‌گوید برای ورود به ورزشگاه باید چند مرد در کنارشان باشد. وقتی از گیت رد شوی، اگر یک مرد کنارت باشد، احساس می‌کنی که از جانب مأموران کمتر دیده می‌شوی. این داربی همان داربی اسفند ۹۶ است که پرسپولیس یک بر صفر بازی را باخت. لیلی ملکی می‌گوید: آن‌قدر استرس گرفتیم که لیلی کوچیکه گفت من نمی‌آیم. من با گریم، ‌ریش و سبیل گذاشتم و لباس پسرانه پوشیدم. گفتم نمی‌توانم تصور کنم شش هفت ماه منتظر چنین روزی باشم و نروم. وقتی داخل رفتم اول به سمت در شرقی رفتم، آن‌قدر اضطراب داشتم که دوباره به در اصلی برگشتم. از سمت بچه‌هایی که داخل بودند، مدام موج منفی می‌گرفتم و در نهایت گفتند اگر می‌خواهی داخل بیایی سرت را پایین بینداز و بیا و به چیزی فکر نکن. وقتی دو گیت را رد شدم، با اینکه بالا رفتم (شانس من آن بازی اولین بازی‌ای بود که گیت بالا را هم فعال کرده بودند) هیچ‌وقت این صحنه یادم نمی‌رود، باندهایی را دور شکمم پیچیده بودم که بتوانم بدنم را هم‌سطح کنم، سطح صافی نداشت. مأمور بازرسی یکی، دو بار با طمأنینه به پهلوی من دست کشید ولی خدا را شکر توانستم وارد ورزشگاه شوم. من هر بار که پرسپولیس می‌بازد، تا یکی دو هفته حالم بد است؛ اما آن روز وقتی وارد ورزشگاه شدم، حالم طوری بود که اصلا نفهمیدم پرسپولیس باخته، آن‌قدر جوزده بودم که اصلا حس نکردم.

با اینکه پرسپولیس، تیم محبوب لیلی، در آن بازی بازنده بوده؛ اما خوشی زائدالوصف ورود به ورزشگاه زهر باخت را کم می‌کند. لیلی همان‌طور که اشک‌های درشتش را پاک می‌کند، می‌گوید: آن‌قدر در استادیوم حال خوشی داشتم که متوجه باخت نشده بودم. البته یک درد درونی هم داشتم. بچه‌ها می‌دانند من در ورزشگاه گریه می‌کردم که چرا باید با گریم و ریش بتوانم به ورزشگاه بروم.

چرا در زلزله بمیرم و به آرزویم نرسم؟
زهرا خوشنواز روایت دیگری از ورودش به ورزشگاه دارد. زهرا اولین بازی پرسپولیس را مقابل تراکتورسازی در استادیوم آزادی دیده. زهرا می‌گوید اولین بار من خیلی استرس نداشتم. تراکتوری‌ها در بازی رفت خیلی به هادی نوروزی توهین کردند. در بازی برگشت بازیکنان ویدئویی منتشر کردند که هر کسی می‌تواند برای حمایت از تیم بیاید. گفتم من هم باید از تیمم حمایت کنم و تصمیم گرفتم وارد استادیوم شوم. سه روز قبل از بازی در تهران زلزله آمده بود و با خودم فکر می‌کردم چرا باید در زلزله بمیرم و به آرزوهایم نرسم. تصمیم گرفتم به این آرزویم برسم. البته یکی دیگر از بچه‌ها هم توانسته بود وارد شود؛ چون هم‌‌قد و ‌هم‌هیکل هستیم، با خودم گفتم من هم می‌توانم وارد شوم. گریم‌های مختلف را تمرین کردم و به خودم گفتم یا متوجه می‌شوند یا می‌روم و بازی را می‌بینم. اول دو گیت بازرسی بود و بعد که متوجه شدند دخترها وارد می‌شوند، یک گیت هم اضافه کردند. من که اصلا ترسیدم و نرفتم. با تیپ پسرانه دم در رفتم. من دومین گیت را که رد کردم، از تونل که خارج می‌شدم، زمین چمن را که دیدم، گریه‌ام گرفت. صداها در گوشم می‌پیچید و مثل گنگ‌ها بودم. اول که صداها را نمی‌شنیدم. در جایگاه دو نشستم و بازیکنان که برای گرم‌کردن آمدند، من دوباره گریه‌ام گرفت.

