شرق:جامعه در آستانه تحول بزرگ سیاسی است
تغییرات گسترده دوره هاشمی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ، نطفه حادثهای را در بطن خود پروراند که سزارینِ دوم خرداد تجلی آن بود.
به گزارش صدای ایران،روزنامه شرق در سرمقاله خود نوشت:درست یا نادرست، آنچه همه به آن باور دارند این است که وضعیت سیاست کنونی در ایران نیازمند اصلاح و تغییر است. تجربه نشان داده است که چنین شرایطی همواره آبستن حوادث نابهنگام است؛ حوادثی که بهطرز بطئی نطفه میبندد و ناگهان پدیدار میشود.
این زایشِ دردناک گاه در موعد مقرر و گاه بهناگزیر با سزارین همراه است. تغییرات گسترده دوره هاشمی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ، نطفه حادثهای را در بطن خود پروراند که سزارینِ دوم خرداد تجلی آن بود.
بااینکه زمان چندانی از حوادث دوم خرداد و پس از آن نگذشته است، وقتی درباره آن حوادث حرف میزنیم انگار از تاریخی دور سخن میگوییم که سپری شده است و دیگر توان لازم برای «ستیزِ» گذشته با اکنون، یا «ادغام» در شرایط کنونی را ندارد.
اگر این گفته را بپذیریم، بايد گفت اصلاحطلبان تسليم اين شرايط شدند و توانایی تذکار یا حافظهسازی از دوران شکوفایی خود را ندارند. این مشکلی است که تیر و طایفه احمدینژادیها هم بهنوعی دیگر با آن دستبهگریباناند. آنان نیز وارث گذشتهای سپریشدهاند و از تغییر اکنون دَرماندهاند.
اگرچه قیاس اصلاحطلبان با احمدینژادها قیاس معالفارق است، در این سطح تحلیل مشکل آنان با هم همخوانی دارد، با این تفاوت که بیچاره احمدینژاد، ذهن تحلیلگری ندارد و تلاش میکند با طرحوتوطئههای سیاسی جسد پروژه سیاسیاش را احیا کند. او بیش از هرکس در پاسخ به این پرسش مبهوت مانده است که چرا صدایش فراتر از محله نارمک نمیرود. اصلاحطلبان با ذهن تحلیلگرِ خود در کمین نشستهاند تا در موقع لزوم شرایط را به نفع خود تغییر دهند.
اما در حال حاضر بیش از هر چیز عیان است که نیروهای سیاسی ایران فاقد توانِ لازم برای آنند که در ستیز گذشته و حال، بانیِ ظهور آیندهای متفاوت باشند. با اين اوصاف گویا همه نیروهای سیاسی از هرگونه تغییر محسوس در جامعه عقیم هستند. این شرایط ماحصل سالها سیاستورزی بدون توجه جدی به تغییرات جامعه است.
نیروهای فعال سیاسی در موارد اندكی قادر بودهاند به تغییرات اساسی جامعه نزدیك شوند تا این نزدیكی موجب فاصلهگذاری آنان با دیگران و دولتهای مطبوعشان باشد. از اینرو رخدادهای سیاسیِ دوران آنان بهسرعت تاریخی شده و پیوندش را با اکنون از دست داده است. اینك همه جریانها وارث نوعی انفعال سیاسیاند كه از مجموعه كردارها و رفتارهای احزاب سیاسی و نهادهای رسمی و دولتی نشئت گرفته است. توصیف و تحلیل وقایع سالهای اخیر شاید تا حدودی نشان بدهد شرایط سیاسی در آینده، آبستن چه حوادثی است.
آنچه بیش از هر چیز وضعیت سیاسی را به انفعال كشانده، افشای اختلاسهای میلیاردی است. این افشاگریها نخست شوقی سیاسی در رگوپِی جامعه دواند، اما مواجهه با این اختلاسها كه صفرهای ارقام آن برای عاموخاص قابل شمارش نبود، آنان را سرخورده كرد و ناگزیر از واقعیت موجود به افسانهسرایی روی آوردند.