لیلی قنبری یا همان لیلی کوچیکه دردسرش از بقیه دخترها کمتر است. او بازی پرسپولیس و الوصل را داخل استادیوم تماشا کرده. تنها یک کلاه داشته و یک پرچم قرمز‌رنگ. پشت در ایستاده بوده که مأموری به او می‌گوید: برادر! این دو خانم همراه شما هستند و لیلی با بله آرامی جوابش را می‌دهد و به همین راحتی لیلی وارد استادیوم می‌شود. البته این به همین راحتی را فقط در زبان می‌شود جاری کرد. دخترها بعد از تمام‌شدن هر بازی زخم‌های عمیقی را روی تنشان تجربه می‌کنند. اول اینکه هر بازی حداقل برای هرکدام از آنها حدود ۴۰۰ هزار تومان هزینه دارد. وسایل گریم بسیار حرفه‌ای که آنها از خیابان منوچهری تهیه می‌کنند، دست‌کم ۴۰۰ هزار تومان قیمت دارد. جدا از آن برای اینکه کل بدنشان هم‌سطح شود و پستی و بلندی نداشته باشد، مجبور هستند کل بدنشان را با چسب‌های بزرگ نواری بپیچند. هر بار باز کردن این چسب‌ها تنی زخمی برایشان به یادگار می‌گذارد که دردش را به جان می‌خرند. آنها برای ورود به آزادی مبارزه می‌کنند. بخش دیگری از زخم‌ها، زخم زبان است که هر روز تجربه می‌کنند. آنها به مشکلات جنسیتی و هورمونی متهم می‌شوند. چرا؟ چون فوتبال دوست دارند. در اینستاگرام و صفحات مجازی عده‌ای با حرف‌های رکیک از آنها استقبال می‌کنند.

لیلی ملکی می‌گوید: می‌خواهم چند نکته را بگویم. اول انعکاس‌هایی که از این کار گرفته می‌شود، انعکاس‌های مثبت و منفی زیادی است. داربی که رفته بودم یک آقای استقلالی عکس من را تگ کرده بود و می‌گفت اگر می‌دانستم تو با چه مشقتی وارد استادیوم شده‌ای، آرزو می‌کردم استقلال ببازد که تو خوشحال برگردی؛ اما چیزهایی هم بوده که دلمان را شکسته. ‌بعد از بازی، یکی از نمایندگان پیشین مجلس در تریبون صداوسیما گفت خانم‌هایی که به ورزشگاه می‌روند یا مشکل شخصیتی دارند یا پول گرفته‌اند بروند، یعنی حال بد ما را بدتر کرد. اینکه من شخصیت و هویتم را دور می‌زنم که بتوانم راهی پیدا کنم، وقتی همه تو را تشویق می‌کنند که توانستی و رفتی، تو می‌‌توانی، چقدر قوی هستی، اما درونت شکسته است و بعد این جمله‌ها را می‌شنوی. درد تغییر جنسیت و هویت یک طرف، درد تفکر یک هم‌جنس درموردت یک طرف. زنان علیه زنان یعنی همین. در تریبونی که ما به اینها داده‌ایم.

به لیلی کوچیکه بارها گفته‌‌اند چرا تغییر جنسیت نمی‌دهی یا لیلی ملکی پیغام‌هایی می‌گیرد از آدم‌هایی که تصور می‌کنند آنها اختلال هورمونی دارند. 

زهرا خوشنواز دراین‌باره می‌گوید: قبلا به من می‌گفتند تو که پسری برو ورزشگاه، ولی کلا به من می‌گویند تو ترنس هستی. غرایزت چطوری است. شبیه پسرهاست و بدون گریم هم می‌تواند رد شود. اما به من می‌گویند تو چقدر زشت و بدهیکلی. اگر نظر دیگران برایم مهم بود این‌قدر راحت نبودم.

هر چیزی بهایی دارد. آنها این بها را به جان خریده‌اند. حتی قهر و دعوای خانواده را هم به جان خریده‌اند. زهرا می‌گوید: اولین‌بار که به ورزشگاه رفتم، کسی از خانواده‌ام اطلاع نداشت. در راه برگشت که بودم تمام سایت‌های خبری عکس من را گذاشته بودند. به خانه که رسیدم مادرم را دیدم که عصبانی بود. چشم‌هایش کاسه خون و پرسید کجا رفته بودی؟ از شدت عجله که ریش مصنوعی را کنده بودم، صورتم زخم شده بود. گفتم به استادیوم رفته بودم، ببخشید. رفتم داخل اتاقم که مادرم سلسله‌وار با خودش حرف می‌زد. دوستم دنبالم آمد و من را شب به خانه‌شان برد، آن‌قدر که مادرم عصبانی بود. اما در بازی‌های بعدی به خانواده‌ام می‌گویم که به استادیوم می‌روم. متأسفانه خانواده من اهل رفتن به استادیوم نیستند. اگر بودند خیلی بیشتر می‌رفتم.

لیلی کوچیکه هم می‌گوید: من از بچه‌های دیگر سنم کمتر است و هنوز هم استقلال مالی ندارم. هنوز خیلی زیر نظر خانواده‌ام هستم. وقتی وارد استادیوم شدم، خانواده‌ام نمی‌دانستند. عکس‌ها که پخش شد به خاله‌ام گفتم به مادرم بگو و بگو که به روی من نیاورد که می‌داند. خاله‌ام به مادرم که گفت مادرم گریه کرد. پدرم هم متوجه شد که خیلی ترسیده بودم. وقتی به خانه رفتم پدرم به رویم نیاورد، ولی گفت مدام با دوستانت بیرون هستی. من دانشجوی رشته روباتیک دانشگاه تهران مرکز هستم. در دانشگاه هم روزی که عکسم پخش شد بچه‌ها می‌خواستند با من عکس بگیرند. یکی از استادهایم که طرفدار سرسخت پرسپولیس است گفت من دو نمره به پرچم پرسپولیس می‌دادم، درست است؟ شما این دو نمره را دارید. در کل فشار و استرس بعد از پخش‌شدن عکس‌ها زیاد بود.

این دخترها بازیکن‌پرست نیستند. از همان روزهای کودکی عاشق فوتبال و پرسپولیس بوده‌اند. زهرا که می‌گوید فوتبال خیلی مورد علاقه‌اش نیست و عاشق پرسپولیس است. از چهار، پنج سالگی که همراه پدرش که پرسپولیسی است فوتبال تماشا می‌کرده عاشق پرسپولیس بوده و خانواده‌اش امید داشته‌اند کم‌کم بهتر می‌شود، اما نشد.

زهرا می‌گوید: قبلا پوستر بازیکن‌ها را روی دیوار اتاق داشتم، اما الان نه. الان فقط لوگوی پرسپولیس است. آن زمان فقط می‌خواستم به‌ظاهر به همه نشان دهم من این هستم. الان فقط خودم هستم و دلم. زمان جشن قهرمانی ۱۰ سال قبل وقتی گل قهرمانی را سپهر حیدری زد، طوری گریه کردم که خانواده‌ام تعجب کرده بودند. هرچه می‌گذرد علاقه‌ام بیشتر می‌شود. الان هرجا پرسپولیس می‌رود من هم به همان‌جا سفر می‌کنم.

لذتی که سال‌ها دریغ شد
از آنها به‌عنوان کسانی که بین مردها به ورزشگاه رفته‌اند می‌خواهیم که درباره جو ورزشگاه بگویند. «عاااالی»، اولین واکنش لیلی کوچیکه به این ماجراست. او می‌گوید: اولین‌بار که به ورزشگاه می‌روی می‌فهمی چه لذتی را سال‌ها از تو دریغ کرده‌اند. اینکه می‌گویند مردها بی‌فرهنگ هستند و شما را در ورزشگاه اذیت می‌کنند، نمی‌توانند شما را در ورزشگاه تحمل کنند، اصلا درست نیست. جز احترام، ‌تشویق و حمایت بی‌دریغ تابه‌حال چیزی ندیده‌ایم. کمکت می‌کنند که لو نرود دختری. حواسشان هست. جاهایی که ما پنج نفر شعار می‌دادیم، مردان جایگاه شعار نمی‌دادند.

لیلی ملکی هم روایت خودش را دارد. او می‌گوید اطرافیان اصلا فحش نمی‌دادند. این خیلی خوب است. جو وقتی زنانه باشد، ما هم ممکن است خیلی حرف‌ها بزنیم، اما وقتی در جمع مردها هستیم حجب‌وحیا و حریم وسط می‌آید. در مورد آقایان هم همین است. به نظرم اینکه می‌گویند آقایان در ورزشگاه فحش می‌دهند بیشتر توهین به شخصیت آقایان است تا ما، چون واقعا این‌طور نیست. انکار نمی‌کنیم که فحش داده می‌شود، اما در همه جایگاه‌ها این‌طور نیست. من در شش بازی در شش جایگاه مختلف بودم و همه‌جا یکسان نیست. وقتی مردها اطراف ما متوجه می‌شوند ما دختر هستیم، باور کنید که فحش نمی‌دهند.

ما ادامه می‌دهیم
ما می‌خواهیم کارمان ادامه داشته باشد. این خواسته دخترانی است که مطالبه ورود به ورزشگاه را دنبال می‌کنند. لیلی ملکی می‌گوید این خواسته هدفمند است. خواسته ما این است که زنان بتوانند وارد ورزشگاه‌ها شوند. نه‌فقط برای دیدن فوتبال، بلکه در تمام ورزش‌ها. کسانی که طرفدار کشتی و والیبال هستند می‌خواهند در ورزشگاه بازی‌ها را تماشا کنند. می‌توانیم برای ورزش‌های خانم‌ها ممنوعیت قائل شویم، اما خنده‌دار است که از حضور خانم‌ها در ورزشگاه‌ها جلوگیری کنیم.