اتفاق دیگر، دستگیری سعید مرتضوی، مجرمِ كهریزك بود. فرایندِ این دستگیری موجب از بینرفتن توان كنشگری سیاسی جامعه شد. بعد از مرتضوی، احمدینژادیها پا به میدان گذاشتند تا خط قرمزها را یكی بعد از دیگری درنوردند. احمدینژادها در روزهای آغازین این پروژه مردم را شگفتزده كردند. آنان مردم را واداشتند چشم به دهان كسانی بدوزند كه خود پیش از هركس باید پاسخگوی فجایع عملكردشان باشند. مخدوششدن جای پاسخگو و پرسشگر، ضربه سنگینی به سیاست داخلی ایران وارد کرد. مردم با چشمان خیره و ناباور شاهد آن بودند که كسانی طلبكارانه همه را به پرسش میكشند كه باید پاسخگو باشند. این اغتشاش سیاسی از توان تحلیل مردم فروكاست و بهتبع آن احمدینژادیها بهسرعت از توان كنشگری سیاسی تهی شدند. اگر مردم هم اندك شوق و باوری داشتند، در سخنرانیهای بیثمر آنان كه عامدانه در عبور از خط قرمزها مبالغه میكردند، از دست رفت.
دولت روحانی نیز در عرصه سیاست داخلی چنان ناكارآمد عمل كرد كه دیگر نمیتوان از آن انتظار هیچ كنشگری سیاسی در سطح خرد و کلان داشت. اگر این مسائل گره بخورد به اوضاع بد اقتصادی مردم، آنگاه باید نشست و دید که از دل این جامعه سیاسی چه پدیدهای زاده خواهد شد. این وضعیت سیاسی بیش از هرچیز نمایانگر تختشدگیِ سیاست است؛ جامعهای که تضادها و تنشهایش را از دست داده و با انفعال دستبهگریبان است.
نیروهای سیاسی توازن خود را در مواجهه با یکدیگر از دست دادهاند و بیش از آنکه در پی تغییر باشند، درصدد حفظ وضع موجودند. دور از ذهن نیست در بطن این وضعیت، اتفاقی غیرمترقبه نهفته باشد، این اتفاق هرچه باشد فراگیر خواهد بود. از تحلیل شرایط اینگونه استنتاج میشود که ظهور رئیسجمهوری غير سياسي، همسو با سیاستهای خاورمیانهای که اختیارات فراتری از رؤسایجمهور سابق خواهد داشت دور از ذهن نخواهد بود. ایده ديگري كه ميتواند از دل این شرایط بیرون بیاید، ظهورِ «مرد سرنوشتساز» است. البته مرد سرنوشتسازی که در تکرار تاریخ بعید نیست تراژدی آن کمدی از آب در بیاید.
این زایشِ دردناک گاه در موعد مقرر و گاه بهناگزیر با سزارین همراه است. تغییرات گسترده دوره هاشمی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ، نطفه حادثهای را در بطن خود پروراند که سزارینِ دوم خرداد تجلی آن بود.
بااینکه زمان چندانی از حوادث دوم خرداد و پس از آن نگذشته است، وقتی درباره آن حوادث حرف میزنیم انگار از تاریخی دور سخن میگوییم که سپری شده است و دیگر توان لازم برای «ستیزِ» گذشته با اکنون، یا «ادغام» در شرایط کنونی را ندارد.
اگر این گفته را بپذیریم، بايد گفت اصلاحطلبان تسليم اين شرايط شدند و توانایی تذکار یا حافظهسازی از دوران شکوفایی خود را ندارند. این مشکلی است که تیر و طایفه احمدینژادیها هم بهنوعی دیگر با آن دستبهگریباناند. آنان نیز وارث گذشتهای سپریشدهاند و از تغییر اکنون دَرماندهاند.
اگرچه قیاس اصلاحطلبان با احمدینژادها قیاس معالفارق است، در این سطح تحلیل مشکل آنان با هم همخوانی دارد، با این تفاوت که بیچاره احمدینژاد، ذهن تحلیلگری ندارد و تلاش میکند با طرحوتوطئههای سیاسی جسد پروژه سیاسیاش را احیا کند. او بیش از هرکس در پاسخ به این پرسش مبهوت مانده است که چرا صدایش فراتر از محله نارمک نمیرود. اصلاحطلبان با ذهن تحلیلگرِ خود در کمین نشستهاند تا در موقع لزوم شرایط را به نفع خود تغییر دهند.