زهرا خوشنواز با تأیید حرف‌های لیلی می‌گوید:‌ به‌هرحال هر چیزی بهایی دارد.
لیلی‌کوچیکه می‌گوید: ‌‌البته این بگیر و ببندها اشتباه است. ما را که بگیرند اسطوره می‌شویم. این اسطوره‌سازی‌ها را نمی‌فهمم.

زهرا خوشنواز: ورزشگاه پر از دخترهاست. ما تصور می‌کردیم فقط خودمان پنج نفر در جشن قهرمانی وارد شده‌ایم، بعد دیدیم دختران زیادی هستند.

لیلی‌کوچیکه: دیگر برای مردان داخل استادیوم حضور ما عادی شده ...
از حس‌وحال داخل استادیوم بگو. این سؤال را از لیلی ملکی می‌پرسم و او می‌گوید: بهترین بازی‌ای که یک هوادار می‌تواند ببیند، داربی است، چون تیم رقیب چندساله، کری‌خوانی‌ها و همه‌چیز دارد ... . تصور کنید ۹۰ دقیقه صدای تیمتان را با موج ورزشگاه می‌شنوید. برای کسی که نرفته تصورش امکان‌پذیر نیست. پیشنهاد می‌کنم یک‌بار تجربه‌اش کنید و شک نکنید باز هم مایل به تجربه‌اش خواهید بود. اولین‌بار که به بازی داربی رفتم، گفتم دیگر نمی‌روم، اما بعد از داربی در همه بازی‌های پرسپولیس داخل ورزشگاه بودم، چون دیگر نمی‌توانی تصور کنی که آن بازی را در خانه با صدای گزارشگر ببینی. موج‌های مکزیکی و نشست‌وبرخاست‌ها و پرچمی را که خودت در دست داری باید حس کنی و پای تلویزیون دیگر جای فوتبال‌دیدن نیست.

زهرا خوشنواز ادامه می‌دهد: مورد دیگر اینکه آنجا می‌توانید زاویه دیدتان را انتخاب کنید و مثل تلویزیون نیست که طبق انتخاب کارگردان بازی را ببینی. در تلویزیون خیلی نمی‌شد متوجه شد، اما در ورزشگاه کیفیت بازیکنان را بهتر متوجه می‌شوید. واکنش تماشاگران هم به این اتفاق در نوع خودش منحصربه‌فرد است.

به گفته زهرا، مدام می‌خواهند با آنها عکس بگیرند. لیلی ملکی هم می‌گوید که مردان خیلی حمایت می‌کنند و خوشحال هستند. برایشان حالت افتخار دارد که یک دختر هم‌تیمی‌شان داخل ورزشگاه است. حتی آقایانی که متوجه می‌شدند ما دختر هستیم هر شعاری را که فحاشی باشد نمی‌دادند. من پرسپولیسی هستم، اما واقعا اگر ببینم یک استقلالی به‌عنوان زن می‌خواهد وارد استادیوم شود سعی می‌کنم همان راهی را که خودم رفته‌ام نشانش بدهم. لیلی هنوز بغض دارد. این روایت، روایت اشک‌ها و لبخندها و آرزوهاست... .

از او می‌پرسم آرزویت چیست و او می‌گوید: با لباس خودم وارد استادیوم شوم. من همیشه در این سن نیستم و این‌قدر هیجان و انرژی ندارم. این خیلی بد است. ممکن است سال‌های بعد هم درهای استادیوم باز نشود و ورود زن‌ها به استادیوم به نسل‌های بعدی ما هم نرسد.

لیلی‌کوچیکه می‌گوید: در میتینگ سه‌هزارنفری آقای روحانی من در ورزشگاه بودم و جای نفس‌کشیدن نبود، آن‌قدر که جمعیت زیاد بود. افراد از هر قشری هم بودند. نه هتک‌حرمتی دیدم، نه اذیت شدم؛ با اینکه مردان زیادی بودند و جای تکان‌خوردن نبود. چطور آن زمان حضور زنان مشکل ندارد؟ یا اینکه می‌گویند از فوتسال زنان حمایت کنید. من با همین هم مشکل دارم. چرا اجازه نمی‌دهند آقایان فوتسال زنان را ببینند. فوتسال فرشته کریمی فوق‌العاده است. دروازه‌بانشان در بازی ایران- ایتالیا غوغا بود.

زهرا همان‌طور که یکی از شعارهای تیم پرسپولیس را وسط تحریریه ما بلند تکرار می‌کند، وقت بیرون‌رفتن می‌گوید: اینها تصور می‌کنند ما عقده نشستن بین مردها را داریم. من ویدئویی را در قطر گرفتم که گفتم ما اینجا هستیم و منقلب هم نشده‌ایم.
نظر شما