اما در حال حاضر بیش از هر چیز عیان است که نیروهای سیاسی ایران فاقد توانِ لازم برای آنند که در ستیز گذشته و حال، بانیِ ظهور آیندهای متفاوت باشند. با اين اوصاف گویا همه نیروهای سیاسی از هرگونه تغییر محسوس در جامعه عقیم هستند. این شرایط ماحصل سالها سیاستورزی بدون توجه جدی به تغییرات جامعه است.
نیروهای فعال سیاسی در موارد اندكی قادر بودهاند به تغییرات اساسی جامعه نزدیك شوند تا این نزدیكی موجب فاصلهگذاری آنان با دیگران و دولتهای مطبوعشان باشد. از اینرو رخدادهای سیاسیِ دوران آنان بهسرعت تاریخی شده و پیوندش را با اکنون از دست داده است. اینك همه جریانها وارث نوعی انفعال سیاسیاند كه از مجموعه كردارها و رفتارهای احزاب سیاسی و نهادهای رسمی و دولتی نشئت گرفته است. توصیف و تحلیل وقایع سالهای اخیر شاید تا حدودی نشان بدهد شرایط سیاسی در آینده، آبستن چه حوادثی است.
آنچه بیش از هر چیز وضعیت سیاسی را به انفعال كشانده، افشای اختلاسهای میلیاردی است. این افشاگریها نخست شوقی سیاسی در رگوپِی جامعه دواند، اما مواجهه با این اختلاسها كه صفرهای ارقام آن برای عاموخاص قابل شمارش نبود، آنان را سرخورده كرد و ناگزیر از واقعیت موجود به افسانهسرایی روی آوردند.
اتفاق دیگر، دستگیری سعید مرتضوی، مجرمِ كهریزك بود. فرایندِ این دستگیری موجب از بینرفتن توان كنشگری سیاسی جامعه شد. بعد از مرتضوی، احمدینژادیها پا به میدان گذاشتند تا خط قرمزها را یكی بعد از دیگری درنوردند. احمدینژادها در روزهای آغازین این پروژه مردم را شگفتزده كردند. آنان مردم را واداشتند چشم به دهان كسانی بدوزند كه خود پیش از هركس باید پاسخگوی فجایع عملكردشان باشند. مخدوششدن جای پاسخگو و پرسشگر، ضربه سنگینی به سیاست داخلی ایران وارد کرد. مردم با چشمان خیره و ناباور شاهد آن بودند که كسانی طلبكارانه همه را به پرسش میكشند كه باید پاسخگو باشند. این اغتشاش سیاسی از توان تحلیل مردم فروكاست و بهتبع آن احمدینژادیها بهسرعت از توان كنشگری سیاسی تهی شدند. اگر مردم هم اندك شوق و باوری داشتند، در سخنرانیهای بیثمر آنان كه عامدانه در عبور از خط قرمزها مبالغه میكردند، از دست رفت.
دولت روحانی نیز در عرصه سیاست داخلی چنان ناكارآمد عمل كرد كه دیگر نمیتوان از آن انتظار هیچ كنشگری سیاسی در سطح خرد و کلان داشت. اگر این مسائل گره بخورد به اوضاع بد اقتصادی مردم، آنگاه باید نشست و دید که از دل این جامعه سیاسی چه پدیدهای زاده خواهد شد. این وضعیت سیاسی بیش از هرچیز نمایانگر تختشدگیِ سیاست است؛ جامعهای که تضادها و تنشهایش را از دست داده و با انفعال دستبهگریبان است.
نیروهای سیاسی توازن خود را در مواجهه با یکدیگر از دست دادهاند و بیش از آنکه در پی تغییر باشند، درصدد حفظ وضع موجودند. دور از ذهن نیست در بطن این وضعیت، اتفاقی غیرمترقبه نهفته باشد، این اتفاق هرچه باشد فراگیر خواهد بود. از تحلیل شرایط اینگونه استنتاج میشود که ظهور رئیسجمهوری غير سياسي، همسو با سیاستهای خاورمیانهای که اختیارات فراتری از رؤسایجمهور سابق خواهد داشت دور از ذهن نخواهد بود. ایده ديگري كه ميتواند از دل این شرایط بیرون بیاید، ظهورِ «مرد سرنوشتساز» است. البته مرد سرنوشتسازی که در تکرار تاریخ بعید نیست تراژدی آن کمدی از آب در بیاید.
خبرهای مرتبط
نظر شما